تبیان، دستیار زندگی
در شماره پیشین گفته شد که عـده اى از قرآن پژوهان، ادیبان ولغویانی چون طبرى، امام شافعى، ابوعبیده معمر بن مـثـنـى، قـاضـى ابـوبكر باقلانى و ابن فارس، در مقام انكار وجود واژگان غیر عربی در قرآن برآمده اند استناد ایشان به آیاتی است كه در آنها، بحث از نزول قر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کلمات فارسی در قرآن مجید

(2)

کلمات فارسی در قرآن مجید

درشماره پیشین گفته شد که عـده اى از قرآن پژوهان، ادیبان و لغویانی چون طبرى، امام شافعى، ابوعبیده معمر بن مـثـنـى، قـاضـى ابـوبكر باقلانى و ابن فارس، در مقام انكار وجود واژگان غیر عربی در قرآن برآمده اند استناد ایشان به آیاتی است كه در آنها، بحث از نزول قرآن به زبان عربی مبین است. ( یوسف، 2؛ نحل، 103، شعراء، 195، فصلت، 44)

امـا در این میان عده ای نیز قائل به وجود لغات غیر عربى در قرآن بوده بر این باورند که وجود پاره ای الفاظ عجمی دراین کتاب شریف آسمانی، قرآن را از وصفت عربیت به عجمیت تنزل نمی دهد و نخواهد داد "چنانكه قصیده و غزل فارسى هم با آنكه لغات عربى بسیارى دارد، ولى این واژگان عربى اش، آن را غیر فارسى یا عربى نمى گرداند. و امروزه زبانشناسان همه پیرو این نظریه اند و برآنند كه هیچ زبانى از زبانهاى زنده و حتى مهجور جهان نیست كه در آن كم یا بیش لغات دخیل از زبان دیگر وجود نداشته باشد. سیوطى در المهذب 140 واژه قرآنى را معرب - یعنى غیر عربى الاصل كه سپس عربى شده است - شمرده است."(1)

قرآن پژوه معاصر، بهاءالدین خرمشاهی در کتاب گرانسنگ "دانشنامه قرآنی"، طرحی مقدماتی و پیشنهادی در همین راستا به دست داده است که ما در نوشتار گذشته به ذکر نمونه هایی از آن پرداختیم.

(مقاله گذشته را دراینجا مشاهده نمائید)

در ذیل، پاره ای دیگر از کلمات قرآنی که به نظر می رسد دارای اصل و ریشه ای غیر عربی و عمدتا فارسی هستند، آمده است:

زور از جـمله قول الزور , به معناى قوت نیست بلكه قول الزور به نحو شگرفى با حرف زور فارسى امروز تطبیق دارد. یعنى ناحق و نادرست و نظایر آن . آرتور جفرى مى نویسد : به نظر مى رسد كه این واژه از یك ریشه ایرانى گرفته شده باشد.

9 ) جناح

[ 25 بار در قرآن رفته است. از جمله بقره , 158 ].

ادى شیر آن را معرب گناه فارسى مى داند. ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 45 ). آرتور جفرى هم همین نظر را تایید مى كند. ( واژه هاى دخیل , 169-170 ).

10 ) جند

[ 21 بار به صورت مفرد و جمع ( جنود ) در قرآن به كار رفته است. از جمله : یس , 38 ].

آرتـور جفرى مى نویسد : امكان دارد كه این واژه از اصل ایرانى خود [ گند در پهلوى ] مستقیما به زبان عربى رفته باشد. اما احتمال بیشتر آن است كه این كار از طریق زبان آرامى انجام گرفته باشد. ( واژه هاى دخیل , 171 ـ 172 ).

11 ) دین

[ در حدود 91 بار در قرآن به كار رفته است , از جمله : بقره , 132 ].

