تبیان، دستیار زندگی
ناگاه برق شمشیرى از پشت سرم ظاهر شد. من به سرعت سر خود را پایین كشیدم و آن شمشیر فرود آمد و چنان با سر آن مشرك اصابت كرد كه جمجمه او را همراه كلاه خودش به هوا پرتاب كرد و گفت: بگیر (اى مشرك) منم فرزند عبدالمطلب. دیدم ضارب، عمویم حمزه و مقتول هم طعیمة بن ع
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گزارش زیبای امیر مومنان علی علیه السلام از جنگ بدر

جنگ بدر کا محل وقوع

مقدمه:

روز هفدهم، یا نوزدهم رمضان، سال دوم هجرت، غزوه بدر روى داد. شمار سپاهیان اسلام، بالغ بر سیصد و سیزده نفر بودند كه براى سوارى فقط دو اسب و هفتاد شتر داشتند.

عده سپاهیان دشمن، نهصد و پنجاه مرد جنگى كه ششصد نفر آنان زره پوش بودند و صد است همراه داشتند. در این جنگ نوع اشراف و مهتران قریش شركت داشتند رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به یاران خویش فرمود: هَذِهِ مَكَةَ قَد اَلقَت اِلَیكُم اَفلاذَ كَبَدِها؛ این مكه است كه جگر گوشه هاى خویش را جلوى شما افكنده است.

پس از نبرد تن به تن كه میان شش نفر از پیشتازان قریش رخ داد، دو سپاه به جان هم افتادند و پس از جنگى سخت نتیجه به شكست دشمن و پیروزى سپاه اسلام انجامید. در این جنگ هفتاد نفر از مردان قریش به دست مسلمانان كشته شدند. بیش از نیمى از كشتگان بدر، یعنى 36 نفر به دست تواناى على علیه السلام به هلاكت رسیدند و در نیم دیگر كه به وسیله سایر مسلمین و امداد فرشتگان بوده است، آن حضرت سهیم بوده است.

پس از پایان جنگ به دستور رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله كشتگان قریش را میان چاه بدر افكندند. آنگاه رسول خدا بر سر چاه ایستاد و گفت،

اى به چاه افتادگان! اى عتبه، اى شیبه، اى امیه، اى ابوجهل، شما بد خویشانى براى پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بودید. مردم مرا راستگو دانستند و شما دروغگو، مردم مرا پناه دادند و شما مرا بیرون كردید. مردم مرا یارى كردند و شما به جنگ با من برخاستید.

سپس گفت: آیا آنچه را پروردگار به شما وعده داده بود حق یافتِد؟ من آنچه را پروردگارم وعده كرده بود حق یافتم.

بعضى از صحابه گفتند: اى فرستاده خدا! آیا با لاشه‌هاى مردگان سخن مى‌گویى؟!

فرمود: شما گفتار مرا از ایشان بهتر نمى شنوید. چیزى كه هست، آنها از پاسخ دادن عاجزند و گرنه آنچه را گفتم شنیدند و دانستند كه وعده پروردگارشان حق است.

گذشته از كشتگان، هفتاد نفر از مردان قریش نیز به دست مسلمانان اسیر گشتند كه 68 نفر ایشان با پرداخت سر بها آزاد شدند....

تفصیل این قضایا را از زبان شیرین امیر مؤمنان پى مى گیریم:

حضرت علی علیه السلام

1- شب پیش از جنگ بدر، جناب خضر را در خواب دیدم. از او خواستم دعایى به من بیاموزد كه وسیله نصرت و پیروزى بر دشمنان و مشركان گردد.

پس گفت: بگو، یا هو، یا من لا هو الا هو.

همین كه صبح شد به محضر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله شرفیاب شدم و خواب شب گذشته را برایش باز گفتم.

فرمود: على! اسم اعظم را به تو آموخته‌اند.این دعا در روز بدر پیوسته ورد زبانم بود.

