تأثیر تجملات و نازپروردگی
ملت ها و جوامعی که در ناز و نعمت فرو رفته اند و تمام دارایی و ثروت کشورشان را صرف خوشگذرانی می کنند، دیری نمی گذرد که به انواع مصیبت ها و گرفتاری ها دچار می شوند و چون به این خرج های زاید و تجملی عادت کرده اند، برای ادامه بهره مندی اسراف گونه از این مواهب، دست نیازمندی به سوی بیگانگان دراز می کنند.
عموماً دولت ها در آغاز فرمانروایی و حکومتشان، از تمایلات و هوی و هوس های کشورداری به دور هستند و اگر دولتی به دین الهی اتکا کند و تلاش و سعی اش بر آن باشد تا احکام و قوانین الهی را در جامعه پیاده کند، همواره از هوی و هوس های کشورداری دور خواهد بود. اما طبیعت کشورداری چنین اقتضا می کند که دولت به سوی خودکامگی گراید و تا هنگامی که بزرگی و سیادت در میان مردم مشترک است، همه به طور یکسان در راه غلبه بر بیگانه و رسیدن به عزت و سربلندی می کوشند و جانسپاری را بر تباهی آن ترجیح می دهند، ولی هرگاه یکی از آنان فرمانروای مطلق شد، همه ثروت ها را به خود اختصاص می دهد و در نتیجه دیگران در امر ارجمندی و غلبه جویی به سستی می گرایند و به خواری و بندگی خو می گیرند و آن گاه نسل دوم هم بر همین شیوه تربیت می شوند و گمان می کنند که حقوقی که از سلطان می گیرند، به منزله مزد ایشان در برابر حمایت از اوست و تباهی عصبیّت و غیرت ـ به علت از بین رفتن روح دلاوری مردم ـ سبب می شود که دولت رو به ضعف بگذارد.(1)
تجمل خواهی و نازپروردگی برای مردم تباهی آور است، چه در نهاد آدمی انواع بدی ها و فرومایگی ها و عادات زشت پدید می آورد و خصال نیکی را که نشانه و راهنمای کشورداری است، از میان می برد و انسان را به خصال مناقض نیکی متصف می کند
زمینه ای برای زورگویی و ستمگری
روحیه استبداد و خودکامگی، به تدریج زمینه را برای زورگویی و ستمگری فراهم می کند و چه بسا که دولت ها از اصل مهم قانونگذاری و امر و نهی در میان مردم دست برداشته و به سبب نیازمندی به افزایش خراج ها و مالیات ها و به دست آوردن منافع بیشتر، کیفرهای مالی هم تعیین کنند؛ در چنین شرایطی ممکن است همه یا اکثر افراد جامعه که از تنعم و رفاه کافی هم برخوردار باشند، ولی احساس کنند که از سوی خود دستگاه حاکمه یا کسانی که مورد حمایت آن دستگاه اند، مورد ظلم و تعدی واقع شده اند و از بسیاری حقوق مادی یا معنوی خویش محروم گشته اند؛ به گونه ای که از میان رفتن آن ستمگران و متجاوزان، آنان را به رفاه و تنعم بیشتری می رساند یا حرمت و کرامتشان را برمی گرداند. بنابراین تن دادن به ظلم، انقیاد و فرمانبری را جایز ندانسته و دست به مقاومت زده و به پا می خیزند، در نتیجه اسباب زوال و انحطاط آن دولت را فراهم می آورند.
فرو رفتن در ناز و نعمت و تجملات
ملت ها و جوامعی که در ناز و نعمت فرو رفته اند و تمام دارایی و ثروت کشورشان را صرف خوشگذرانی می کنند، دیری نمی گذرد که به انواع مصیبت ها و گرفتاری ها دچار می شوند و چون به این خرج های زاید و تجملی عادت کرده اند، برای ادامه بهره مندی اسراف گونه از این مواهب، دست نیازمندی به سوی بیگانگان دراز می کنند.