ادى شیر آن را متخذ از دین فارسى مى داند. ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 69 ). آرتـور جفرى پس از ذكر معناى حكم و داورى و دین , به بیان اینكه دین و مدین و تداین هم با آن ارتـبـاط دارد مـى نـویسد : در حقیقت ما در اینجا با دو واژه مختلف از دو ریشه مختلف سروكار داریم . 1 ) در معناى دین و مذهب , واژه از ریشه ایرانى گرفته شده است . در زبـان پهلوى ما واژه دین به معناى مذهب و دین را داریم , كه از دینك به معناى قانون دینى , همدین به معناى همدین و هم مذهب و دینان به معناى آدم مذهبى و متدین و مؤمن آمده است . واژه پهلوى خود از واژه اوستایى دئنا به معناى دین آمده است . ( هرچند احتمال دارد كه خود این واژه از واژه ایلامى دئن گرفته شده باشد. گـذشـتـه از آن واژه دین در فارسى جدید از آن گرفته شده است ... 2 ) دین به معناى داورى و حـكـم گـرفته شده از آرامى است ... ( واژه هاى دخیل , ص 207 ـ 208 ) مترجم براى این واژه , تـعـلـیـقـه اى آورده اسـت : ویدن گرن مى گوید : جاى تعجب است كه مؤلف ( یعنى جفرى ) مى گوید كه واژه اوستایى دئنا , خود احتمالا از واژه عیلامى دین گرفته شده است . در حقیقت واژه دئنا همان واژه سانسكریت دهیناست . بارى صورت صحیح واژه در پهلوى دین است . ( واژه هاى دخیل , ص 39 ـ 40 ).

12 ) رزق

[ در قرآن بارها به صورت اسم و فعل و با مشتقات دیگرى چون رازق و رزاق به كار رفته است ].

ادى شیر مى نویسد : تعریب روزى است كه خود منسوب به روز است . ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 72 ). آرتـور جـفـرى مى نویسد : دانشمندان غربى از خیلى پیش , این واژه را , واژه اى دخیل و قرضى دانسته اند كه از اصلى ایرانى گرفته شده و از طریق زبان آرامى وارد زبان عربى شده است . در پهلوى روچیك به معناى روزى و نان روزانه است . ( واژه هاى دخیل , ص 223 ).

13 ) روضة

[ ایـن كـلـمه به همین صورت یك بار ( روم , 15 ) , و به صورت روضات یك بار ( شورى , 22 ) در قرآن به كار رفته است ]. آرتور جفرى بر آن است كه این كلمه از رود فارسى گرفته شده است . و نـظـر ادى شیر را كه روضه را از ریز فارسى مى گیرد , رد مى كند ( واژه هاى دخیل , ص 226 - 227 و ذیل صفحه اخیر ).

14 ) زبانیة

[ فقط یك بار در سوره علق , آیه 18 به كار رفته است ].

ادى شیر مى نویسد : به نظر من واحد آن زبانى است و معناى آن جهنمى است و منسوب به زبانه فارسى به معناى لهیب است . ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 77 ). آرتـور جـفـرى نظر ادى شیر را نقل مى كند و مى افزاید كه زبانه خود از واژه پهلوى زبان به معنى زبان گرفته شده است . اما نهایتا نظر او را تایید نمى كند , و این كلمه را سریانى مى داند. ( واژه هاى دخیل , ص 230 ).

15 ) زرابى

[ در قرآن فقط یك بار در سوره غاشیه , آیه 16 , به كار رفته است .]

