تبیان، دستیار زندگی
محرومیت امّت اسلامی از درک فیوضات علمی، معنوی، سیاسی و اجتماعی امام علیه السلام ، که ناشی از جهل و ناآگاهی از مقام بلند و شامخ ایشان بوده، مهم ترین عامل توصیف امام علیه السلام از خود بوده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

علی علیه السلام و ستودن خود

امام علی

پرهیز و ناخشنودی از خودستایی هر چند شخص در مرتبه ای عالی از کمال انسانی باشد برای انسان های کمال یافته امری طبیعی است؛ زیرا آنان به همان اندازه که راه طولانی و دراز کمالات را طی نموده باشند، در برابر خود راهی بس طولانی دیده و مقدار طی شده را در برابر آن بس ناچیز و خرد می انگارند؛ چه آنکه هدف نهایی آنان لقای خداوندی است که در پهنه ارزش های والا و صفات جمال و جلال، کرانگی برنمی تابد. سرّ اظهار قصور یا تقصیر یا خردی و ناچیزی اولیای الهی در برابر عظمت خداوند همین نکته است.

علاّمه حدیث شناس، مجلسی رحمه الله ، آورده است: «شاید یکی از آثار استغفار و توبه خواهی پیشوایان دینی، آن هم هفتاد بار یا بیشتر در روز، بی آنکه گناهی مرتکب شده باشند همین است که هر گامی به سوی عالم قدس می گذارند، درجه پیشین و طاعات و عبادات آن را در برابر درجه پسین ناقص می بینند. از این رو، از کاستی کار خود استغفار می کنند و به سوی خدا توبه می آورند و برای دست یابی به درجه ای بالاتر از درجه خود، به خدا لابه می نمایند.»(1)

ناخشنودی از خودستایی

امیرمؤمنان علی علیه السلام تجسّم انسان کامل و تفسیر مجسّد آیات نورانی کتاب حق است. چنین انسانی قرآنی نیک می داند که آیه «فَلاتُزکّوا انفسَکُم هُو اَعلُم بِمَن اتّقی» (پس خودتان را پاک مشمارید. او به [حال] کسی که پرهیزگار است داناتر است.) (نجم/ 32) از آموزه های بلند اخلاقی قرآن است. از این رو، از ستایش خود اظهار ناخشنودی می نماید:

«...خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم و خواهان شنیدن ستایش. سپاس خدای را که چنین نیستم، و اگر دوست داشتم که درباره ام چنین گفته شود، آن را وا می نهادم؛ به خاطر فروتنی در پیشگاه خداوند سبحان و عظمت و بزرگی که او بدان سزاوار است».(2)

و در خطبه 216 با صراحت اعلام می کند که مرا ستایش نکنید: «ولا تُثنّوا علیَّ بجمیلِ ثناءٍ.»

محرومیت امّت اسلامی از درک فیوضات علمی، معنوی، سیاسی و اجتماعی امام علیه السلام ، که ناشی از جهل و ناآگاهی از مقام بلند و شامخ ایشان بوده، مهم ترین عامل توصیف امام علیه السلام از خود بوده است

چرا ستایش از خویشتن

اگر خودستایی در آموزه های قرآن نکوهیده شده و طبع ره پویی در مسیر تکامل آن را برنمی تابد و سیره امیرمؤمنان علیه السلام نیز با آن نمی سازد، پس چرا احیانا در لابه لای کلمات آن حضرت علیه السلام به عباراتی برمی خوریم که حکایت از خودستایی دارند؟

به این پرسش، چند پاسخ ارائه شده اند:

1. بیان کمالات نفسانی در حقیقت، بیان نعمت هایی است که خداوند به شخص داده است، البته در صورتی که او این کمالات را سراسر منتسب به خداوند بداند و صلای «انّما اوتیتُه علی علمٍ عندی» (قصص/ 78) سر ندهد، بلکه معتقد باشد که«هذا مِن فضلِ ربّی» (نمل/ 40) و بدین خاطر است که خداوند، خود فرمان به بازگویی نعمت خدادادی داده است:«و اَمّا بنعمةِ ربِّک فَحدِّث.» (ضحی/ 11) امام علیه السلام در فقره ای از گفتار خود به این امر اشاره کرده اند:

«من کسی هستم که چشم شرک را از کاسه درآوردم و بنیاد آن را درهم شکستم. با این حال، به خاطر جهادم، بر خداوند منّتی ندارم و به خاطر طاعتم نازی بر او نمی فروشم، بلکه تنها از نعمت پروردگارم سخن می گویم».(3)

2. امام با این کار، می خواهند پرده از چهره تاریخ کنار بزنند؛ زیرا پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، در کنار انحراف مسیر امامت و پیشوایی و انتقال آن به نااهلان، علم و دانش نیز در خدمت همینان برای تثبیت حکومتشان درآمد. در نتیجه، بسیاری از حقایق تاریخی در هاله ای از ابهام و حجاب فرو رفتند. چهره تابناک امام علیه السلام بیشترین بی مهری را در کتاب تاریخ به خود دیده است، تا بدانجا که لعن و دشنام آن یگانه دهر یک سده در مقدّس ترین مکان ها و زمان ها ورد زبان مردم نادان بود! امام علیه السلام با عنایت به این واقعیت تلخ، با پرده برداری از گوشه ای از شخصیت والای خود، به مقابله با آن برخاستند.

سقیفه

3. امام علیه السلام با این کلمات درصدد دفاع از حق خود برآمده اند؛ زیرا به رغم وجود ده ها شاهد قرآنی و روایی، از جمله ماجرای «غدیر خم»، گروهی سست ایمان در «سقیفه» گرد آمدند و سپیدی مو را بر سپیدی دل ترجیح دادند و چنان تدبیر کردند که یکی پس از دیگری توپ خلافت را به یکدیگر پاس دهند و به قول امام علیه السلام ، تا توانستند از پستان آن دوشیدند و آن تنهاشایسته روزگار را 25 سال خانه نشین کردند.(4)

به نظر می رسد محرومیت امّت اسلامی از درک فیوضات علمی، معنوی، سیاسی و اجتماعی امام علیه السلام ، که ناشی از جهل و ناآگاهی از مقام بلند و شامخ ایشان بوده، مهم ترین عامل توصیف امام علیه السلام از خود بوده است.

به راستی، چرا امام علیه السلام بارها در حضور مردم فرمودند:«سَلونی قبلَ اَن تَفقدونی» ؟(5) آیا سرّ این فراخوانی به پرسش همان جمله «قبلَ ان تفقدونی» نیست؟! که پس از آن، حضرت به فتنه های بنی امیّه اشاره کرده است که پس از ایشان اتفاق خواهند افتاد و از آنان به عنوان «ماده شتری کلان سال و بدخوی که دست بر زمین کوبد و به پا لگد زند و به دهان گاز گیرد ... و از مردم کسی را بر جای نگذارد» یاد کرده، آن گاه می فرماید:

«در این هنگام، قریش دوست دارد دنیا را با آنچه در آن است بدهد، تا زمانی کوتاه به اندازه کشتن شتری مرا ببیند، تا آنچه امروز برخی از آن را می خواهم و به من نمی دهند یکجا تسلیم نماید».(6)

سخن از شخصیت امیرمؤمنان نیست تا اگر تمجیدی صورت گیرد، به شخص برگردد و حمل بر خودستایی شود، بلکه سخن از علم، معنویت، کمالات اخلاقی و سیاست دانی است که به صورت تمام و جامع، در این انسان سترگ گرد آمده اند و زود است که عمر او به سر آید و مردم از این کان عظیم بی بهره بمانند

یعنی در زمان حیات امام علیه السلام ، قدر ایشان را نشناختند و بهای زمام داری عادلانه او را نپرداختند، آن گاه که امام علیه السلام از میان آنان رخت بربندد، چنان تشنه تیغ عدالت و سرانگشتِ توانمندِ تدبیر او خواهند بود که آرزو کنند کاش تمام دنیا را می دادند و امام علیه السلام را تنها لحظاتی هرچند کوتاه در میان خود می داشتند.

