تبیان، دستیار زندگی
هنگامى كه به كوه لكام رسید و وارد غار شد مشاهده كرد كه مثرم از دنیا رفته و جسد او در رو انداز روزانه اش پیچیده شده و بسوى قبله قرار داده شده است . و هم چنین او دو مار سیاه و سفید را دید كه كنار بدن او از آن مواظبت مى كنند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بشارت راهب به مولودی فرخنده

امام علی

در زمان حضرت ابوطالب، راهبى زندگى مى كرد بنام مثرم بن دعیت بن شیتقام .

این مرد در عبادت معروف بود و صد و نود سال خداوند را عبادت كرده بود و هرگز حاجتى از خداوند نخواسته بود.

تا اینكه از خدا خواست ، خداوندا! یكى از اولیاء خود را به من نشان ده ؛ خداوند حضرت ابوطالب را نزد او فرستاد تا چشم مثرم به حضرت افتاد از جا برخاست و سر او را بوسید و او را در مقابل خود نشانید و گفت : خدا تو را رحمت كند، تو كیستى ؟

حضرت فرمود: مردى از منطقه تهامه .

پرسید از كدام طایفه عبد مناف ؟

فرمود: از بنى هاشم .

راهب بار دیگر برخاست و سر حضرت ابوطالب را بوسید و گفت : خدا را شكر كه خواسته مرا عطا كرد و مرا نمیراند تا ولى خود را به من نشان داد.

سپس گفت : تو را بشارت باد! خداوند مژده اى به تو را، به من الهام نموده.

حضرت ابوطالب پرسید: آن بشارت چیست ؟

گفت : فرزندى از صلب تو بوجود مى آید كه ولى الله است . اوست ولى خدا و امام متقین و وصى رسول رب العالمین .

اگر آن فرزند را ملاقات كردى از من به او سلام برسان و از من به او بگو: مثرم به تو سلام مى گوید و شهادت مى دهد كه خدایى جز الله نیست ، یگانه است و شریكى ندارد و محمد بنده و فرستاده خداست و تو جانشین بر حق او هستى نبوت با محمد و وصایت با تو كامل مى شود.

در اینجا حضرت ابوطالب گریه كرد و فرمود: نام این فرزند چیست ؟

او گفت : نامش «على» است.

بعد از آن ماجرا، وقتی على علیه السلام متولد شد، در همان ساعات اول تولد رو به پدر كرد و گفت :

اكنون نزد مثرم برو و او را بشارت ده ...

هنگامى كه به كوه لكام رسید و وارد غار شد مشاهده كرد كه مثرم از دنیا رفته و جسد او در رو انداز روزانه اش پیچیده شده و بسوى قبله قرار داده شده است . و هم چنین او دو مار سیاه و سفید را دید كه كنار بدن او از آن مواظبت مى كنند

حضرت ابوطالب از مكه راهى سرزمین شام شد تا در كوه لكام در غارى كه قبلا محل آن معین شده بود، مثرم را از ولادت على علیه السلام مطلع كند.

لذا در روزهاى بعد از ولادت على علیه السلام ناگهان ابوطالب علیه السلام چهل روز از چشم مردم غایب شد و راهى شام شد.

هنگامى كه به كوه لكام رسید و وارد غار شد مشاهده كرد كه مثرم از دنیا رفته و جسد او در رو انداز روزانه اش پیچیده شده و بسوى قبله قرار داده شده است . و هم چنین او دو مار سیاه و سفید را دید كه كنار بدن او از آن مواظبت مى كنند. مارها همین كه حضرت را دیدند، در غار پنهان شدند. حضرت ابوطالب علیه السلام مقابل جنازه مثرم قرار گرفت و گفت : سلام بر تو اى ولى خدا.

ناگهان خداوند مثرم را زنده كرد، او به پا خاست در حالیكه دست بر صورت خود مى كشید و مى گفت :

اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشریك له و ان محمدا عبده و رسوله و ان علیا ولى الله و الامام بعد نبى الله.

حضرت ابوطالب به مثرم گفت : بشارت ده كه على در زمین ظاهر گشته است !

مثرم پرسید: علامت آن شبى كه بدنیا آمد چه بود؟

امام علی

حضرت ابوطالب علیه السلام تمام ماجراهاى پیش آمده را براى مثرم بازگو كرد، تا آنجا كه گفت : على علیه السلام به سخن آمد و به من گفت : نزد تو بیایم و تو را بشارت دهم و آنچه دیده ام برایت بازگو كنم .

مثرم گریه كرد و سپس سجده شكر بجا آورد و بعد از آن دراز كشید و خوابید و گفت : رو انداز را روى من قرار بده ؛ ابوطالب روانداز او را انداخت و متوجه شد او از دنیا رفته است. ابوطالب علیه السلام سه روز در آنجا ماند و هر چه با مثرم سخن گفت : پاسخى نشنید.

اینجا بود كه بار دیگر دو مار بیرون آمدند و به او گفتند: سلام بر تو اى ابوطالب !

حضرت هم جواب آنها را داد.

سپس به او گفتند: نزد ولى خدا باز گرد كه تو از دیگران سزاوارتر به حفظ و نگهدارى او هستى .

حضرت به آن دو مار گفت : شما كیستید؟

آنها گفتند: ما عمل صالح او هستیم كه خداوند ما را از نیكی هاى اعمالش خلق كرده و تا روز قیامت در اینجا از او محافظت مى كنیم و روز قیامت یكى از ما پیش روى او و دیگرى از پشت سرش او را به بهشت هدایت مى كنیم .

پس از این ماجرا حضرت ابوطالب از شام به مكه بازگشت و این سفر چهل روز به طول انجامید.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع: بحارالانوار، ج 35، ص 10؛ روضة الواعظین ، ص 68؛ نقل از «1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام»، محمد رضا رمزى اوحدى.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.