در چنین جامعه ای، نیروی کار و فعالیت تعطیل شده و روحیه رخوت و سستی و تنبلی جامعه و افرادش را در برمی گیرد. در نتیجه روحیه شجاعت و دلیری، مقاومت و مبارزه با عوامل بیگانه می میرد و به هر اندازه که بیشتر در ناز و نعمت و تجمل خواهی فرو می روند، به همان میزان به نابودی نزدیک تر می شوند.هم چنانکه ابن خلدون می نویسد: «تجمل خواهی و نازپروردگی برای مردم تباهی آور است، چه در نهاد آدمی انواع بدی ها و فرومایگی ها و عادات زشت پدید می آورد و خصال نیکی را که نشانه و راهنمای کشورداری است، از میان می برد و انسان را به خصال مناقض نیکی متصف می کند؛ بنابراین تجمل پرستی و خصال زاییده شده از آن، نشانه بدبختی و انقراضی است که خداوند آن را در آفریدگان خویش مایه نابودی ساخته است. از این رو مقدمات نابودی و زبونی و پریشان حالی در دولت پدید می آید و گرفتار بیماری های مزمن پیری و فرسودگی می شود تا سرانجام واژگون می گردد.»(2)
ملت ها و جوامعی که در ناز و نعمت فرو رفته اند و تمام دارایی و ثروت کشورشان را صرف خوشگذرانی می کنند، دیری نمی گذرد که به انواع مصیبت ها و گرفتاری ها دچار می شوند و چون به این خرج های زاید و تجملی عادت کرده اند، برای ادامه بهره مندی اسراف گونه از این مواهب، دست نیازمندی به سوی بیگانگان دراز می کنند
تشتّت و تفرقه
خداوند در قرآن کریم، به صراحت دستور میدهد که بر مبنای ایمان و گرایش به ریسمان الهی، متحد و متفق باشید و از تفرق و تشتّت بپرهیزید و در آیه ای دیگر فرموده است، مانند پیشینیان که تفرق و اختلاف کردند، مباشید: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَكُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ؛ و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراكنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد كنید، آنگاه كه دشمنان [یكدیگر] بودید؛ پس میان دل هاى شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید و بر كنار پرتگاه آتش بودید كه شما را از آن رهانید. این گونه خداوند نشانه هاى خود را براى شما روشن مى كند؛ باشد كه شما راه یابید»(3)؛ «وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ؛و چون كسانى مباشید كه پس از آنكه دلایل آشكار برایشان آمد، پراكنده شدند و با هم اختلاف پیدا كردند و براى آنان عذابى سهمگین است».(4)
همچنین در جای دیگری فرموده است: «قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن یَبْعَثَ عَلَیْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ یَلْبِسَكُمْ شِیَعًا وَیُذِیقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ كَیْفَ نُصَرِّفُ الآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ ؛ بگو او تواناست كه از بالاى سرتان یا از زیر پاهایتان عذابى بر شما بفرستد یا شما را گروه گروه به هم اندازد [و دچار تفرقه سازد] و عذاب بعضى از شما را به بعضى [دیگر] بچشاند؛ بنگر چگونه آیات [خود] را گوناگون بیان مىكنیم، باشد كه آنان بفهمند».(5)
در جای دیگری نیز فرموده است: «وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُكُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ؛و از خدا و پیامبرش اطاعت كنید و با هم نزاع مكنید كه سست شوید و مهابت شما از بین برود و صبر كنید كه خدا با شكیبایان است».(6)
هر گاه جامعه ای از محور حق و کلام خداوندی دور شود، به دسته بندی و گروه گرایی می پردازد و پس از مدتی نیز دچار اختلاف و تفرقه می شود که پیامد آن نیز کشمکش و نزاع داخلی است. وقوع این امر سبب می شود قوای جامعه تحلیل رود و طمع بیگانگان نسبت به تسلط یافتن بر آن سرزمین بر انگیخته شود. در انتهای چنین وضعی نیز تنها یک شکست قاطع در جنگی خارجی کافی است که آخرین ضربه را بر موجودیت آن کشور فرود آورد. چه بسا که هجوم توحش از بیرون با توحشی که در درون به فوران درآمده است، دست به یکی کنند و تمدن سرزمینی را از ریشه براندازند.
ملت ها و جوامعی که در ناز و نعمت فرو رفته اند و تمام دارایی و ثروت کشورشان را صرف خوشگذرانی می کنند، دیری نمی گذرد که به انواع مصیبت ها و گرفتاری ها دچار می شوند
نقض عهد و پیمان و غرور و غفلت
در اجتماعی که مردم به عهد و پیمان خود وفادار نیستند، مسلماً اعتماد و اطمینان و همیاری از میان می رود و آن اجتماع به جهنم سوزانی تبدیل می شود.
از نظر قرآن، تا زمانی خلافت و تمدن در ملتی استوار است که آن ملت، به عهد و پیمان خود با خدا وفادار باشند. متأسفانه بیشتر ملت ها پس از مدتی پیمان خود را با خدا فراموش می کنند، همچنانکه در داستان حضرت آدم علیه السلام، خداوند می فرماید: « وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا ؛ و ما از پیش با آدم پیمان بستیم، ولی او فراموش کرد و ما برای او اراده ای (برای وفاداری به عهد) نیافتیم».(7)
از دیگر عوامل سقوط تمدن ها، غرور و غفلت از آیات الهی است. ملت ها پس از رسیدن به اقتدار، نسبت به زر و زور خود مغرور می گردند و از عواقب وخیم گناه و ظلم و فحشای خود و نیز عذاب الهی غافل می شوند. البته باید توجه داشت که وقتی عذاب الهی و کیفر دنیایی بر جامعه ای وارد شود، در چنین صورتی این پیامد طبیعی فقط دامنگیر یک گروه خاص از آن جامعه یعنی ظالمان و ستم پیشگان نخواهد بود؛ بلکه همه افراد و اعضای آن را با آنکه هویت هر یک از آنان و نحوه رفتار و سلوک آنان مانند یکدیگر نیست، دربر می گیرد؛ هم چنانکه آیات قرآنی بر این امر تصریح دارند: «وَاتَّقُواْ فِتْنَةً لاَّ تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنكُمْ خَآصَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ ؛و از فتنه اى كه تنها به ستمكاران شما نمى رسد، بترسید و بدانید كه خدا سخت كیفر است».(8)
تمام این مسائل، منطقِ سنت تاریخ است و بر اساس این منطق و این سنت، چون در دنیا بر جامعه ای عذابی وارد شود، قانون و سنت تاریخ چنین ایجاب می کند که این عذاب فقط شامل بدکاران و ستمگران آن اجتماع نمی شود و همة طبقات را فرا می گیرد.(9)
پی نوشت ها:
1. طلوع و غروب تمدن ها، ص66.
2. مقدمة ابن خلدون، ترجمة محمد پروین گنابادی، ج1، ص 321.
3. آل عمران: 103.
4. همان: 105.
5. انعام: 65.
6. انفال: 46.
7. طه: 115.
8. انفال: 25 و نیز ر.ک: فاطر: 18.
9. سنت های اجتماعی و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ص88 ـ 89.
زهرا رضاییان
بخش قرآن تبیان