تبیان، دستیار زندگی
هـربار كه فریاد عمرو براى مبارزه بلند مى شد، فقط على علیه السّلام برمى خاست و از پـیـامـبـر صـلى الله علیه و آله اجازه مى خواست كه به میدان برود ولى پیامبر صلى الله علیه و آله موافقت نمى كرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ارزش ضربه شمشیر حضرت علی(علیه‎السلام)

در خندق

امام علی علیه السلام

در جنگ احزاب تمام قبائل و گروه‎هاى مختلف دشمنان اسلام براى كوبیدن اسلامِ جوان متّحد شده بودند.

بعضى از مورّخان نفرات سپاه كفر را در این جنگ بیش از ده هزار نفر نوشته‎اند، در حالى كه تعداد مسلمانان از سه هزار نفر تجاوز نمى‎كرد.

سران قریش كه فرماندهى این سپاه را به عهده داشتند، با توجه به نفرات و تجهیزات جـنـگـى فـراوان خـود، نـقـشـه جـنـگ را چـنـان طـراحـى كـرده بـودنـد كـه بـه خـیـال خـود بـا این یورش، مسلمانان را به كلّى نابود سازند و براى همیشه از دست حضرت محمّد(صلى الله علیه و آله) و پیروان او آسوده شوند!

زمـانـى كـه گـزارش تـحرّك قریش به اطلاع پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) رسید، حضرت، شوراى نظامى تشكیل داد.

در ایـن شـورا سـلمـان فـارسـى پـیـشـنهاد كرد كه در قسمت‎هاى نفوذپذیر اطراف مدینه خندقى كنده شود كه مانع عبور و تهاجم دشمن به شهر گردد.

ایـن پـیشنهاد را همه قبول كردند و تصویب شد و ظرف چند روز با همّت و تلاش مسلمانان خندق آماده گردید.

خـنـدقـى كـه پـهـنـاى آن بـه قـدرى بود كه سواران دشمن نمى‎توانستند از آن با پرش بـگـذرنـد و عـمـق آن نیز به اندازه‎اى بود كه اگر كسى وارد آن مى‎شد به آسانى نمى‎توانست بیرون بیاید.

سپاه قدرتمند شرك با همكارى یهود از راه رسید.

آنان تصوّر مى‎كردند كه مانند گذشته در بیابان‎هاى اطراف مدینه با مسلمانان روبرو خـواهـنـد شـد، ولى ایـن بار اثرى از آنان در بیرون شهر ندیده و به پیشروى خود ادامه دادنـد و به دروازه شهر رسیدند و مشاهده خندقى ژرف و عریض در نقاط نفوذ پذیر مدینه، آنان را حیرت‎زده ساخت .

زیـرا اسـتفاده از خندق در جنگ‎هاى عرب بى سابقه بود، ناگزیر از آن سوى خندق شهر را محاصره كردند. مـحـاصـره مـدیـنـه مـطـابـق بـعـضـى از روایـات حـدود یـك مـاه بـه طول انجامید.

وقـتـى حضرت عـلى(عـلیـه‎السلام) خـدمـت پـیـامـبـر(صـلى الله عـلیـه و آله) رسـیـد، رسول خدا(صلى الله علیه و آله) ارزش ضربت حضرت على(علیه‎السلام) را چنین برآورد كرد:

«ضَربَةُ عَلِی یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثّقلین؛ ارزش این فداكارى بالاتر از عبادت تمام جنّ و انس ‍ است.(10)

زیرا در سایه شكست بزرگترین قهرمان كفر، عموم مسلمانان عزیز مى‎شدند و ملّت شرك، خوار و ذلیل گردید.

سـربـازان قـریـش هـر وقـت بـه فـكـر عـبـور از خـنـدق مـى‎افـتـادند، با مقاومت مسلمانان و پاسداران خندق كه با فاصله‎هاى كوتاهى در سنگرهاى دفاعى موضع گرفته بودند، روبـرو مـى‎شـدند و سپاه اسلام هر نوع اندیشه تجاوز را با تیراندازى و پرتاب سنگ پاسخ مى‎گفت .

