اسلام و سرمایه دارى
«در آمدى بر نقد قرائت لیبرال - سرمایهدارى از "جامعه مدنى"»
در این نوشته، «سرمایه دارى»، به معناى اصطلاحى آن منظور است كه پدیدهاى استثمارى با عملكردو راهكارهایى ویژه مىباشد نه سرمایه دارى به معناى لغوى آن كه معطوف به هرگونه در اختیار داشتنمال و سرمایه است. نگرش اسلام به اصل اموال و سرمایه، بسیار مثبت است. اموال و هرگونه كالا كهبگونهاى نیازهاى بشرى را برآورد، در نظر اسلام، امرى حیاتى و عامل بقاء و برپایى جامعه، و راه تداومحیات انسانى، و رشد دین و دینباورى است. این موضوع را، در سراسر تعالیم اسلامى به روشنى مىبینیمكه با تعبیرهایى گونهگون، از ضرورت تمتعات زندگى، و حیاتى بودن اموال و كالاها سخن گفته و سهماصولى «اموال» را در جامعه انسانى، تبیین نموده اند
از آنجا كه در این مقاله، بنابر ارزیابى فشرده و كوتاه است، تنها به چند نمونه از این تعالیم اشارهمىشود:
در قرآن كریم، «اموال»، عامل قوام و امداد الهى شمرده شده است:
1- ولا توء توا السفهاء اموالكم التى جعل الله لكم قیاما... (1)
اموال خود را، كه خداوند سبب برپایى زندگى شما قرار داده است، به دستسفیهان (ناواردان وغیرمتخصصان) مسپارید...
2- و امدد ناكم باموال و بنین... (2)
از طریق اموال و فرزندان به شما كمك رساندیم.
در احادیث نیز «مال و ثروت»، عامل پایدارى اسلام و مسلمانان و ابزار سامان یابى كار اجتماع دانستهشده است:
امام باقر(ع) - به روایت امام صادق(ع):
... هى (الدنانیر و الدراهم) خواتیم الله فى ارضه، جعلها الله مصحه لخلقه، و بها تستقیم شوؤنهم ومطالبهم (3)درهم و دینار، مهر (سكه) خدا است در زمین، خداوند آن را براى سامانیابى كار خلق قرار داده است،تا بدان وسیله، امور زندگانى مردمان بگذرد و نیازهاى آنان برآورده شود.
مقصود از این تعبیر، اینست كه خداى متعال چنین به فكر آدمیان القا كرده است كه این ابزار ووسیله (درهم، دینار، تومان و هر پولى) را پدید آورند و براى آن، اعتبار مالى قرار دهند، تا از تعویض كالا باكالا - كهكارى دشوار و دراكثر موارد، غیرعملىاست - آسوده گردند و زندگى و امور آنان به آسانى برگزار شود.
امام صادق(ع):
احتفظ بما لك فانه قوام دینك (4)
از اموالت مراقبت كن كه مایه پایدارى دین تو است.
اسلام بر دستیابى به رشد اقتصادى و آبادى مزارع و سرزمینها و بهرهبردارى از منابع و سرمایههاىطبیعى آن نیز تاكید كرده است:
در قرآن كریم آمده است:
هو انشاكم من الارض و استعمركم فیها... (5)
خداوند شما را از زمین پدید آورد و آباد كردن آن را به شما سپرد...
امام صادق(ع) نیز فرمود:
فكر یا مفضل فى هذه المعادن و ما یخرج منها من الجواهر المختلفة، مثل الجص، و الكلس، و الجبس، والزرانیخ و المرتك و القونیا و الزیبق، و النحاس و الرصاص، و الفضه و الذهب،... و الیاقوت وضروب الحجاره، و القار، و المومیا، و الكبریت، و النفط و غیر ذلك مما یستعمله الناس فى مآربهم;فهل یخفى على ذى عقل ان هذه كلها ذخائر ذخرت للانسان فى هذه الارض یستخرجها فیستعملهاعندالجاجه الیها... اى مفضل! درباره این معادن بیندیش، و درباره مواد گوناگونى كه از آنها بیرون آورده مىشود، همچون گچ و آهك و سنگ گچ و زرنیخ و مردار سنگ و توتیا و سیماب و مس و سرب و سیم و زر... و یاقوت واقسام سنگها، نیز قیر و مومیائى و گوگرد و نفت وجز اینها، كه مردمان براى رفع نیازمندیهاى خود بهكار مىبرند; آیا ممكن استبر شخص خردمند این مطلب پوشیده بماند كه همه اینهاچیزهایى استكه (برطبق حكمت) براى انسان در این زمین ذخیره شده است، تا آنها را از زمین بیرون آورد و هنگامنیاز به كار برد؟...