یعنى فرشهاى مجلل . ادى شـیـر آن را تعریب زرآب فارسى مى داند و مى نویسد كه فرانكل آن را معرب از زیرپا مى داند ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 77 ). آرتور جفرى مى نویسد كه فرانكل آن را سریانى مى داند ولى از قول هوفمان آن را گرفته شده از زیرپا ى فارسى مى داند كه احتمال صحت بیشترى دارد. و هـوروویـتس آن را ممكن مى انگارد ... هر چند اگر آن را فارسى بینگاریم محتمل تر آن است كه واژه بـا صـورتـى از واژه پهلوى زرین ... ربط داشته باشد . سپس حدس نولدكه كه آن را از منشا حبشى مى داند تضعیف مى كند و سرانجام مى نویسد : و در نتیجه این تمایل در انسان پدید مى آید كـه احـتـمالا هم واژه عربى و هم واژه حبشى ( زربیه ) از یك منبع ایرانى گرفته شده باشند كه متاسفانه در حال حاضر ما شواهد كافى براى اثبات آن در دست نداریم . ( واژه هاى دخیل , ص 233 ). مـتـرجـم مـحـترم واژه هاى دخیل در تعلیقه اى بر این كلمه آورده است : شوشترى در فرهنگ واژه هاى فارسى در زبان عربى ( ص 306 ) آن جمع زربى و معرب زرباف فارسى گرفته است . نظر او محتمل تر از زیر پا ى ادى شیر است . در این صورت باید پنداشت كه تصحیفى در واژه رخ داده است . ( واژه هاى دخیل , ص 42 ).

در این میان عده ای نیز قائل به وجود لغات غیر عربى در قرآن بوده بر این باورند که وجود پاره ای الفاظ عجمی دراین کتاب شریف آسمانی، قرآن را از وصفت عربیت به عجمیت تنزل نمی دهد و نخواهد داد

16 ) زمهریر

[ در قرآن فقط یك بار , در سوره انسان , آیه 13 به كار رفته است ].

ادى شـیـر مى نویسد : زمهریر یعنى شدة البرد [ شدت سرما , سرماى سوزان ] مركب از زم یعنى سرما , و هریر یعنى موجب [ مثلا - زا ] , و در همین زمینه گویند ازمهرالیوم , یعنى سرماى امروز بالا گرفت . ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 79 ). محمد على امام شوشترى نیز این راى را تایید مى كند و در شرح آن مى نویسد : لغت زم به معنى سرما در تركیبات فارسى بسیار آمده است . از جـمـلـه در لفظ : زمستان و سمیرم و سمیران ( نام كوهى بوده در شمال بندر سیراف قدیم ) و شمیران و دیگرها دیده مى شود. درباره جزء دوم كلمه كه نویسنده برهان قاطع آن را كننده معنى كرده است , نتوانستیم گواهى به دست آوریم . ( فرهنگ واژه هاى فارسى در زبان عربى , ص 320 ).

17 ) زور

[ این كلمه چهار بار در قرآن به كار رفته است. از جمله : حج , 30 ].

جوالیقى آن را به معناى قوه و معرب از فارسى مى داند. ( المعرب , ص 165 ). ادى شیر نیز بر همین قول است . ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 82 ). ولـىدر فـارسـى زور بـه معناى دروغ و باطل آمده است ... واژه زور نه تنها در پهلوى به صورت بسیط زور بـه مـعـنـاى دروغ و بـاطل و افسانه آمده , بلكه در تركیبهایى مانند زورگوكاسیه به معناى گواهى دروغ , شهادت دروغ , و در پازند به معناى زور و به معناى دروغ نیز به كار رفته است . و گذشته از آن , در فارسى باستان , در سنگ نبشته بیستون هم آمده است ... احتمال دارد كه این واژه مستقیما از فارسى میانه وارد زبان عربى شده باشد. ( واژه هاى دخیل , ص 240 ). گـفـتـنـى اسـت كه در قرآن مجید , یك بار هم در مورد شهادت به كار رفته است : و الذین لا یشهدون الزور ( فرقان , 72 ) ( و كسانى كه شهادت ناحق نمى دهند ).(2)

  سایت تبیان

                                                                                                                               ابوالقاسم شکوری

--------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت ها:

1- خرمشاهی، بهاءالدین، قرآن پژوهی

2- همان