تبیان، دستیار زندگی
هدف بیان این حقیقت از سوى خداوند بزرگ این است که من تمام وسائل مادى و معنوى را براى سعادت و خوشبختى شما انسان ها فراهم ساخته ام روح شما را با تمام استعدادهاى لازم آفریده ام ، وجدان بیدار به شما داده ، و حسن و قبح امور را به شما الهام کرده ام ، بنابراین هی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گل بدبو + روح خدا = انسان

روح خدا در کالبد انسان

خداوند متعال در بعضی از  سوره های قرآن برای نشان دادن اهمیّت موضوع، سوگند یاد می کند و یکی از مهمترین سوگندهای خداوند، سوگند به آفرینش انسان است؛ انسانی که گل سرسبد مخلوقات است و موجودی است که اساس آفرینش، اوست و سایر مخلوقات طفیلی وجود اویند. خداوند می فرماید: (وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا)1؛ سوگند به نَفْس و آن كس كه آن را درست كرد.

همان انسانى که عصاره عالم خلقت، و چکیده جهان ملک و ملکوت است این خلقت بدیع که مملو از شگفتی ها و اسرار است آنقدر اهمیت دارد که خداوند به خودش و خالق آن یک جا قسم یاد کرده است!

حال این سوال مطرح می شود که در این جا منظور از «نفس»،  روح انسان است، یا جسم و یا هر دو؟

«گِل تیره » و «روح خدا»:

از این آیات به خوبى استفاده مى شود كه انسان از دو چیز مختلف آفریده شده كه یكى در حد اعلاى عظمت، و دیگرى ظاهرا در حد ادنى از نظر ارزش .

جنبه مادى انسان را گل بد بوى تیره رنگ (لجن) تشكیل می دهد، و جنبه معنوى او را چیزى كه به عنوان روح خدا از آن یاد شده است .

البته خدا نه جسم دارد و نه روح، و اضافه روح به خدا به اصطلاح اضافه تشریفى است و دلیل بر این است كه روحى بسیار پر عظمت در كالبد انسان دمیده شده، همانگونه كه خانه كعبه را به خاطر عظمتش «بیت الله» مى خوانند.

و به همین دلیل قوس صعودى این انسان آنقدر بالا است كه بجایى می رسد كه جز خدا نبیند، و قوس نزولیش آنقدر پائین است كه از چهار پایان هم پائینتر خواهد شد و این فاصله زیاد میان «قوس صعودى» و «نزولى» خود دلیل بر اهمیت فوق العاده این مخلوق است .

و نیز این تركیب مخصوص دلیل بر آن است كه عظمت مقام انسان به خاطر جنبه مادى او نیست ، چرا كه اگر به جنبه مادیش باز گردیم لجنى بیش نمى باشد.

هدف بیان این حقیقت از سوى خداوند بزرگ این است که من تمام وسائل مادى و معنوى را براى سعادت و خوشبختى شما انسان ها فراهم ساخته ام روح شما را با تمام استعدادهـاى لازم آفـریده ام ، وجدان بیـدار به شما داده ، و حسن و قبح امور را به شما الهام کرده ام ، بنابراین هیچ کمبـودى بـراى پیمـودن راه سعـادت ندارید

این روح الهى است كه با استعدادهاى فوق العاده اى كه در آن نهفته است و می تواند تجلیگاه انوار خدا باشد، به او این همه عظمت بخشیده و براى تكامل او تنها راه این است كه آن را تقویت كند و جنبه مادى را كه وسیله اى براى همین هدف است در طریق پیشرفت این مقصود به كار گیرد (چرا كه در رسیدن به آن هدف بزرگ میتواند كمك مؤثرى كند).

