تبیان، دستیار زندگی
دو آیه آخر سوره احزاب مسائل مهمى را كه در این سوره در زمینه ایمان، عمل صالح، جهاد، ایثار، عفت ، ادب ، و اخلاق آمده است تكمیل مى‏كند، و نشان مى‏دهد كه انسان چگونه داراى موقعیت بسیار ممتازى است كه مى‏تواند حامل رسالت عظیم الهى باشد ، و اگر به ارزشهاى وجود
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بزرگترین افتخار بشر چیست ؟


دو آیه آخر سوره احزاب  مسائل مهمى را كه در این سوره در زمینه ایمان، عمل صالح، جهاد، ایثار، عفت ، ادب ، و اخلاق آمده است تكمیل مى‏كند، و نشان مى‏دهد كه انسان چگونه داراى موقعیت بسیار ممتازى است كه مى‏تواند حامل رسالت عظیم الهى باشد ، و اگر به ارزشهاى وجودى خود جاهل گردد چگونه بر خویشتن ظلم و ستم كرده و به اسفل السافلین سقوط مى‏كند!


حمل امانت الهى بزرگترین افتخار بشر

قرآن

دو آیه آخر سوره احزاب  مسائل مهمى را كه در این سوره در زمینه ایمان، عمل صالح، جهاد، ایثار، عفت، ادب، و اخلاق آمده است تكمیل مى‏كند، و نشان مى‏دهد كه انسان چگونه داراى موقعیت بسیار ممتازى است كه مى‏تواند حامل رسالت عظیم الهى باشد، و اگر به ارزشهاى وجودى خود جاهل گردد چگونه بر خویشتن ظلم و ستم كرده و به اسفل السافلین سقوط مى‏كند !

در آیه 72 نخست بزرگترین و مهمترین امتیاز انسان را بر تمام جهان خلقت بیان فرموده، مى‏گوید :" ما امانت خود را بر آسمانها و زمین و كوه‏ها عرضه داشتیم ؛ (إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ ) ".

" اما این موجودات عظیم و بزرگ عالم خلقت از حمل این امانت ابا كردند و اظهار ناتوانى نموده ، و از این كار هراس داشتند ! (فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها) ".

بدیهى است ابا كردن آنها از سر استكبار نبود آن چنان كه در مورد شیطان و خوددارى او از سجده براى آدم مى‏خوانیم :" أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ" (سوره بقره ،آیه 34)

بلكه ابا كردن آنها توأم با اشفاق یعنى ترس و هراس آمیخته با توجه و خضوع بود .

ولى در این میان انسان این اعجوبه عالم آفرینش جلو آمد و این " امانت را بر دوش كشید! (وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ) ".

ولى افسوس كه " از همان آغاز بر خویشتن ستم كرد " ، و قدر خود را نشناخت و آنچه شایسته حمل این امانت بود ، انجام نداد : (إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا) .

مفسران بزرگ اسلام پیرامون این آیه سخن بسیار گفته‏اند ، و براى شكافتن حقیقت معنى" امانت" تلاش بسیار كرده‏اند ، و نظرات گوناگونى ابراز داشته‏اند كه بهترین آنها را با جستجوى قرائنى كه در خود آیه نهفته است بر مى‏گزینیم .

پنج نقطه اساسی پیرامون امانت الهی

اساساً در این آیه پر محتوا روى پنج نقطه باید تكیه كرد :

1- منظور از" امانت" امانت الهى چیست؟

2- عرضه داشتن آنها بر آسمان و زمین و كوه‏ها چه معنى دارد؟

3- چرا و چگونه این موجودات از حمل این امانت ابا كردند؟

4- چگونه انسان حامل این بار امانت شد؟

5- چرا و چگونه او " ظلوم" و " جهول" بود؟! در مورد " امانت" تفسیرهاى مختلفى ذكر شده از جمله :

منظور از امانت " ولایت الهیه" و كمال صفت عبودیت است كه از طریق معرفت و عمل صالح حاصل مى‏شو د .

منظور صفت " اختیار و آزادى اراده" است كه انسان را از سایر موجودات ممتاز مى‏كند .

مقصود " عقل" است كه ملاك تكلیف و مناط ثواب و عقاب است .

منظور" اعضاء پیكر انسان" است : چشم امانت الهى است كه باید آن را حفظ كرد و در طریق گناه مصرف ننمود ، گوش و دست و پا و زبان هر كدام امانتهاى دیگرى هستند كه حفظ آنها واجب است .

منظور" امانتهایى است كه مردم از یكدیگر مى‏گیرند" و وفاى به عهداست.

مقصود " معرفت اللَّه" است .

در حدیثى دیگر از امام صادق علیه السلام مى‏خوانیم هنگامى كه از تفسیر این آیه سؤال شد فرمود : « الامانة الولایة، و الانسان هو ابو الشرور المنافق : امانت همان ولایت است و انسانى كه توصیف به ظلوم و جهول شده كسى است كه صاحب گناهان بسیار و منافق است»

منظور" واجبات و تكالیف الهى" همچون نماز و روزه و حج است .