سرمایهگذارى تولیدى و پرهیز از راكد گذاردن اموال و كنز و گنج كردن آنها، نیز مطرح گردیده است:
... و الذین یكنزون الذهب و الفضه و لاینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم (6)
و كسانىكه طلا و نقره گنج مىكنند و آن را در راه خدا انفاق نمىكنند به كیفرى دردناك نویدشان ده.
اندوختن طلا و نقره (كه در دوران گذشته، وسیله مبادله بوده و واحد پول را تشكیل مىداده است) واموال فراوان و متراكم، «كنز» است و هرگونه استفاده عمومى و سرمایهگذارى اموال، انفاق و خدمتبهخلق است.
امام على(ع):
لیس فى المال الصامت نفل (7)در مال راكد، زیاده و رشدى نیست.
امام صادق(ع):
ما یخلف الرجل بعده شیئا اشد علیه من المال الصامت ... قلت له: كیف یصنع به؟ فقال: یجعله فى الحائط و البستان و الدار (8)آدمى، ثروتى ناخوشایندتر از سرمایههاى راكد پس از خویش باقى نمىگذارد. سئوال شد پس بااینگونه اموال چه كند؟ امام فرمود: آن را در خانهسازى و احداث باغ، سرمایهگذارى كند.
امام سجاد(ع):
استنماء المال تمام المروة (9)رشد و نمو مال، از مروت است.
همچنین استفاده بهینه از سرمایهها و منابع نیز مطرح شده است:
امام على(ع):
لم یكتسب مالا من لم یصلحه (10)آن كس كه از سرمایهاش درست استفاده نكند در حقیقت، مالى به دست نیاورده است. (11)
بنابراین تعالیم كه نمونهاى بسیار اندكدرباره مسائل مالى بوده روشن مىگردد كه به سرمایهها و اموال در اسلام با نگرشى بسیاراصولى و مثبت نگریسته شده و ثروت در جامعهاسلامى، جایگاهى ویژه دارد. پس چگونه استكه اسلام در عین حال، با سرمایهدارى درقلمروى گسترده آن مبارزه كرده و مال پرستى و افزونخواهى را به شدت محكوم كرده است؟
اسلام در برابر اموال، از عوارض منفى آننیز سخن مىگوید و سرمایهدارى را با شیوه واخلاقیات و عملكردهاى ناهنجار آن معرفىمىكند. اگر اموال و سرمایهها در جهتى درستو انسانى هدایت نشود، و در خدمت كل جامعهبشرى قرار نگیرد، و از صورت ابزارى و آلى درآمده و به صورت هدف واصل در نزد گروهىخاص ذخیره گردد، مردود استبعبارت دیگر،بعد منفى سرمایهدارى، مردود است زیراعملكردهایى ناعادلانه و راهكارهاى ظالمانه وضدانسانى دارد و اقتصاد بازار آزاد كه ركنقرائت لیبرال - سرمایهدارى از جامعه مدنىغربى است، دقیقا" بر همین عملكردها وراهكارها مبتنى شده است.
پدیده سرمایهدارى مصطلح، به این معنا و در بعد منفى آن، از ناهنجارترین، ویرانگرترین و شومترینپدیدههایى است كه در اجتماعات بشرى رخ نموده است. از آغاز پیدایش این پدیده تاكنون، پدیده دیگرىبه این شومى و ویرانگرى نداشتهایم; زیرا كه یا خود به تجاوز و نابودى انسانها دستیازیده است، و یادستیار نزدیك همه تجاوزكاران و دژخیمان تاریخ بوده است. اگر قدرتهاى بدنى و خانوادگى یا قبیلهاى درگذشتههاى دور، یكهتازى كردند، و یا قدرتهاى نظامى و خودكامه سیاسى، در دورانهاى بعد، ره بیدادپوئیدند، و یا قدرتهاى صنعتى و نظامى در این دوران، خاستگاه اصلى بسیارى از تجاوزگریها و بیدادگریها وپایمالشدهحقوقانسانهاگردیدند، ریشهاصلىهمه اینها درسرمایهدارى و تمكن بىحساب مالى نهفته است.
خصلت «سرمایهدارى»، در تبیینى كلى و فشرده، خاستگاه اصلى خودخواهی ها و سودجویی ها، وسرچشمه نابسامانی ها و نابودی ها و تبعیض ها و محرومیت ها و ستیزها و آشوب ها بوده است. تراكم سرمایه دربخشى و مالاندوزى گروهى، همواره رهآوردهایى ویرانگر داشته است و افراد و اجتماعات و حتى طبیعت ومحیط زیست را نیز به تباهى كشیده است.