تـیـرانـدازى از هـر دو طـرف روز و شـب ادامه داشت و هیچ یك از طرفین بر دیگرى پیروز نمى‎شد.

از طـرف دیـگر، محاصره مدینه توسط چنین لشگرى انبوه، روحیه بسیارى از مسلمانان را بـه شـدت تضعیف كرد، به ویژه آن كه خبر پیمان‎شكنى قبیله یهود بنى قریظه نیز فاش شـد و مـعـلوم گـردیـد كـه ایـن قـبـیـله بـه بـت پـرسـتـان قـول داده‎انـد كه به محض عبور آنان از خندق مسلمانان را از این سوى خندق از پشت جبهه، مورد هجوم قرار دهند.

قرآن مجید وضع دشوار و بحرانى مسلمانان را در جریان این محاصره در سوره احزاب به خوبى ترسیم كرده است:

یَا ایُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذكُرُوا نِعمَةَ اللهِ عَلَیكُم إِذ جَاتكُم جُنُودٌ فَارسَلنَا عَلَیهِم رِیحا وَجُنُودا لَم تَرَوهَا وَ كَانَ اللهُ بِمَا تَعمَلُونَ بَصِیرا إِذ جَاءُوكُم مِن فَوقِكُم وَ مِن اسفَلَ مِنكُم وَ إِذ زَاغـَت الاَْبـْصـَارُ وَ بـَلَغـَتْ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللهِ الظُّنُونَ هُنَالِكَ ابتُلِىَ المـُؤمـِنـُونَ وَ زُلزِلُوا زِلزَالا شـَدِیـدا وَ إِذ یـَقُولُ المُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِى قُلُوبِهِم مَرَضٌ مَا وَعـَدَنـَا اللهُ وَ رَسُولُهُ إِلا غُرُورا وَ إِذ قَالَت طَائِفَةٌ مِنهُم یَا اهلَ یَثرِبَ لاَ مُقَامَ لَكُم فَارجِعُوا وَ یـَسـتـَاذِنُ فـَرِیقٌ مِنهُم النَّبِىَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَورَةٌ وَ مَا هِیَ بِعَورَةٍ إِن یُرِیدُونَ إِلا فـِرَارا وَ لَو دُخـِلَت عـَلَیـهـِم مـِن اقطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الفِتنَةَ لاََّتَوهَا وَ مَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلا یَسِیرا ؛

- اى كـسـانـى كـه ایـمـان آورده‎ایـد! نـعـمـت خدا را بر خود به یاد آورید در آن هنگام كه لشـكـرهـایـى (عـظـیـم) بـه سـراغ شـمـا آمـدنـد؛ ولى مـا بـاد و طـوفـان سختى بر آنان فرستادیم و لشكریانى كه آنها را نمى‎دیدید (و به این وسیله آنها را در هم شكستیم)؛ و خداوند همیشه به آنچه انجام مى‎دهید بینا بوده است .

-  (بـه خـاطـر بـیـاورید) زمانى را كه آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره كردند) و زمانى را كه چشم‎ها از شدت وحشت خیره شده و جان‎ها به لب رسیده بود، و گمان‎هاى گوناگون بدى به خدا مى‎بردید.

-  آنجا بود كه مؤمنان آزمایش شدند و تكان سختى خوردند!

-  و (نـیـز) بـه خـاطـر آوریـد زمـانـى را كـه مـنـافقان و بیماردلان مى‎گفتند: (خدا و پیامبرش جز وعده‎هاى دروغین به ما نداده‎اند!)

-  و (نـیـز) بـه خـاطـر آوریـد زمـانـى را كـه گـروهـى از آنـهـا گـفـتـنـد: (اى اهـل یثرب (اى مردم مدینه)! اینجا جاى توقف شما نیست؛ به خانه‎هاى خود بازگردید!) و گـروهـى از آنـان از پـیامبر اجازه بازگشت مى‎خواستند و مى‎گفتند: (خانه‎هاى ما بى حفاظ است!)، در حالى كه بى حفاظ نبود؛ آنها فقط مى‎خواستند (از جنگ) فرار كنند.