اما با كمى دقت روشن مى‏شود كه این تفسیرهاى مختلف با هم متضاد نیستند ، بلكه بعضى را مى‏توان در بعضى دیگر ادغام كرد ، بعضى به گوشه‏اى از مطلب نظر افكنده و بعضى به تمام .

قرآن کریم

براى به دست آوردن پاسخ جامع ، باید نظرى به انسان بیفكنیم و ببینیم او چه دارد كه آسمانها و زمینها و كوه‏ها فاقد آنند؟! انسان موجودى است با استعداد فوق العاده كه مى‏تواند با استفاده از آن مصداق اتم " خلیفة اللَّه" شود، مى‏تواند با كسب معرفت و تهذیب نفس و كمالات به اوج افتخار برسد و از فرشتگان آسمان هم بالاتر رود .

این استعداد توأم است با آزادى اراده و اختیار یعنى ؛ این راه را كه از صفر شروع كرده و به سوى بى نهایت مى‏رود با پاى خود و با اختیار خویش طى مى‏كند .

آسمان و زمین و كوه‏ها داراى نوعى معرفت الهى هستند ، ذكر و تسبیح خدا را نیز مى‏گویند، در برابر عظمت او خاضع و ساجدند ولى همه اینها به صورت ذاتى و تكوینى و اجبارى است ، و به همین دلیل تكاملى در آن وجود ندارد .

تنها موجودى كه قوس صعودى و نزولیش بى انتها است ، و به طور نامحدود قادر به پرواز به سوى قله تكامل است ، و تمام این كارها را با اراده و اختیار انجام مى‏دهد" انسان" است ، و این است همان امانت الهى كه همه موجودات از حمل آن سر باز زدند و انسان به میدان آمد و یك تنه آن را بر دوش كشید! لذا در آیه بعد مى‏بینیم انسانها را به سه گروه تقسیم مى‏كند، مؤمنان، كفار، و منافقان.

امانت الهی چیست ؟

در یك جمله كوتاه و مختصر باید گفت : امانت الهى همان قابلیت تكامل به صورت نامحدود، آمیخته با اراده و اختیار، و رسیدن به مقام انسان كامل و بنده خاص خدا و پذیرش ولایت الهیه است.

اما چرا از این امر تعبیر به " امانت" شده با اینكه هستى ما، و همه چیز ما، امانت خداست؟

این به خاطر اهمیت این امتیاز بزرگ انسانها است و گرنه باقى مواهب نیز امانتهاى الهى هستند ، ولى در برابر آن اهمیت كمترى دارند.

در اینجا مى‏توان با تعبیر دیگرى از این امانت یاد كرد و گفت امانت الهى همان " تعهد و قبول مسئولیت" است .

بنا بر این آنها كه امانت را صفت اختیار و آزادى اراده دانستند به گوشه‏اى از این امانت بزرگ اشاره كرده‏اند ، همانگونه آنها كه آن را تفسیر به " عقل" یا " اعضاء پیكر" و یا " امانتهاى مردم نسبت به یكدیگر" و یا " فرائض و واجبات" و یا " تكالیف به طور كلى" تفسیر نموده‏اند هر كدام دست به سوى شاخه‏اى از این درخت بزرگ پربار دراز كرده ، و میوه‏اى چیده‏اند.

منظور از عرضه كردن این امانت به آسمانها و زمین چیست؟

آیا منظور این است كه خداوند سهمى از عقل و شعور به آنها بخشید ، سپس حمل این امانت بزرگ را به آنها پیشنهاد كرد؟

و یا اینكه منظور از عرضه كردن همان مقایسه نمودن است؟ یعنى هنگامى كه این امانت با استعداد آنها مقایسه شد آنها به زبان حال و استعداد عدم شایستگى خویش را براى پذیرش این امانت بزرگ اعلام كردند.

البته معنى دوم مناسبتر به نظر مى‏رسد، به این ترتیب آسمانها و زمین و كوه‏ها همه با زبان حال فریاد كشیدند كه حمل این امانت از عهده ما خارج است.

و از اینجا پاسخ سؤال سوم نیز روشن شد كه :

چرا و چگونه این موجودات از حمل این امانت بزرگ ابا كردند و ترس آمیخته با احترام نشان دادند ؟

و از همین جا كیفیت حمل این امانت الهى از ناحیه انسان روشن مى‏شود ، چرا كه انسان آن چنان آفریده شده بود كه مى‏توانست تعهد و مسئولیت را بر دوش كشد، و ولایت الهیه را پذیرا گردد، و در جاده عبودیت و كمال به سوى معبود لا یزال سیر كند، و این راه را با پاى خود و با استمداد از پروردگارش بسپرد .