«اقتصاد سرمایهدارى» و جامعه مدنى به این معنا و در قرائتسكولار، نظامى ضد الهى و بستر اقتصادىطاغوتى است، لگام گسیخته و مرزنشناس و عدالتگریز و قانونستیز، كه جز به خود و قانون خود و آزادىدر راه كارهاى خود، به هیچ قانون، و آزادى و شیوه و روشى حرمت نمىنهد، و جانب هیچ حق و عدلى رارعایت نمىكند.
سرمایهدارى با معیارهاى لیبرالیسم اقتصادى، داراى ویژگیهاى همه تجاوزگران و طاغوتان در طولتاریخ است، بلكه امروزه با تكامل ابزارى كه پدید آمده است، این تجاوزرگریها بسیار پیچیدهتر، سهمگینترو ضدانسانىتر از همه مستكبران تاریخ گذشته، عمل مىكند. تجاوزگرى كه از حد منطقه و كشورهاىخاص گذشته و فرامنطقهاى و جهانى شده است، از حریم انسانها هم گذشته و به حریم طبیعت و منابع آننیز پنجه افكنده است، حتى كمربند امنیتى كره زمین، یعنى لایه اوزن نیز از عملكرد آن در امان نمانده است. وشگفت اینجاست كه در عین حال، داعیه اصلاحگرى و قانونمدارى نیز دارد و از حقوق انسانى و آزادى وآزادگى نیز دم مىزنند؟ چه نیك و شگرف، قرآن كریم، كارنامه اینان را ترسیم فرموده است:
و اذا قیل لهم لا تفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون (12)
چون به آنان گفته شود كه در زمین، فساد مكنید، مىگویند: ما مصلحانیم.
قرآن كریم، مسرفان را مفسد معرفى مىكند.
اكنون پارهاى از دیدگاههاى اسلام درباره سرمایهدارى را تبیین مىكنیم، و در ارزیابى شتابزدهاى،برخى از راه كارها و رهآوردهاى آن را برمىشماریم. و در آغاز از پیامدهاى فردى آن گفتگو مىكنیم كهزمینه اصلى عملكردهاى اجتماعى آن نیز هست:
1- الهاء و باز دارندگى
این عنوان، در سوره «تكاثر» آمده است، كه احوال زیادهداران را ترسیم مىكند، و پیامدهاى منفىافزوندارى را به تصویر مىكشد:
الهكم التكاثر. حتى زرتم المقابر. كلا سوف تعلمون. ثم كلا سوف تعلمون! نازیدن به فزوندارى (و فزونخواهى)، شمایان را سرگرم ساخت. (و در دنیا غرق كرد) تا (مرگ فرارسیدو) به دیدار گورها شتافتید. نه آن است (كه مىپندارید)، به همین زودى خواهید دانست. نیز نه آناست (كه مىپندارید)، به همین زودى خواهید دانست.
در این آیه كریمه، زیادهدارى و افتخار به آن، از عوامل بازدارنده انسان، به حساب آمده است. «الهاء» بهمعناى بازدارندگى از یاد خدا و گردن نهادن به قوانین الهى و به "لهو" افكندن است.
امینالاسلام طبرسى مىگوید:
الهاء، به معناى سرگرم كردن كسى به لهو و لعب است; و «الهیكم التكاثر»، یعنى نازیدن (و پز دادن) بهفزونى مال و فرزند شما را از فرمانبردارى خدا، و به یاد آخرت بودن باز داشت و غافل ساخت و به قولىیعنى: مباهات كردن به فزونى مال و افراد، شما را از تدبر دركارخدا (حكمتهاى تكوینى آفرینش، وحكمتهاى تشریحى احكام)، باز داشت... (13)
تعبیرهاى دیگرى نیز در قرآن آمده است، كه گر چه از این ریشه و ماده نیست; لیكن در ژرفاى معنا،به همین حقیقت نظر دارد، یعنى بعد منفى وتباه گر مال اندوزى و باز دارندگى سرمایهدارىرا تبیین مىكند چون:
... و ما الحیوة الدنیا الا متاعالغرور... (14)
... زندگى دنیا جز كالایى گول زنندهنیست.
با دل بستن به سود و سرمایه و كالاهاىدنیایى، حالت غرور و خود محورى در نفسآدمى پدید مىگردد، و انسان را از هر فكر واندیشه درست و راهگشاى دیگرى باز مىدارد.
امام على(ع) فرمود:
...و التكاثر، لهو و لعب و شغل،واستبدال الذى هو ادنى بالذى هوخیر (15)
تكاثر، لهو است و لعب ومشغولیت، و گرفتن چیزى كهپستتر است در برابر دادن چیزىبهتر.