عـمـرو در جـنـگ بـدر شـركـت كـرد و زخـمـى شـد. بـه هـمـیـن دلیـل از شـركـت در جـنـگ اُحُد باز مانده و اینك در جنگ خندق براى آن كه حضور خود را نشان دهد، خود را نشاندار ساخته بود. عمرو پس از پرش از خندق، فریاد زد: (هَل مِن مُبارز) و چون كسى از مسلمانان آماده مقابله با او نشد، جسورتر گشت و عقائد مسلمانان را به باد استهزاء گرفت و گفت: شـمـا كـه مـى‎گـویید كشتگان شما در بهشت و مقتولین ما در دوزخ قرار دارند، آیا یكى از شما نیست كه من او را به بهشت بفرستم و یا او مرا به دوزخ روانه كند؟!

-  آنـها چنان بودند كه اگر دشمنان از اطراف مدینه بر آنان وارد مى‎شدند و پیشنهاد بـازگـشـت بـه سـوى شـرك بـه آنـان مـى‎كـردند مى‎پذیرفتند، و جز مدت كمى (براى انتخاب این راه) درنگ نمى‎كردند! (1)

بـا تـوجه بـه هـمـه مـشكلات دفاعى، خندق همچنان مانع عبور سپاه احزاب شده و ادامه این وضع براى آنان سخت و گران بود.

زیـرا هـوا رو بـه سردى مى‎رفت و آذوقه و علوفه‎اى كه تدارك دیده بودند تنها براى جنگ كوتاه مدّتى مانند جنگ (بَدر) و (اُحُد) بود، بـا طـول كـشـیـدن مـحاصره، كمبود علوفه و آذوقه به آنان فشار مى‎آورد و مى‎رفت كه حـمـاسـه و شـور جـنـگ از سـرشـان بـیـرون رود و سـسـتـى و خـسـتـگـى در روحـیـّه آنـان تزلزل ایجاد كند.

از ایـن جـهـت سـران سـپـاه چـاره‎اى جز این ندیدند كه رزمندگان دلاور و تواناى خود را از خندق عبور دهند و به گونه‎اى بن بست موجود جنگ را بشكنند.

بـنـابـر ایـن، پـنـج نفر از قهرمانان لشگر احزاب، اسب‎هاى خود را در اطراف خندق به تاخت و تاز در آورده و از نقطه تنگ و باریكى به جانب دیگر خندق پریدند و براى جنگ تن به تن هماورد خواستند.(2)

یكى از این جنگاوران، قهرمان نامدار عرب به نام(عمرو بن عبدَوُدّ) بود كه نیرومندترین و دلاورترین مرد رزمنده عرب به شمار مى‎رفت .

او را با هزار مرد جنگى برابر مى‎دانستند، و چون در سرزمینى به نام یَلیَل به تنهایى بر یك گروه دشمن پیروز شده بود، فارس یَلیَل شهرت داشت .

عـمـرو در جـنـگ بـدر شـركـت كـرد و زخـمـى شـد. بـه هـمـیـن دلیـل از شـركـت در جـنـگ اُحُد باز مانده و اینك در جنگ خندق براى آن كه حضور خود را نشان دهد، خود را نشاندار ساخته بود.

عمرو پس از پرش از خندق، فریاد زد: (هَل مِن مُبارز)

و چون كسى از مسلمانان آماده مقابله با او نشد، جسورتر گشت و عقائد مسلمانان را به باد استهزاء گرفت و گفت:

شـمـا كـه مـى‎گـویید كشتگان شما در بهشت و مقتولین ما در دوزخ قرار دارند، آیا یكى از شما نیست كه من او را به بهشت بفرستم و یا او مرا به دوزخ روانه كند؟!