باری، آنجا هم که امام علیه السلام با کمیل خلوت کرد و با اشاره به سینه مبارک خود فرمود: «اِنّ هیهنا لَعِلما جَمّا لو اصبتُ له حملةً» ،(7) باز دغدغه از دست رفتن آن دانش بیکران را داشت که در درون جانش انباشته شده و بسان سیلاب منتظر جوشش بود؛ فرمود:

«یَنحدُر عنّی السیلُ و لایَرقی الیَّ الطیر» ؛(8) سیلاب دانش از من می جوشد و مرغ اندیشه کسی به پای من پرواز نتواند کرد.

یا اینکه فرمود:

«غدا ترونَ ایّامی و یکشف لکم عَن سرائری و تَعرفوننی بعدَ خُلوّ مکانی و قیامِ غیری مقامی» ؛(9) فردا به روزگارم در خواهید نگریست و رازهای درونم بر شما آشکار خواهند شد و پس از خالی شدن جایگاهم و نشستن دیگری بر جان من، مرا خواهید شناخت.

آیا این گفتار از سر خودستایی صادر شده یا از دردی جانکاه در درون جان امام علیه السلام خبر می دهد که چرا می بایست مردم هم عصر ایشان تا آن حد مقام و منزلت آن حضرت را نشناسند و پس از گذشت سالیانی چند، تازه پی ببرند که چه گوهر گران بهایی از کف داده اند؟!

بنابراین، سخن از شخصیت امیرمؤمنان نیست تا اگر تمجیدی صورت گیرد، به شخص برگردد و حمل بر خودستایی شود، بلکه سخن از علم، معنویت، کمالات اخلاقی و سیاست دانی است که به صورت تمام و جامع، در این انسان سترگ گرد آمده اند و زود است که عمر او به سر آید و مردم از این کان عظیم بی بهره بمانند.

پی نوشت:

1) مرآة العقول، ج 3، ص 19.

2) «و قد کرهتُ أن یکونَ جالَ فی ظنّکم إنّی أحبُّ الاطراءَ و استماعَ الثناءِ و لستُ بِحمداللّهِ کذلکَ، و لو کنتُ اُحبُّ اَن یُقالَ ذلکَ لترکتُه إنحطاطا، لِلّهِ سبحانه عن تناوِل ما هو أحقُّ به مِن العظمةِ والکبریاءِ»؛ نهج البلاغه، خطبه 216، ص 335.

3) «أنَا الّذی فقأتُ عینَ الشرکِ و ثَللتُ عرشَهُ، غیرُ ممتنٍّ علیَ اللّهِ بجهادیٍ و لا مدلٌ الیه بطاعتیِ، و لکن اُحَدِّثُ بنعمةِ ربّی»؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 20، ص 296.

4) موسوعة الامام علی بن ابی طالب علیه السلام ، ج 8، ص 188-192.

5)  بحارالانوار، ج 41، صص 313 و ص 354.

6) «... فعندَ ذلکَ تَودُّ قریشُ بالدنیا و ما فیها لو یَروننی مقاما واحدا و لو قَدرِ جَزر جزورٍ لِاَقبلَ مِنهم ما اَطلبُ الیومَ بعضَه فلا یُعطونیه»؛ نهج البلاغه، خطبه 93.

7) همان، خطبه 147.

8) همان، خطبه 3.

9) همان، خطبه 149.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع: فصلنامه شیعه شناسی، شماره 10.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.