همچنین تعبیر «فتنه» در آیه كریمه:
انما اموالكم و اولادكم فتنه... (16)
جز این نیست كه دارایى و فرزندان شما براى آزمونند.
اموال و فرزندان از عوامل آزمایش و آزمون انسانها شمرده شده است، و بسیارى از صاحبان سرمایههادر آزمونى شركت مىكنند كه از آن، مردود بیرون مىآیند زیرا ثروت زیاد، موجب باز دارندگى آنان ازسعادت و معنویت است. تعبیرهاى دیگرى نیز چون: مترف، مسرف، مستكبر و تهلكه كه دربارهسرمایهداران است، همه به نوعى بیانگر الهاء و بازدارندگى زیادهدارى از عمل به حق و تندادن بهارزشهاست. و مترف و مسرف نیز كه به معناى مصرفهاى شاد خوارانه و زیاده از حد است، انسان را ازراههاى درستباز مىداد، و تعبیر «استكبار» نیز به همین سركشى از گردن نهادن به حق و حقیقت نظردارد، و «تهلكه» و نابودى، پیآمد انكارناپذیر این دست گرایشهاى سرمایهدارى است.
تعبیر «موتى» در قرآن نیز با نظر به همین معیار، به مال اندوزان، تفسیر شده است:
انك لا تسمع الموتى (17)... تو نمىتوانى مردگان را شنوا سازى... از پیامبر بزرگوار اسلام پرسیدند... مردگان چه كسانی اند؟ فرمود:«هر غنى مترف» یعنى هر ثروتمند شادخوار (18).
آرى سرمایهداران در چنین جامعه و مدنیت استكبارى، از خود و تعالى معنوى خویش باز مىمانند، وراه رشد و سعادت خویش گم مىكنند، و تمامى عمر و نیروى حیات در بیراهه روى مىگذارند. آنان براستىاز خود بیگانه و از خود واماندهاند، به خود فراموشى گرفتار شدهاند و تمامى هوش و استعدادهاى بدنى وروانى خویش را در راهى سرمایهگذارى كردهاند كه گوهر اصلى انسانى را شكوفا نمىسازد; بلكه آن را درغبارها و لایههاى تیره مادیات مىپوشاند. بنابراین گر چه یك سوره به نام «تكاثر» نامیده شده و ازپیآمدهاى شوم افزونخواهى سخن گفته است، لیكن در سراسر قرآن، تعبیرهاى فراوانى است كه در جوهرو ماهیت از همین دنیا دوستىها و دنیاطلبىهاى افراطى و آثار آن پرده برداشته است.2-بازدارندگى از اخلاق و ارزشهاى انسانى
اخلاقیات در جامعه مدنى سرمایهدارى، زمینههاى اصلى بسیارى از خوىهاى غیرالهى و سرشتهاىغیرانسانى است. استكبار اقتصادى، بستر مناسب استكبار اخلاقى و طغیانگریهاى روانى است، چنانكهكمبوددارى و استضعاف اقتصادى، زمینه استضعاف اخلاقى و فكرى مىباشد.
مال اندوزى و زیادهخواهى، انسان را به خصلتهایى شیطانى چون: آزمندى، حرصسیرىناپذیر، بخل، خودخواهى، خود برتربینى، طغیان و سركشى، لذت پرستى، شاد خوارى وشكمبارگى، شهوتپرستى، تن آسایى، بىاحساسى و سنگ دلى مىكشاند و عامل اصلى ایناخلاقهاى ضد انسانى، همان داشتنهاى افراطى و مال اندوزیهاى افرونخواهانه است. از اینرومىنگریم كه در تعالیم اسلامى براى مبارزه باسرمایهدارى، چه بسیار كه با این خصلت ها مبارزهشده است. از باب نمونه به چند روایت توجه كنیم:
پیامبر(ص):
ان صلاح اول هذه الامة بالزهد و الیقین، و هلاك آخرها بالشح و الامل (19)سامانیابى كار این امت، در آغاز، به زهد و یقین است، و بیسامانى آن، در پایان، به آزمندىو بخل و آرزودارى.
امام سجاد(ع) در دعایى از خداوند مسئلت مىكند كه به او چندان ثروت بدهد كه از حدنیازدارى بگذرد اما به سرمایهدارى نرسد و این همان زندگى بسنده و كفاف است تا به مشكلاتفقر و اخلاق غیرانسانى سرمایهدارى گرفتار نیاید:
امام سجاد(ع):
اللهم انى اسئلك خیرالمعیشة، معیشة اقوى بها على جمیع حاجاتى، و اتوصل بها الیك فىحیاة الدنیا و فى اخرتى، من غیر ان تترفنى فیها فاطغى (20) ... خدایا از تو معیشتى نیك خواهانم: معیشتى كه با آن، همه نیازمندیهایم را برآورم، و درزندگى این دنیا و در آخرتم با آن به قرب تو برسم، بى آنكه مرا غرق در نعمتسازى تا بهطغیان افتم...