سپس اشعارى حماسى خواند و ضمن آن گفت:

لله لله وَ لَقَد بَحَحتُ عَنِ النِّداءِ غغغ بِجَمعِكُم هَل مِن مُبارِزٍ لله لله لله؛ بـس كـه فـریـاد كـشـیـدم و در مـیـان جـمـعـیت شما مبارز طلبیدم، صدایم گرفت!، آیا هماوردى نیست تا با من نبرد كند؟

حضرت عـلى(عـلیـه‎السلام) كـه بـه مـیـدان جـنـگ رهـسـپـار شـد، در آن حال پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) فرمود:

«بَرَزَ الاِْیمَانَ كُلُّهُ اِلى شِرْكِ كُلِّهِ؛ تمام ایمان در برابر تمام شرك قرار گرفته است.»

نـعـره‎هـاى پـى در پـى عـمـرو، چـنـان رعـب و وحـشـت در دل‎هـاى مـسـلمـانـان افـكـنـده بـود كـه در جـاى خـود مـیـخـكـوب شـده، قـدرت حـركـت و عـكس العمل از آنان سلب شده بود.(3)

هـر بار كه فریاد عمرو براى مبارزه بلند مى‎شد، فقط حضرت على(علیه‎السّلام) برمى‎خاست و از پـیـامـبـر(صـلى الله علیه و آله) اجازه مى‎خواست كه به میدان برود ولى پیامبر موافقت نمى‎كرد.

این كار سه بار تكرار شد. آخرین بار حضرت على(علیه السلام) باز اجازه مبارزه خواست، پیامبر به على (علیه‎السلام) فرمود: این عمرو بن عبدَوَدّ است!

امام على(علیه السلام) فرمود: من هم على هستم!(4) 

حضرت عـلى(عـلیـه‎السلام) كـه بـه مـیـدان جـنـگ رهـسـپـار شـد، در آن حال پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) فرمود:

«بَرَزَ الاِْیمَانَ كُلُّهُ اِلى شِرْكِ كُلِّهِ؛ تمام ایمان در برابر تمام شرك قرار گرفته است.»(5)

این بیان به خوبى نشان مى‎دهد كه پیروزى یكى از دو نفر بر دیگرى، پیروزى ایمان بر كفر یا پیروزى كفر بر ایمان بود، و به تعبیر دیگر كارزارى بود سرنوشت ساز كه آینده ایمان و شرك را مشخّص مى‎كرد.

پیامبر شمشیر خود را به حضرت على(علیه‎السلام) داد، عمامه مخصوصى بر سر او بست و در حقّ او چنین دعا كرد:

خداوندا على را از هر بدى حفظ بنما، پروردگارا در روز بدر، عبیدة بن الحارث و در جنگ احد شیر خدا حمزه از من گرفته شد، پروردگارا على را از گزند دشمن حفظ بنما.

سپس این آیه را خواند:

«رَبِّ لا تَذَرنى فَردا وَ انتَ خَیرُ الوارِثینَ(6) ؛ بار الها مرا تنها مگذار و تو بهترین وارثى .»(7)

حضرت على(علیه‎السلام) براى جبران تاخیر با سرعت هرچه زیادتر به راه افتاد و رجزى بر وزن و قافیه رَجَز حریف سرود و فرمود:

لله لله لا تَعجَلَنَّ فَقَد اتاكَ غغغ مُجیبٌ صَوتِكَ غَیرُ عاجِزٍ لله لله لله؛ عجله نكن! پاسخگوى نیرومندى به میدان تو آمد.

سـراسـر بـدن حضرت عـلى(علیه‎السلام) زیر سلاح‎هاى آهن قرار گرفت و چشمان او از میان كلاه‎خود مى‎درخشید.

عمرو خواست حریف خود را بشناسد. به حضرت على(علیه السلام) گفت: تو كیستى؟

امام على(علیه‎السلام) كه به صراحت لهجه معروف بود، فرمود: على فرزند ابوطالب .

عمرو گفت:

مـن خـون تـو را نـمـى‎ریـزم ، زیـرا پـدر تو از دوستان دیرینه من بود، من در فكر پسر عـمـوى تـو هستم كه تو را به چه اطمینان به میدان من فرستاده است، من مى‎توانم تو را بـا نـوك نـیزه‎ام بردارم و میان زمین و آسمان نگاهدارم، در حالى كه نه مرده باشى و نه زنده .