از آیات خلقت آدم در آغاز سوره بقره نیز استفاده مى شود كه سجده فرشتگان در برابر آدم به خاطر علم خاص الهى او بود2 مراد از «سواها» (از ماده تسویه ) همان تنظیم و تعدیل قواى روحى انسان است، از حواس ظاهر گرفته، تا نیروى ادراک، حافظه، انتقال، تخیل، ابتکار، عشق، اراده و تصمیم، و مانند آن در مباحث علم النفس مطرح شده است.

و اگر منظور روح و جسم هر دو باشد تمام شگفتی هاى نظامات بدن و دستگاه هاى مختلف آن را که در علم «تشریح» و (فیزیولوژی)، (وظایف الاعضاء) به طور گسترده مورد بحث قرار گرفته، شامل مى شود.

البته نفس به هر دو معنى در قرآن مجید اطلاق شده است. ولى در اینجا هر دو را شامل شود چرا که شگفتی هاى قدرت خداوند هم در جسم است و هم در جان و اختصاص ‍ به یکى از این دو ندارد.

ارتباط هستی و انسان با خدا

یکى از مهمترین مسائل مربوط به آفرینش انسان پس از تنظیم قوا و جسم و جان آدمى، فجور و تقوا است که به او الهام شده «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا»3 ؛ سپس پلیدكارى و پرهیزگارى‏اش را به آن الهام كرد.

آرى هنگامى که خلقتش تکمیل شد، و «هستى» او تحقق یافت، خداوند بایدها و نبایدها را به او تعلیم داد، و به این ترتیب وجودى شد از نظر آفرینش، مجموعه اى از گِل بدبو و روح الهى و از نظر تعلیمات، آگاه بر فجور و تقوا و در نتیجه وجودى است که مى تواند برتر از فرشتگان گردد، و آنچه اندر وهم ناید آن شود، و در قوس نزولى از حیوانات درنده نیز منحط تر گردد و این منوط به آن است که با اراده و انتخابگرى خویش کدام مسیر را برگزیند.

«الهام»در اصل به معنى بلعیدن یا نوشیدن چیزى است، و سپس به معنى القاء مطلبى از سوى پروردگار در روح و جان آدمى آمده است، گویى روح انسان آن مطلب را با تمام وجودش مى نوشد و مى بلعد، و گاه به معنى وحى نیز آمده، ولى بعضى از مفسرین معتقدند که تفاوت «الهام» با وحى در این است که شخصى که به او الهام مى شود نمى فهمد مطلب را از کجا به دست آورده، در حالى که هنگام وحى مى داند از کجا و به چه وسیله به او رسیده است .

«فجور» از ماده «فجر» به معنى شکافتن وسیع است، و از آنجا که سپیده صبح پرده شب را مى شکافد به آن فجر گفته شده است. و نیز از آنجا که ارتکاب گناهان پرده دیانت را مى شکافد، به آن فجور اطلاق شده است.

و منظور از «تقوى» نگهدارى است ، این است که انسان خود را از زشتی ها و بدی ها و آلودگی ها و گناهان نگه دارد و برکنار کند.

خداونـد نعمت هاى فراوانى در اختیار بشر گذارده ، ولى از میان تمام این نعمت ها در اینجا روى مسأله الهام فجور و تقوى و درک حسن و قبح تکیه کرده ، چرا که این مسأله سرنوشت سازترین مسائل زندگى بشر است.

البتّه معنى این آیه(فالهمها فجورها و تقواها) این نیست که خداوند عوامل فجور و تقوا را در درون جان آدمى ایجاد کرد؛ عواملى که او را به فجور و آلودگى و دریدن پرده هاى حیا دعوت مى کند، و عواملى که او را به خیرات و نیکی ها مى کشاند، آنچنان که بعضى پنداشته، و آیه را دلیلى بر وجود تضاد در درون وجود انسان دانسته اند. بلکه مى گوید این دو حقیقت را به او الهام و تعلیم کرد، یا به تعبیر ساده تر - راه و چاه را به او نشان داد.