حرص و آزمندى سیرىناپذیر، از اركان اخلاق لیبرال - سرمایهدارى است، و این حالتچنان گریبانگیر آنان مىگردد كه هر چه به سود و سرمایه و گستره ثروت خویش مىافزایند، سیرنمىشوند، و به سراغ بیشتر و بیشترها مىروند. این روند بگونهاى وحشتناك دنبال مىشود، و در نقطهاىباز نمىایستد و احساس بىنیازى و سیرى پیش نمىآید.
پیامبر(ص):
یا ابن مسعود! اجسادهم لاتشبع، و قلوبهم لا تخشع (21)...: اى ابن مسعود! بدنها (شكمها)شان سیر نمىشود، و دلهاشان خشوع پیدا نمىكند...
در این سخن نبوى به تاثیر متقابل جسم و جان، در حالت مالاندوزى اشاره شده و آمده است كهسیرى ناپذیرى فزونخواهانه مال پرستان، با فقدان خشوع و خضوع قلب و روح (تفرعن و گردنفرازى)همراه است.
و اصولا این حالت در مسائل مادى هست كه اگر انسان بااحساس بسندگى با آنها روبرو گشت، و بهبهرهبردارى به اندازه لازم و مفید دستیازید، پس از برخوردارى از زیستى معقول و بسنده و مرفه،احساس بىنیازى مىكند، و از زیاده خواهی هایى باز دارنده، روى بر مىتابد و گرنه هیچگاه احساسبىنیازى نمىكند.
امام على(ع):
من رضى من الدنیا بما یجزیه، كان ایسرما فیها یكفیه. و من لم یرض من الدنیا بما یجزیه، لم یكن فیهاشیى یكفیه (22)
آن كسى كه به اندازه كفاف، از دنیا راضى شود، كمترین چیز دنیا براى او بسنده است; و آن كس كه بهاندازه كفاف راضى نشود، چیزى نیست كه بتواند او را بسنده باشد.
آرى گرفتارى جامعه بشرى بر سر همین ماهیت افزون خواه و زیادهطلب است كه در پهنه اقتصادجهانى، هر چه را مالیت و بهاء داشته باشد و بگونهاى در بازارها و مبادلات، ارزش آفرین و سودآور باشد،باید به چنگ آورد و سلطه خویش را بر آن تثبیت كند، و در هیچ حد و مرزى درنگ نكند و چون جهنمى،همه چیز را ببلعد. و به تعبیر قرآن كریم هر چه به او بدهند زیاده بر آن را طلب كند:
و جعلت له مالا ممدودا... ثم یطمع ان ازید (33)
به او مالى فزاینده دادم باز طمع آن دارد كه آن را افزون تر كنم.
سرمایهداران، چون به هیچ حد و اندازهاى قانع نیستند و احساسى سیری ناپذیر دارند، هیچگاه بهبىنیازى دست نمىیابند:
امام كاظم(ع) فرمود:
من قنع بما یكفیه استغنى، و من لم یقنع بما یكفیه لم یدرك الغنى ابدا (24)
هر كس به آنچه او را بسنده است قناعت كند، بى نیاز است، و هر كس چنین نباشد، هرگز به بىنیازىنرسد (25).
از این رو در تعالیم اسلامى، با زیر بناهاى روحى و دد صفتى درونى سرمایهدارى مبارزه شده است;چنانكه با عملكرد بیرونى و اجتماعى آن. تراكم مال پرستى در نظر اسلام یك پدیده ساده مادى یااجتماعى محض و یا سیاسى صرف نیست؛بلكه پدیدهایست كه بر مجموع زمینههاى فرهنگى و فكرى وتربیتى افراد بنا شده است. بدینجهت اسلام به ویران كردن زمینهها و پایگاههاى درونى و روحىمالاندوزى نیز توجهى شایان كرده است.
3- باز دارندگى از دادههاى عقل انسانى
تفكر سرمایهدارى و راهكارهاى آن، از موانع شكوفایى خرد ناب انسانى است، كه دادههاى عقل آدمى رادر زیر لایههاى سنگین و تیره حب مال و آمال، مدفون مىسازد و روشنگیریهاى او را فرو مىپوشاند وبدینسانند همه دلبستگىهاىافراطىوحبوعشقهاى سركش كه در راه عقل و بررسیها و روشنگریهاى اومانعى عظیم پدیدمىآورد.