2- ما در حالى جنگ بدر را اداره كردیم كه غیر از مقدار اندکی، هیچ یك از ما صاحب اسب نبود. آن شب تمامى اصحاب و مسلمانان در خواب بودند، غیر از رسول مكرم كه در زیر درختى با تمام قامت ایستاده بود و تا صبح یا نماز خواند و یا دعا كرد.

3- در روز بدر، لختى با سپاه دشمن جنگیدم. سپس نزد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله باز گشتم تا ببینم او چه مى كند؟ پس دیدم آن حضرت سر بر خاك نهاده و در حال سجده مى گوید: یا حى یا قیوم....

دوباره به میدان بازگشتم و لحظاتى را به نبرد پرداختم. سپس نزد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آمدم، دیدم هنوز در سجده است و همان ذكر شریف را بر لب دارد. این وضع همچنان ادامه داشت، تا آنكه خداى متعال فتح و پیروزى را نصیب او گردانید.

4- در جنگ بدر، من از تهوّر و بى باكى قریش شگفت زده شدم. (و این در حالى بود كه) ولید بن عتبه را كشته بودم و عمویم حمزه، عتبه را را به هلاك کرده بود و من در كشتن شیبه (فرزند دیگر عتبه) سهیم بودم.

هنگامى كه حنظله بن ابى سفیان بر من حمله ور شد، به او مهلت ندادم و با یك ضربت كه بر سر او فرود آوردم، چشمانش از حدقه بیرون افتاد و نقش بر زمین شد و در دم جان سپرد.

امام علی علیہ السلام

5- در روز بدر پس از آنكه آفتاب بالا آمد و همه جا روشن شد، و نبرد بین ما و سپاه دشمن بالا گرفت و صف ما با صف دشمن در هم آمیخت (طورى كه دوست و دشمن قابل شناسایى نبود) من به منظور تعقیب و دست یافتن بر مردى از سپاه خصم از معركه خارج شدم. در این بین چشمانم به سعد بن خیثمه افتاد كه با تنى از مشركان در جنگ و ستیز بود. نبرد بین آن دو در حالى صورت مى گرفت كه هر دو بر فراز تپه‌اى از ریگ و شن قرار داشتند. اما دیرى نپایید كه سعد، با زخم تیغ حریف از پاى درآمد و شهید شد.

مشرك فاتح كه سر تا پا در حصارى از آهن و پوششى از زره و سوار بر اسب بود، همین كه مرا دید، شناخت و از اسب به زیر آمد و مرا به نام صدا زد و گفت: اى پسر ابوطالب! پیش آى تا با هم به نبرد پردازیم.

من به جانب او رفتم و او نیز به پیش آمد.من به سبب آنكه قامتم (نسبت به او) كوتاهتر بود و از طرف دیگر او در بلندى قرار داشت، خود را به عقب كشیدم تا از یك تساوى نسبى برخوردار باشیم.

آن بیچاره این حركت مرا بر ترس و فرار حمل نموده بود. از این رو گفت: اى پسر ابوطالب! آیا فرار مى كنى؟

گفتم: دور شده به زودى باز مى گردد! (ترجمه مثلى است كه در حدیث آمده ).

وقتى كه من جاى پاى خود را محكم مى كردم و بر خود مسلط و آماده كارزار مى‌شدم، او ضربتى بر من حواله كرد كه با سپر آن را دفع كردم. شمشیر او در سپر گیر كرد و در حالى كه براى رهایى تلاش مى كرد، من ضربتى بر كتف او فرود آوردم كه از شدت و سنگینى آن به لرزه در آمد و زره‌اش از هم گسست.

من پنداشتم كه از سوزش زخم آن ضربت، كار او تمام شده است. ناگاه برق شمشیرى از پشت سرم ظاهر شد. من به سرعت سر خود را پایین كشیدم و آن شمشیر فرود آمد و چنان با سر آن مشرك اصابت كرد كه جمجمه او را همراه كلاه خودش به هوا پرتاب كرد و گفت: بگیر (اى مشرك) منم فرزند عبدالمطلب. دیدم ضارب، عمویم حمزه و مقتول هم طعیمة بن عدى است.

تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه - حسین عسگری


متن روایات:

1- عن امیرالمومنین قال: رایت الخضر فى المنام قبل بدر بلیله فقلت له: علمنى شیئا انصر به على الاعدا. فقال: قل یا هو یا من لا هو الا هو فلما اصبحت قصصتها على رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فقال لى: یا على! علمت الاسم الاعظم. و كان على لسانى یوم بدر.(1)

2- عن على بن ابى طالب: لقد حضرنا بدرا و ما فینا فارس غیر المقداد بن الاسود و لقد دایتنا لیله بدر و ما فینا الا من نام، غیر رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فانه كان منتصبا فى اصل شحره یصل فیها و یدعو حتى الصباح.(2)

3- لما كان یوم بدر، قاتلت شیئا من قتال ثم جئت الى رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله انظر ما صنع؟ فادا هو ساجد یقول: یا حى یا قیوم. ثم رجعت فقاتلت ثم جئت فادا هو ساجد یقول ذلك، ففتح الله علیه.(3)

4- لقد تعجبت یوم بدر جراه القوم و قد قتلت الولید بن عتبه و قتل حمزه عتبه و شركته فى قتل شیبه اذ اقبل الى حنظله بن ابى سفیان فلما دنا منى ضربته حربه بالسیف فسالت عیناه و لزم لارض قتیلا.(4)

5-  انى یومئذ بعد ما متع النهار و نحن و المشركون قد اختلطت صفوفنا و صفوفهم؛ خرجت فى اثر رجل منهم فاذا رجل من المشركین على كثیب رمل و سعد بن خیثمه و هما یقتلان حتى قتل المشرك سعدا و المشرك فى الحدید و كان فارسا فاقتحم عن فرسه فعرفنى و هو معلم فنادانى: هلم یا بن ابى طالب الى البراز! فعطفت علیه فانحط الى مقبلا و كنت رجلا قصیرا فانحططت راجعا لكى ینزل الى كرهت ان یعلونى فقال: یا ابن ابى طالب! فررت؟ فقلت: قریب مفر ابن الشترا. فلما استقرت قدماى و ثبت اقبل فلما دنا منى ضربنى فاتقیت بالدرقه فوقع سیفه فلحج فضربته على عاتقه وهو دارع فارتعش و لقد قط سیفى درعه فظننت ان سیفى سیقتله فاذا بریق سیف من ورائى فطاطات راسى و وقع السیف فاطن قحف راسه بالبیضه و هو یقول: خذها و انا ابن عبدالمطلب فالتفت فاذا هو حمزه عمى المقتول طعیمه بن عدى.(5)

باقرابه و الرحم فتابى و لایزیدها ذبك لا عتوا.

و فارسها و فارس العرب یومئذ عمرو بن عبدود یهدر كالبعیر المغتلم یدعو الى البراز و یرتجز و یخطر برمحه مره و بسیفه مره لایفدم علیه مقدم و لایطمع فیه طامع. لا حمیه تهیجه و لا بصیره تشجعه.

فانهضنى الیه رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و عممنى بیده و اعطانى سیفه هذا ضرب بیده الى ذى الفقار فخرجت الیه. و نسا اهل المدینه بواكى اشفاقا على من ابن عبدود. فقتله الله عزوجل بیدى و العرب لاتعد لها فارسا غیره و ضربنى هذه الضربه و او ما بیده الى هامته فهزم الله قریشا و العرب بذلك و بما كان منى فیهم من النكایه.(6)

از  کتاب خاطرات امیر المومنین- شعبان خان صنمى


1- بحار، ج 3، ص 222.

2- ارشاد، ج 1، ص 73؛ بحار، ج 19، ص 279.

3- العمده ، ص 363.

4- ارشاد، ج 1، ص 75؛ بحار، ج 19، ص 280.

5- بحار، ج 19، ص 338.

6- خصال ، ص 417؛ بحار، ج 20، ص 243 و ج 38، ص 171؛ اختصاص ، ص 160.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.