وقتی امیرالمومنین می خواست به میدان رود، پیامبر شمشیر خود را به حضرت على(علیه‎السلام) داد، عمامه مخصوصى بر سر او بست و در حقّ او چنین دعا كرد:

خداوندا على را از هر بدى حفظ بنما، پروردگارا در روز بدر، عبیدة بن الحارث و در جنگ احد شیر خدا حمزه از من گرفته شد، پروردگارا على را از گزند دشمن حفظ بنما.

ابن ابى الحدید مى‎گوید:

استاد تاریخ من (ابوالخیر) هر موقع این بخش از تاریخ را شرح مى‎داد، چنین مى‎گفت:

عـمـرو در حقیقت از نبرد با على(علیه‎السلام) مى‎ترسید، زیرا او در جنگ بَدر و اُحُد حاضر بود و دلاورى‎هاى على(علیه‎السلام) را دیده بود.

از این جهت، مى‎خواست على(علیه‎السلام) را از نبرد با خود منصرف سازد.

حضرت على(علیه‎السلام) فرمود:

تـو غـُصـّه مـرگ مـرا مـخور، من در هر دو حالت(كشته شوم و یا بكشم) سعادتمند بوده و جایگاه من بهشت است؛ ولى در همه احوال دوزخ انتظار تو را مى‎كشد.

عمرو لبخندى زد و گفت:  عـلى ! ایـن تـقـسـیـم عـادلانـه نـیـسـت، بـهـشـت و دوزخ هـر دو مال تو باشد.

در ایـن هـنـگـام على علیه السّلام او را به یاد پیمانى انداخت كه روزى دست در پرده كعبه كرده و با خدا پیمان بسته بود كه :

هر قهرمانى در میدان نبرد سه پیشنهاد كند، یكى از آنها را بپذیرد.

حضرت امیرالمؤمنین على(علیه‎السلام) از این رو پیشنهاد كرد كه نخست اسلام را بپذیرد.

عمرو گفت: على! از این بگذر كه ممكن نیست .

امام على(علیه‎السلام) فرمود: دست از نبرد بردار و محمد را به حال خود واگذار، و از معركه جنگ بیرون رو.

عمرو گفت:

پـذیرفتن این مطلب براى من وسیله سرافكندى است، فردا شعراى عرب، زبان به هجو و بدگویى من مى‎گشایند، و تصوّر مى‎كنند كه من از ترس به چنین كارى دست زدم .

امام على(علیه‎السلام) فرمود:

اكنون حریف تو پیاده است، تو نیز از اسب پیاده شو تا با هم نبرد كنیم .

وِى گفت:

عـلى! ایـن یـك پـیـشـنـهـاد نـاچـیـزى اسـت كـه هـرگـز تـصوّر نمى‎كردم عربى از من چنین درخواستى بنماید.(8)

سپس نبرد میان دو قهرمان به شدت آغاز گردید و گَرد و غُبار اطراف دو قهرمان را فرا گرفت و تماشا گران از وضع آنان بى خبر بودند.

ابن ابى الحدید مى‎گوید:

استاد تاریخ من (ابوالخیر) هر موقع این بخش از تاریخ را شرح مى‎داد، چنین مى‎گفت:

عـمـرو در حقیقت از نبرد با على(علیه‎السلام) مى‎ترسید، زیرا او در جنگ بَدر و اُحُد حاضر بود و دلاورى‎هاى على(علیه‎السلام) را دیده بود. از این جهت، مى‎خواست على(علیه‎السلام) را از نبرد با خود منصرف سازد.

تـنـها صداى ضربات شمشیر بود كه با برخورد آلات دفاعى از سپر و زِرِه به گوش مى‎رسید.

پس از زد و خوردهایى عمرو شمشیر خود را متوجه سَرِ حضرت على(علیه‎السلام) كرد، حـضـرت امـیرالمؤ منین على(علیه‎السلام) ضربت او را با سپر مخصوص دفع كرد، با این حال شكافى در سَرِ وِى پدید آورد؛ اما امـام عـلى(عـلیـه‎السلام) از فرصت استفاده كرد و ضربتى بُرّنده بر پاى حریف وارد سـاخـت كـه هـر دو یـا یـك پـاى او را قطع كرد و عمرو قهرمان بزرگ قریش نقش بر زمین گشت .