منظور از عقل، عقل انسانى است. عقلى كه براى انسانها ارزش قائل است، و جانداران و گیاهان و حتىمواد بیجان را حرمت مىنهند. عقلى كه خوب و بد و زشت و زیبا را مىشناسد، و به ارزشهاى اخلاقى واصول نوع دوستى و دیگر خواهى فرا مىخواند، عقلى كه از درد و رنج دیگران رنج مىكشد و به اندوهاندوهگینان، غمگین مىگردد. عقلى كه خودخواهى و خودپرستى را محكوم و مردود مىشناسد و فراخوانبه دیگر دوستىها و انسانگرایىها است.
این عقل، منظور است كه با عشقهاى مادى و دلبستگىهاى مال اندوزى بتدریج كم فروغ مىشود تابكلى از كار بیفتد; نه عقل ابزارى استوار بر محور سودپرستى و خودخواهى. بنابراین، نیرنگ بازی هاوزیركی هاى سودجویانه و نقشهكشىهاى برخاسته از خودخواهى و خودمحورى، منظور نیست، كه با همهبىتعهدی ها و مسئولیت نشناسىها و قانون شكنىها نیز سازگار مىافتد و همه ارزشهاى اخلاقى ومعیارهاى انسانى را در راه جلب منافع، زیر پا مىنهد و با ترفندها و حیلهگریها، هر مرز و حریمى رامىشكند و بر هر فضیلتى گام مىگذارد، و آن را پیروزى به حساب مىآورد. این حسابگریهاى مادى درمنطق دین، نیرنگ و سالوس و شیطنت است.
تفكر سرمایهدارى لیبرال، با این عقل انسانى، ناسازگار است. چون تلاشهاى اقتصادى آنگاه كه ازاهداف تامین نیازهاى انسانى و رفاه همگانى دور گردد و مالاندوزى، هدف شود و آزمندى پدید آید،فرصت فكر كردن درباره همه چیز جز افزایش سود و سرمایه را از انسان مىگیرد و از همدمى با خرد ودریافت فروغ آن باز مىدارد، و دیگر نمىتواند از این فروغ، براى بازدارى خود از تلاش دایم در طلب مال،و بیرون آوردن آن از چنگ دیگران، بهرهمند گردد. و بدینگونه خرد انسانى از روشنگرى و ارائه نیك و بد وانسانى و ضدانسانى، باز مىماند و در چاله حسابگریهاى مادى مدفون مىشود.
همچنین داشتنهاى افراطى، به زیستى افراطى و شهوتباره، و زیادهرویهاى ویرانگر همه نیروهاىآدمى مىكشاند و انسان را در گرداب كامورى و شادخوارى و لذتپرستى، غوطهور مىسازد و این شیوههادر زندگى فردى نیز از عوامل تباهى جسم و روح و در نتیجه، خرد آدمى است; زیرا كه كاموریهاى افراطى ولذتپرستى و غوطهورى در خور و خواب و تمایلات جنسى، مایه تباهى جسم و هرز رفتن نیروها و از میانبردن سلامت و تعادل لازم در مزاج انسانى است، و موجب بر هم خوردن توازن در همه قواى انسانى بویژهعقل خواهد گردید.
امام على(ع) مىفرماید:
قد فرقت الشهوات عقله (26):
شهوتها، خرد او (دوستدار دنیا و مال) را تباه كرده است.
امام على(ع):
... اقبلوا على جیفة قد افتضحوا بآكلها، و اصطلحوا على حبها. و من عشق شیئا اعشى بصره، و امرضقبله، فهو ینظر بعین غیر صحیحة، و یسمع باذن غیر سمیعة (27)
(دنیاداران) به مردارى روى آورند كه با خوردن آن رسوا شدند، و بر سر دوست داشتن آن با یكدیگرهمداستان گشتند. هر كس چیزى را سخت دوستبدارد، چشمش نابینا و دلش بیمار مىشود. چنینكسى با چشمى ناسالم مىبیند و با گوشى ناشنوا مىشنود.
چشم و گوش و همه حواس مال پرستان، یك سونگر است و همان سمت و سوى افزایش سرمایه رامىنگرد و جوانب و معیارهاى دیگر را منظور نمىدارد. بنابراین براستى مىتوان گفت كه با چشم معیوب وگوش ناشنوا به مسائل مىنگرد و با شناختى بیمارگونه و یك سونگر رویدادها را بررسى مىكند و بدینگونهاز درك و دریافتحقایق باز مىماند.
زیادهدارى در سخنى از امام صادق(ع) از سپاهیان نادانى شمرده شده است:
... القوام و ضده المكاثرة (28)(از سپاهیان خرد) مالدارى در حد قوام (اعتدال) است و ضد آن فزونخواهى است.
