تبیان، دستیار زندگی
اعتقادات مسیحیان بنیادگرا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اعتقادات مسیحیان بنیادگرا

بخش سیاسی- در قسمت اول این مقال گفتیم، نئوصهیونیست‌ها یا همان مسیحیان بنیادگرا اعتقاد دارند، نباید تفسیری بر کتاب مقدس داشت، به همین منظور هر آنچه در کتاب مقدس آمده را باید بدون تاویل و تفسیر پذیرفت.

صهیونیسم

از دید این مسیحیان خداوند تاریخ را در مسیر ظهور مسیح به حرکت واداشته تا آن حضرت پس ازظهور هزار سال بر جهان حکومت کند، اما از آنجا که به اعتقاد ایشان آدمی جهت حرکت به سوی ظهور را گم کرده، بنابراین در سردرگمی و واماندگی‌ بسرمی‌برد که مرحله ماقبل فرجام تاریخ بشری است و تنها ظهور مسیح منجی است که می‌تواند به واماندگی و سردرگمی بشر و بویژه پیروانش پیش از قیام قیامت پایان دهد.

اما این سعادت به پیروان مسیح دست نمی‌دهد، مگر با نبرد نهایی میان نیروهای خیر یعنی ایشان و نیروهای شر یعنی پیروان ادیان دیگر در دشت آرمگدون تا سرانجام مسیح و پیروان مسیح با پیروزی بر شر هزار سال با کامیابی بر جهان حکومت کنند، به این ترتیب می‌توان به راحتی فهمید، چرا "جورج بوش" در دوران ریاست جمهوری خود کشورهای جهان را به دو محور خیر و محور شر تقسیم کرد، آری او از جمله نئوصهیونیست‌های بسیار متعصب و تندرویی بود که تلاش داشت، بدین وسیله با تقسیم جهان به این دو محور و شعله‌ور ساختن آتش جنگ‌ در خاورمیانه (عراق و افغانستان ) زمینه ساز ظهور مسیح و نبرد آرمگدون گردد تا شاید به بهشت مسیح راه یابد، اینجاست که به ریشه برخی از سیاست‌های دولتمردان آمریکایی می‌توان پی‌برد.

به هر روی از آنجا که نبرد آرمگدون نیازمند مقدماتی از جمله بازگشت یهود به فلسطین و ساخت هیکل بود و این مسیحیان بی‌قرار و مشتاق راهیابی به بهشت بودند، تصمیم گرفتند، اسراییل را از نو بنا و هیکل (معبد) سلیمان را دوباره احیا ‌کنند.

اما برای نئوصهیونیست‌ها صرف تاسیس اسرائیل کفایت نمی‌کرد، بلکه باید مقدمات ظهور را نیز فراهم می‌ساختند، پس مقدمات جنگ‌های اعراب‌-‌اسرائیل فراهم گردید و خود پا به پای صهیونیست‌ها جنگیدند و با جان و دل از مقدمه و سرآغاز خوشبختی و کامیابی خویش حمایت و پشتیبانی کردند

بنابراین جهت سعادت و کامیابی این مسیحیان باید که در ابتدا یهودیان ساده لوح و فلسطین مظلوم قربانی می‌شدند، پس تاکید آمریکایی‌ها و پیش از آنها انگلیسی‌ها بر تاسیس دولت صهیونیستی در فلسطین از این جهت بود که سعادت و کامیابی آنها جز در فلسطین در هیچ جای دیگر جهان مثلا اوگاندا یا آرژانتین فراهم نمی‌گردد.

برپایه این اعتقادات اسرائیل در سال 1948 به بهای قتل و کشتار و آوارگی فلسطینی‌ها، ساکنان اصیل این سرزمین مقدس تاسیس گردید، اما برای نئوصهیونیست‌ها صرف تاسیس اسرائیل کفایت نمی‌کرد، بلکه باید مقدمات ظهور را نیز فراهم می‌ساختند، پس مقدمات جنگ‌های اعراب‌-‌اسرائیل فراهم گردید و خود پا به پای صهیونیست‌ها جنگیدند و با جان و دل از مقدمه و سرآغاز خوشبختی و کامیابی خویش حمایت و پشتیبانی کردند.

صهیونیسم

جنگ ژوئن 1967 و پیروزی اسراییل در این جنگ جانی دوباره به نئو صهیونیست‌ها یا بنیادگرایان آمریکایی داد و به روابط آنها با سازمان‌های صهیونیستی و اسرائیل ابعاد تازه‌ای بخشید، آنها که تاسیس اسراییل در سال 1948 را تأکیدی بر پیشگویی های تورات درباره فرجام جهان و بازگشت یهود به سرزمین مقدس را زمینه ساز ظهور مسیح بشمار ‌آورده بودند، پیروزی یهود در جنگ ژوئن 1967 و اشغال مابقی سرزمین فلسطین، بویژه قدس و دیگر سرزمین‌های عربی را تحقق بیش از پیش پیشگویی‌های تورات و فرا رسیدن پایان تاریخ تلقی کردند.

مجله "مسیحیت امروز" در 21 ژوئن سال 1967 از پیروزی یهود در این جنگ چنین یاد می‌کند: " برای اولین بار پس از هزار سال و حتی فراتر از آن، قدس اکنون به تصرف یهود درآمده است تا پیروان تورات ایمان بیاورند که وعده‌های کتاب مقدس راست است".

با این که نئو صهیونیست‌ها آمریکا معتقدند، یهود زمینه ساز نجات و رهایی مسیح در دومین ظهورش بر روی زمین هستند، با این حال زمان این کمک‌ها را به تکمیل پیشگویی‌های تورات موکول کردند که در تاسیس مملکت هزاره خوشبختی نمود می‌یابد و در حال حاضر توجه و تلاش خود را معطوف به مشروعیت بخشیدن به کشور یهود و احقاق حق آنها در سرزمین اسراییل بویژه کرانه باختری کرده‌اند، پس در اینجا نیز درمی‌یابیم، چرا کشورهای غربی و در راس آنها آمریکا تا این اندازه بر مشروعیت بخشیدن به رژیم اشغالگر صهیونیستی تاکید دارند.

ادامه دارد...

قبس زعفرانی

گروه جامعه و ارتباطات