و به تعبیر دیگر: خداوند آنچنان قدرت تشخیص و عقل و وجدان بیدار، به او داده که فجور و تقوا را از طریق عقل و فطرت در مى یابد.

و لذا بعضى از مفسران گفته اند این آیه در حقیقت اشاره به مسآله «حسن و قبح عقلى» است که خداوند توانایى درک آن را به انسان ها داده است .

خداوند نعمت هاى فراوانى در اختیار بشر گذارده، ولى از میان تمام این نعمت ها در اینجا روى مسأله الهام فجور و تقوا و درک حسن و قبح تکیه کرده، چرا که این مسأله سرنوشت سازترین مسائل زندگى بشر است. و سرانجام بعد از تمام این سوگندهاى مهم و پى در پى به نتیجه آنها پرداخته مى فرماید: سوگند به اینها که هر کس نفس‍ خویش را تزکیه کند رستگار است «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا» ؛ كه هر كس آن را پاك گردانید، قطعاً رستگار شد.

بهشت

و در حقیقت مسأله اصلى زندگى انسان نیز همین تزکیه است، که اگر باشد سعادتمند است و الا بدبخت و بینواست.

سپس به سراغ گروه مخالف رفته، مى فرماید: نومید و محروم گشت هر کس نفس خود را با معصیت و گناه آلوده ساخت «َقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا» ؛ و هر كس آلوده‏اش ساخت، قطعاً باخت.

گفته اند منظور این است که گنهکاران خود را در لابلاى صالحان پنهان مى کنند. یا اینکه نفس خود یا هویت انسانى خویش را در معاصى و گناه پنهان مى دارند.

یا معاصى و گناه را در درون نفس خود مخفى مى کنند. و در هر حال کنایه اى است از آلودگى به گناه و معصیت و خوهاى شیطانى و درست در نقطه مقابل تزکیه است.

و به این ترتیب پیروزمندان و شکست خوردگان در صحنه زندگى دنیا مشخص مى شوند، و معیار ارزیابى این دو گروه چیزى جز تزکیه نفس و نمو و رشد روح تقوا و اطاعت خداوند یا آلودگى به انواع معاصى و گناهان نیست.4

به نظر مى رسد که هدف بیان این حقیقت از سوى خداوند بزرگ این است که من تمام وسائل مادى و معنوى را براى سعادت و خوشبختى شما انسان ها فراهم ساخته ام روح شما را با تمام استعدادهاى لازم آفریده ام ، وجدان بیدار به شما داده، و حسن و قبح امور را به شما الهام کرده ام، بنابراین هیچ کمبودى براى پیمودن راه سعادت ندارید، با این حال چگونه نفس‍ خویش را تزکیه نمى کنید؟ و تسلیم دسیسه هاى شیطانى مى شوید؟

این بحث را با سخنى از سلمان فارسى كه در حقیقت چكیده وحى و سنت است پایان مى دهیم، در این حدیث مى خوانیم: كسى از طریق تحقیر به سلمان گفت: تو كیستى؟ و چیستى؟ ارزشى ندارى. سلمان در پاسخ گفت:

«اما اولى و اولك فنطفة قذرة و اما آخرى و آخرك فجیفة منتنة فاذا كان یوم القیامة و نصبت الموازین فمن ثقلت موازینه فهو الكریم و من خفت موازینه فهو اللئیم»؛

اما آغاز وجود من و تو نطفه آلوده اى بوده، و پایان من و تو مردارى گندیده بیش نیست، هنگامى كه روز قیامت فرا رسد و ترازوهاى سنجش اعمال نصب گردد، هر كس ترازوى عملش سنگین بود شریف و بزرگوار است ، و هر كس ترازوى عملش سبک بود پست و لئیم است .

فاطمه محمدی- گروه دین و اندیشه تبیان


1- سوره شمس، آیه 7 .

2 - تفسیر نمونه، ج 11

3- سوره شمس، آیه 8 .

4 – تفسیر نمونه، ج 27 .