اینكه قرآن مىگوید، انسانهایى هستند كه قلبهاشان مهر شده است و از درك و احساس انسانى تهىگردیدند، توجه به همین واقعیت است كه با پیروى از تمایلات و سرسپردگى به امیال و شهوات، عقلانسانى از كار مىافتد گر چه عقل ابزارى او كارآ باشد.
... و طبع على قلوبهم فهم لا یفقهون (29)
... بر دلهاشان مهر نهاده شده پس آنان درك نمىكنند.
یا در تعبیر دیگر قرآن:
... لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها... (30)
ایشان را دلهایى است كه بدان نمىفهمند و چشمهایى است كه بدان نمىبینند...
آنها عقل دارند، لیكن درحوزه عمل، گوش بهفرمان شهواتند وهدایتهاى عقل انسانى را نادیدهمىگیرند.
4- باز دارندگى از عواطف انسانى
بیگمان در میان ویژگیهاى انسانى، عواطف، جایگاهى بسى بلند دارد كه زندگى فرد و جامعه و بقاء نوعو سامانیابى خانواده و ... بر آن استوار است. بگونهاى كه براستى مىتوان گفت ضعف عواطف یا مرگ آن، باضعف و مرگ انسانیت همراه است. انسان با عواطف خویش زندگى مىكند بیش از آنكه با خرد بزید. محوراصلى دیگر دوستى و جامعهگرایى نیز عواطف است. انسان در پرتو عواطف است كه به اخلاقهاى انسانى ومدنى روى مىآورد و از خوی هاى حیوانى و جنگلى دورى مىگزیند.
پیامبر(ص) فرمود:
فى الانسان مضغة اذا هى سلمت و صحت، سلم بها سائر الجسد، فاذا سقمتسقم بها سائر الجسد وفسد و هى القلب (31)در انسان، پاره گوشتى است (قلب ظاهرى و مظهر قلب باطنى) كه چون صحیح و سالم بماند،قسمتهاى دیگر بدن نیز سالم مىماند، و چون بیمار شود، باقى بدن بیمار و گرفتار فساد خواهد شد; وآن قلب است...
اما عواطف انسان در مالاندوزى و سرمایه سالارى، ضعیف مىشود و یا چنان تحت تاثیر گرایش هاىآزمندانه پولپرستى قرار مىگیرد كه از كارآیى در درون آدمى مىافتد.
امام على(ع):
... اعلمو ان كثرة المال مفسدة للدین، مقساة للقلوب (32)
... بدانید كه فراوانى مال مایه تباه شدن دین است و سختشدن دلها.
سختشدن دلها و سنگوارگى قلبها، همین بىاحساسى و میرش وجدان و عواطف در انسان هاىشادخوار و خوش گذران است. در جامعه مدنى «لیبرال - سرمایهدارى»، انسان ها به منزله ابزار و كالا هستند وتنها با معیار بازدهى و سودآورى، ارزیابى و ارزشگذارى مىشوند، حتى علم، فن، هنر و... هم ارزش ذاتىندارد; بلكه آنگاه كه به سود بیشتر و رشد تولید كمك كند، ارزشمند مىگردد. بنابراین، نگرش سرمایهدارىبه انسانهاى دیگر، نگرش ارزشى و انسانى نیست، بلكه نگرشى اقتصادى است. و این نوع نگرش یعنىنگرش ابزارى و كالایى به انسان، از ویژگیهاى تفكر سرمایهدارى است. بارى اگر وجدان آدمى، كنار زدهشود و قلب او در هم آلاید و سختشود، استوانههاى اصلى شخصیت انسان از لحاظ عقیده و عاطفه ودیگر گرایشهاى ارزشى فرو مىریزد و ایمان و اخلاق او رو به نشیب مىگذارد و این فروپاشى ونشیبگرایى، به دیگر نواحى وجود آدمى و گستره زندگى علمى، فرهنگى، اقتصادى، سیاسى و اجتماعى اوسرایت مىكند و بینش و عمل آدمى را به ناشایستگىها سوق مىدهد. این قساوت قلب، انگیزه نیرومندىاست در زندگى مالاندوزان و روش برخورد ایشان با اجتماع و چگونگى روابط با مردمان، و پیآمد حتمىآن، ستم كشیدن مردم و استثمار حقوق آنان و مكیده شدن خون ایشان است. از اینجا روشن مىگردد كهبر اجتماع سرمایهدارى، عواطف انسانى فرمانروایى نمىكنند بلكه سرورى و حاكمیت، با سنگدلى،بىاحساسى، بىتعهدى و ظلم و تجاوز اقتصادى است و لازمه آن فشار بر گرده دیگران است.