اما اینكه در روایات متعددى كه از طرق اهل بیت علیهم السلام رسیده این امانت الهى به" قبول ولایت امیر مؤمنان على علیه السلام و فرزندش" تفسیر شده ، بخاطر آنست كه ولایت پیامبران و امامان شعاعى نیرومند از آن ولایت كلیه الهیه است ، و رسیدن به مقام عبودیت و طى طریق تكامل جز با قبول ولایت اولیاء اللَّه امكان پذیر نیست .

در حدیثى از امام على بن موسى الرضا علیه السلام مى‏خوانیم كه: هنگامى كه از تفسیر آیه " عرض امانت" سؤال كردند فرمود : « الامانة الولایة، من ادعاها بغیر حق كفر : امانت همان ولایت است كه هر كس به ناحق ادعا كند از زمره مسلمانان بیرون مى‏رود .»  (تفسیر برهان ، جلد 3)

در حدیثى دیگر از امام صادق علیه السلام مى‏خوانیم هنگامى كه از تفسیر این آیه سؤال شد فرمود : « الامانة الولایة، و الانسان هو ابو الشرور المنافق : امانت همان ولایت است و انسانى كه توصیف به ظلوم و جهول شده كسى است كه صاحب گناهان بسیار و منافق است .» (تفسیر برهان ، جلد3)

در حدیثى از امام على بن موسى الرضا علیه السلام مى‏خوانیم كه: هنگامى كه از تفسیر آیه" عرض امانت" سؤال كردند فرمود : « الامانة الولایة، من ادعاها بغیر حق كفر : امانت همان ولایت است كه هر كس به ناحق ادعا كند از زمره مسلمانان بیرون مى‏رود»

نكته دیگرى كه اشاره به آن در اینجا لازم به نظر مى‏رسد این است كه :

در ذیل ( آیه 172 ، سوره اعراف) در مورد عالم ذر گفته شده : چنین به نظر مى‏رسد كه گرفتن پیمان الهى بر توحید از طریق فطرت و استعداد و نهاد آدمى بوده و عالم ذر نیز همین عالم استعداد و فطرت است.

قرآن حکیم

در مورد پذیرش امانت الهى نیز باید گفت كه این پذیرش یك پذیرش قرار دادى و تشریفاتى نبوده، بلكه پذیرشى است تكوینى بر حسب عالم استعداد .

تنها سؤالى كه باقى مى‏ماند مسأله" ظلوم" و" جهول" بودن انسان است .

آیا توصیف انسان به این دو وصف كه ظاهر آن نكوهش و مذمت او است ، بخاطر پذیرش این امانت بوده؟!

مسلماً پاسخ این سؤال منفى است ، چرا كه پذیرش این امانت بزرگترین افتخار و امتیاز انسان است ، چگونه ممكن است بخاطر قبول چنین مقام بلندى او را مذمت كرد؟

یا اینكه این توصیف ها به خاطر فراموش كارى غالب انسانها و ظلم كردن بر خودشان و عدم آگاهى از قدر و منزلت آدمى است ، همان كارى كه از آغاز در نسل آدم به وسیله" قابیل" و خط قابیلیان شروع شد و هم اكنون نیز ادامه دارد .

انسانى كه او را از" كنگره عرش مى‏زنند صفیر" ، بنى آدمى كه تاج " كرمنا" بر سرشان نهاده شده ، انسانهایى كه به مقتضاى" إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً " نماینده خدا در زمین هستند، بشرى كه معلم فرشتگان بود و مسجود ملائك آسمان شد، چقدر باید" ظلوم" و" جهول" باشد كه این ارزشهاى بزرگ و والا را به دست فراموشى بسپارد ، و خود را در این خاكدان اسیر سازد ، و در صف شیاطین قرار گیرد، و به اسفل السافلین سقوط كند؟!

آرى پذیرش این خط انحرافى كه متأسفانه رهروان بسیارى از آغاز داشته و دارد ، بهترین دلیل بر ظلوم و جهول بودن انسان است ، و لذا حتى خود آدم كه در آغاز این سلسله قرار داشت و از مقام عصمت برخوردار بود اعتراف مى‏كند كه بر خویشتن ستم كرده است : « رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ »(سوره اعراف ، آیه 23).

در حقیقت همان ترك اولى كه از او سر زد ، ناشى از فراموش كردن گوشه‏اى از عظمت این امانت بزرگ بود ! و به هر حال باید اعتراف كرد كه انسان به ظاهر كوچك و ضعیف اعجوبه جهان خلقت است كه توانسته است بار امانتى را بر دوش كشد كه آسمانها و زمین‏هاز حمل آن عاجز شده‏اند ، اگر مقام خود را فراموش نكند .

آمنه اسفندیاری

بخش قرآن تبیان


منابع:

1- تفسیر نمونه ، ج 17

2- تفسیر برهان ، جلد 3