صداى تكبیر از میان گرد و غبار كه نشانه پیروزى على(علیه‎السلام) بود بلند شد.

مـنـظـره بـه خـاك غـلطـیـدن عـمـرو آن چـنـان تـرس و رعـبـى در دل قـهـرمـانـانى كه در پشت سر عمرو ایستاده بودند افكند، كه بى اختیار عنان اسب‎ها را متوجه خندق كرده و همگى به لشگرگاه خود بازگشتند.

جز نوفل كه اسب وى در وسط خندق سقوط كرد و سخت به زمین خورد و ماموران خندق او را سنگباران نمودند، اما وى با صداى بلند گفت:

این طرز كشتن، دور از جوانمردى است، یك نفر فرود آید با هم نبرد كنیم .

ناگاه حضرت على(علیه‎السلام) با آن كه از زخم سَر، درد مى‎كشید، وارد خندق گردید و او را كُشت .

وحـشـت و بـُهـت سـراسر لشگر شرك را فرا گرفته و بیش از همه ابوسفیان مبهوت شده بود.

او تصوّر مى‎كرد كه مسلمانان بدن نوفل را براى گرفتن انتقام حمزه، "مُثلِه" (9) خواهند كرد.

كسى را فرستاد كه جسد او را به ده هزار دینار بخرد. پیامبر(صلى الله علیه و آله) فرمود:

نعش را بدهید كه پول مرده در اسلام حرام است .

ظـاهـرا عـلى(عـلیـه‎السـلام) قـهـرمانى را كشته بود، ولى در حقیقت افرادى را كه از شنیدن نـعـره‎هـاى دلخـراش عـمـرو رعـشه بر اندام آنها افتاده بود، زنده كرد و یك ارتش ده هزار نـفـرى را كـه بـراى پـایان دادن حكومت جوان اسلام كمر بسته بودند؛ مرعوب و وحشت زده ساخت .

اگر پیروزى از آنِ عمرو بود، معلوم مى‎شد كه ارزش این فداكارى چقدر بوده است؟

وقـتـى حضرت عـلى(عـلیـه‎السلام) خـدمـت پـیـامـبـر(صـلى الله عـلیـه و آله) رسـیـد، رسول خدا(صلى الله علیه و آله) ارزش ضربت حضرت على(علیه‎السلام) را چنین برآورد كرد:

«ضَربَةُ عَلِی یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثّقلین؛ ارزش این فداكارى بالاتر از عبادت تمام جنّ و انس ‍ است.(10) 

زیرا در سایه شكست بزرگترین قهرمان كفر، عموم مسلمانان عزیز مى‎شدند و ملّت شرك، خوار و ذلیل گردید.


پی‎نوشت‎ها:

1- احزاب، آیه 9 ـ 14.

2- تاریخ طبرى، ج 2، ص 239/ طبقات كبرى، ج 2، ص 68 .

3- واقـدى رعـب شـدیـد مـسلمانان را با این جمله مجسّم مى‎كند: كَانَّ فَوقَ رُؤُسِهُمُ الطَّیر: گویى بر سرشان پرنده نشسته بود. كتاب المغازى، ج 2، ص 470، ط ـ اعلمى .

4- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 248 .

5- بحارالانوار، ج 20، ص 215 .

6- سوره انبیاء، آیه 89 .

7- كنزالفوائد، ص 137 .

8- بحارالانوار، ج20، ص 227 .

9- مُثله كردن، یعنى: قطعه قطعه كردن بدن شخص .

10- بحارالانوار، ج20، ص 216/ مستدرك حاكم، ج 3، ص 32 .

برگرفته از کتاب الگوهاى رفتارى امام على(علیه‎السلام)، ج اول، مرحوم محمد دشتى .

تنظیم گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی .

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.