قرآن، بى احساسى سرمایهداران و نظر تودههاى مردم درباره آنان را چنین ترسیم مىكند:
ان قارون كان من قوم موسى فبغى علیهم و آتیناه من الكنوزما ان مفاتحه لتنوا بالعصبة اولى القوةاذقال له قومه لا تفرح ان الله لا یحب الفرحین (33)
قارون از قوم موسى بود. پس بر آنان سركشى كرد (ستم روا داشت)، و ما چندان گنجبه او داده بودیم،كه حمل آنها براى گروهى مردم نیرومند گران بود; آنگاه قومش به او گفتند: (از سرمستى دارایى)شادى مكن كه خداوند (اینگونه) شادمانان را دوست ندارد.
مىبینید كه ثروتمندان، سرمست و شادمانند و حزن و اندوه را به دلهاى سنگواره آنان راهى نیست. درشادى و غرور، غرق شدند و از اندرز و درد دردمندان غافلند. گر چه این شادمانی ها عمقى ندارد، و بهر حال،افكار عمومى و قضاوت انسانها زندگى را بر آنان تلخ مىسازد، و وجدان آدمى هر چند در لایههایى از زنگار لذتپرستى پنهان شده باشد، آنان را سرزنش مىكند، و نگرانیهاى روزافزون از دست دادن ثروتها، خوابخوش را از آنان مىگیرد.
امام على(ع) فرمود:
... فالمتمتعون من الدنیا تبكى قلوبهم و ان فرحوا، و یشتد مقتهم لا نفسهم و ان اعتبطوا ببعض مارزقوا (34)
...دلهاى بهرهمندان از دنیا، گریان است هر چند شادمان باشند، و با آنكه دیگران حتى به پارهاى ازآنچه بهره ایشان شده است رشك مىبرند، اما خود آنان همواره از خود (و زندگى خود) بیزارترمىشوند.
پىنوشتها:
1- سوره نساء 4/5.
2- سوره اسراء، 17/6.
3- امالى طوسى 2/133 و 292.
4- امالى طوسى 2/133 و 292.
5- سوره هود 11/61.
6- بحار 3/128.
7- سوره توبه 9/34.
8- مستدرك الوسائل 11/126.
9- وسائل الشیعه 12/44.
10- تحف العقول 204.
11- غررالحكم 259.
12- نبود سرمایه و فقر و كمبوددارى نیز در تعالیمبسیارى محكوم و مردود شناخته شده و معادل كفر ومرگ به حساب آمده است، كه شرح آن نیاز به رسالهاىجداگانه دارد.
14- سوره 13- سوره بقره 2/11.
تكاثر 102 / 1-4.
15- مجمع البیان 10/534.
16- سوره حدید 57/20.
17- كافى 2/394.
18- سوره تغابن 64/15.
19- سوره نمل 27/80.
20- الحیاة 3/434.
21- امالى شیخ صدوق 201.
22- بحار 90/12.
23- مكارم الاخلاق 526.
24- كافى 2/140.
25- سوره مدثر 74/12 و 15.
26- تحف العقول 286.
27- چنانكه در آغاز اشاره كردیم، منظور از اینگونه تعالیم،ترویج زندگى صوفیانه و ترك دنیا و پرهیز از رفاه وبهبود وضع معیشت جامعه و مردم و نادیده گرفتنارزش توسعه اقتصادى نیست; بلكه هدف چنانكهروشن است، ویژهسازى امكانات رفاهى، و سلطهافكنىبر كل منابع و سرمایهها و بازارها، توسط گروههاىاندك و سود پرست است، چنانكه در نظام سرمایهدارىكنونى جهان معمول است. براى توضیح بیشتر به اینكتابها مراجعه شود: 1. دیكتاتورى كارتلها، 2. مفهوم امپریالیسم اقتصادى،3. چگونه نیمى دیگر مىمیرند، 4. مشكلات اقتصادى جهان سوم، 5. گرسنگى، ارمغان استثمار، 6. جغرافیاىكم رشدى، 7. سیطره جهانى، 8. كمربند فقر، 9. موانعتوسعه در جهان سوم، 10. غولهاى غلات، 11. درونجهان سوم، 12. امپریالیسم و كشورهاى توسعه نیافته،13. بشریت و تهدید گرسنگى، 14. تاریخ توسعهطلبىآمریكا در ایران، 15. فاصله عقبماندگى،16. غارت جهان سوم، 17. بیست كشور آمریكاى لاتین.
28- نهجالبلاغة 330.
29- نهجالبلاغة 330.
30- كافى 1/22.
31- سوره توبه 9/87.
32- سوره اعراف 7/179.
33- خصال صدوق 31.
34- تحف العقول 141.
35- سوره قصص 28/76.
36- بحار 78/21.
دكتر محمد حكیمپور