تبیان، دستیار زندگی
بر شد سحر به جلوه آبى ز بسترش بگشود چتر نیلى آفاق، بر سرش تا صبح را بشارتِ هر روزه آورد آمد برون ز خیمه شب‌گیر، خاورش
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مام هستی

حضرت فاطمه زهرا

بر شد سحر به جلوه آبى ز بسترش

بگشود چتر نیلى آفاق، بر سرش 

تا صبح را بشارتِ هر روزه آورد 

آمد برون ز خیمه شب‌گیر، خاورش 

گفتى سحر به گردن خود، عقد سرخ داشت 

بگشود و برفشاند بر آفاق، زیورش

 و آن گوهرانِ سرخ بر آن نیلگونْ رواق 

گشتند شعله باره و، كردند احمرش 

پنداشتى كه هست افق، باژگونهْ بحر

وانَك هزار ماهىِ سرخِ شناورش

لختى، سحر درنگ بیاورد و رنگ باخت

از رویشِ سپیده كه مى‏تافت همسرش

صبح از كرانِ روشن خاور، نفَس كشید  شد

شعله‏ها خموش ز انفاسِ انورش

خورشید، جلوه كرد چنان نوشخند شوق

افشاند روى دشت و دمن، گیسوىِ زرش

شد مكّه باز روشن و رخشید چون صدف

و آن كعبه در میانه او، همچو گوهرش

حضرت فاطمه زهرا

در خانه پیمبر آن گلبن عفاف

مى‏خواست یك جوانه برویاند از برش

ذاتِ نهانِ دانش و تقواى روزگار 

مى‏خواست قالبى كه كند جلوه، جوهرش

مستور بود مبدأ پاكى به نزد حق 

مى‏یافت فرصتى كه كند چهره، مظهرش

اینك بِهینْ زمان، كه ز صلبِ نبى كند 

آن مظهر آشكار به سیماى دخترش

آمد نسیم صبح ز دروازه بهشت

پاشید روى مكّه، همهْ مشك و عنبرش

سر هِشت، مام دهر به درگاه كبریا

اشك نیاز و شوق، فروریخت بر درش

برقى زد و دمید ز گلبن، جوانه‏یى

نظّاره را، بیامد هستى به منظرش

گفتى درِ بهشت شفاعت گشوده شد

تا دیده باز كرد به چشمان مادرش

آمد فرود خیل ملك، شادباش را

از نزد كردگار به سوى پیمبرش

حضرت فاطمه زهرا

اینك زنى، كه دیده عفّت ندیده بود

از خلقت نخستین، همتاى دیگرش

این‏ست كودكى كه به دامان وحى، زاد 

وَز كودكى، شنید سخن‌های داورش 

این‏ست مادرى، كه شود تا حق آشكار 

واهِشتْ حقّ خود را، فرزند مهترش 

این‏ست گلبنى، كه به صحراى كربلا 

بر خاك ریخت آن همه گل‌های پرپرش 

این‏ست مادرى، كه در آن دشت آزمون

در خون تپید پورش و، در شعله دخترش!

اینك زنى، كه مادر مردانِ آرزوست

اینك زنى، كه مرد نباشد برابرش!

غیر از على كه مرد چو او در جهان نزاد

مردى دگر نبود سزاوار، همسرش

نقش جلال و دانش و زیبایى ار شود

درهم كشید، كرد توانى مصوّرش!

در مسجد مدینه، چو آغاز خطبه كرد

گوهر فشاند از سخنانِ چو تُندَرش

بخشى از خطبه حضرت زهرا (س)

گفتى پیمبرست، كه در مسجدُ النَّبى

سرگرم خطبه است فراروى منبرش 

گفت از فدك كه بازستاندند ازو به جور

 گفت از على كه خیره ربودند افسرش 

این‌ها فریضه بود كه حجّت كند تمام 

ورنه، نخواست ز این سخنانْ دنیى و زرش

او را چه حاجتى به فدك؟! یا مگر على 

بى‏اشتر خلافت، گم بود اخترش؟! 

مرد و زنى كه بود كَرمْشان چنان، كه حق

بستودشان به سوره (انسان) به دفترش

مرد و زنى كه هست مسلَّم به امرشان

باغ بهشت و میوه الوان و كوثرش

مرد و زنى كه سایه فتد تا به رویشان

جبرئیل مى‏گشود فرارویشان، پرش

امّا فدك، ذخیره این نسل پاك بود

تا مایه جهاد بجویند از برش

گفتى مقدّرست كه فرزند از نبى

آید بسى، و لیك ز دامان دخترش

حضرت فاطمه زهرا

ذریّه رسول بدینسان شود كثیر 

بر رغم آنكه خصم بنامید ابترش 

این‏ست فاطمه كه به هفت آسمان دین 

تابیده است و تابد همواره، اخترش 

رازى‏ست بس شگفت و، بسى نكته‏ها در آن 

حرفى كه گفت لحظه آخر به همسرش 

تا آنكه ناشناخته مانَد مزار او 

شب در درون خاك سپارند پیكرش!

گفتى رضا نداشت پس از مرگ هم كسى

نزدیك او نشیند، الّا كه حیدرش!

آزرده بود بعدِ نبى روح و جسم او

از زیركىّ و حیلت بو بكر و عُمَّرش

آنسان كه ناشكفته، بپژمرد در نهان

آن نارسیده میوه نشكفته، در برش

خواهى شناخت ارزش هر مكتبى اگر

بنگر به فضل و مرتبتِ دستْ‏پرورَش

هر مكتبى، به‏سان درختى‏ست میوه‏دار

جنس درخت را بشناسند از برش

حضرت فاطمه زهرا

اسلام، مكتبیست كه پرورد فاطمه

هم نیز مكتبیست كه پرورد شوهرش 

اینان دلیل‌هاى مسلمانیَند، تا 

هر مرد و زن طریق شناسد ز رهبرش 

اسلام را بسنده همین دو، اگر چه هست 

پرورده‏هاى خوب و، فراوانِ دیگرش 

اى بانوى بزرگ! كه تا دین شود قوى 

ذریه تو بود بِهین [1] یار و یاورش 

دانى كه در مدیح همه خاندان تو

دارم سرودها، كه ندارند بهترش

هم نیز این حدیث ز پیغمبر آمده‏ست

قولى كه، كرده‏اند امامان مكرّرش:

هر كو سروده باشد بیتى به مدحشان

باشد بهشت در عوضِ آن، میسَّرش

زین‏سان هزار بیت فزون دارم و دریغ

كاین بنده، دور مانده ز فرزند و همسرش

زینها گذشته، باب شفاعت از آن توست

بابى كه هیچ‏كس نشود رانده از درش

حَسّانِ این زمانه، كنون زى [1] تو آمده است

زیرا به جز تو، نیست امیدى به دیگرش

از من درود باد و ستایش به مادرى

كاو را ستوده‏اند خدا و پیمبرش

پی نوشت:

[ 1] سوى، جانب.

بخش عترت و سیره تبیان


شاعر: نعمت میرزا زاده مشهدى ( م آزرم)

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.