تبیان، دستیار زندگی
درهم تنیدگی وهابیت با قومیت سعودی، به ایجاد پادشاهی ای انجامیده که در آن مذاهب دیگر اسلامی – چه سنی و چه شیعه – جایی برای تنفس، رشد و نمو ندارند؛ به خصوص شیعیان به خاطر ضدیت خاص وهابیت با آنها، در شرایط ناگواری، مملو از تبعیض و ستم به سر می برند....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جامعه شیعی در عربستان سعودی (1)

 عربستان سعودی

عربستان سعودی، به دلیل قرار گرفتن در منطقه استراتژیک خلیج فارس و دارا بودن بزرگ ترین ذخایر نفتی جهان، از نگاه بین المللی ارزش بسیار زیادی دارد. در جهان اسلام نیز، این کشور با داشتن پیشنیه تاریخی بسیار کهن و استقرار خانه خدا در آن، نقش بسیار مهمی ایفا می کند. عربستان سرزمینی است که حضرت ابراهیم در آنجا به فرمان خدا، جایگاه و مأمن اصلی یکتاپرستی را بنیان نهاد و با بعثت رسول اکرم(ص) حیات جدیدی را تجربه کرد. عربستان کشوری مذهبی است که قوانین آن برپایه اسلام وهابی است. مذهب وهابی در عربستان نقش بسیار مهمی را ایفا می کند و هیچ عملی خلاف آیین آن تحمل نمی شود و عملاً تمامی سیاست کشور برپایه ی این آیین رسمی پایه ریزی شده است.

درهم تنیدگی وهابیت با قومیت سعودی، به ایجاد پادشاهی ای انجامیده که در آن مذاهب دیگر اسلامی – چه سنی و چه شیعه – جایی برای تنفس، رشد و نمو ندارند؛ به خصوص شیعیان به خاطر ضدیت خاص وهابیت با آنها، در شرایط ناگواری، مملو از تبعیض و ستم به سر می برند.

مقاله حاضر می کوشد تا تصویری از وضعیت جامعه ی شیعیان در عربستان سعودی ارائه دهد و اقدامات ضدشیعی رژیم سعودی را بررسی کند، در این ارتباط، پس از ارائه تاریخچه مختصری از حکومت سعودی و وهابیت و جایگاه آن در ساختار سیاسی عربستان، پیشینه تشیع در عربستان، ظهور شیعه سیاسی، ساختارهای سیاسی شیعیان و سیاست کنونی آنها، بحث و بررسی می شود. و در ادامه به سیاست شیعه زدایی رژیم سعودی و نمونه های عینی چنین سیاستی توجه می شود.

وهابیت و حکومت سعودی

عربستان در زمان های قدیم و پس از ظهور اسلام، همواره  میان دولت های محلی و منطقه ای تقسیم شده بود و به صورت ملوک الطوایفی اداره می شد. با ظهور اسلام و استقرار آن در سراسر شبه جزیره، این منطقه برای اولین و آخرین بار، تحت لوای اسلام، به وحدت دست یافت و به نحو چشمگیری از دیدگاه سیاسی و فرهنگی دگرگون گشت تا جایی که با گذشت چند دهه، عرب ها به چنین قدرتی دست یافتند که دو قدرت بزرگ شرق و غرب آن روزگار را از پا در آوردند.

در زمان امویان، قسمت اعظم عربستان جزو قلمرو آنان بود و سپس آل عباس بر آن مسلط شدند. در اواخر قرن دوم هجری قمری، علویان در عربستان قیام کردند؛ اما کاری از پیش نبردند، پس از مرگ متوکل عباسی، قدرت عباسیان رو به زوال نهاد و عربستان هم به دنبال آن، بار دیگر دارای حکومت های محلی ضعیف و کوتاه مدتی شد که جز چندین قرن اغتشاش و درهم ریختگی، چیز دیگر را برای آن به همراه نیاوردند.

در قرن 16 میلادی (دهم هجری قمری)، پرتغالی ها حمله به مکه را قصد کردند که این فکر عملی نگردید. در همان قرن خلفای عثمانی که متوجه عربستان شده بودند، به تدریج سواحل غربی و سپس تمامی عربستان را زیر سلطه خود در آوردند. در این زمان یعنی قرن 18 میلادی، محمدبن عبدالوهاب در نجد قیام کرد. وی خود را مصلح مذهبی دانسته و مذهب خاص خود را تبلیغ می کرد. آیین و فرقه ی جدید به وجود آمده توسط محمدبن عبدالوهاب، در آغاز با مشکلات فراوانی مواجه گردید، چرا که مخالفان افکار و عقاید وی علیه او قیام کردند و تعرضاتی انجام دادند که در نتیجه ی آنها، وی در صدد به دست آوردن حامیانی از حاکم شهر نجد برآمد؛ اما آنها هیچ یک از ترس ایجاد آشوب و بلوا، حاضر به انجام و قبول چنین کمکی نشدند. تا سرانجام، محمدبن سعود حاکم شهر (درعیه) را با خود همداستان کرد. محمدبن عبدالوهاب و محمدبن سعود با یکدیگر عهد و پیمان بستند که در این راه، از هیچ کوشش دریغ نورزند و بر مبنای این قرارداد، عبدالوهاب بر نفوذ مذهبی خویش و محمدبن سعود نیز بر قدرت خود افزودند.

با درگذشت محمدبن سعود در سال 1765 میلادی، عبدالعزیز به جانشینی پدر منصوب گردید. وی که ادامه دهنده راه پدر و طرفدار مذهب عبدالوهاب بود، در سال 1773 میلادی، شهر ریاض را به تصرف در آورد و توانست قلمرو حکومتی خویش را گسترش دهد. وی به دنبال آن قصیم و الاحسأ را نیز زیر سلطه ی خود در آورد. در این زمان روابط نجد و حجاز تیره گردید و در شهر مکه از ورود طرفداران مذهب وهابی جلوگیری کردند. وهابی ها نیز در مقابل از عبور حجاج عراقی و ایرانی از سرزمین نجد ممانعت ورزیدند که در نهایت شریف مکه در رفتار خود با وهابی ها تجدید نظر کرد و این مشکل برطرف گردید.

به دنبال تجاوزات و دستبرهای پیروان وهابی به قبایل عراقی در سال 1797 میلادی، عاقبت از طرف سلطان عثمانی به پادشاه بغداد، دستور رسید که از این کار جلوگیری کند که این شخص نتوانست کاری از پیش ببرد. در سال 1798 نیروهای بغداد برای مبارزه با وهابی ها به نجد رفتند که کارشان بی فایده بود و یکسال بعد قراردادی بین دو طرف در بغداد به امضا رسید. در سال 1801 بار دیگر کربلا مورد تهاجم آل سعود قرار گرفت و مقبره امام حسین(ع) تخریب شد. با مرگ عبدالوهاب دیری نگذشت که عبدالعزیزبن محمد نیز در سال 1803 به قتل رسید و سعودبن عبدالعزیز به جای پدر بر تخت حکومت نشست. وی یکسال بعد توانست مدینه را تصرف کند و در سال 1805 نجف، سپس مکه و جده را نیز به زیر سلطه خویش درآورد. با قدرت گرفتن سعودبن عبدالعزیز، محمد علی پاشا والی مصر، از جانب سلطان عثمانی مأمور سرکوب وهابی ها گردید. وی پسرش را به حجاز فرستاد و او توانست مدینه را در سال 1812 و مکه را یکسال بعد به تصرف خود درآورد؛ اما در این سال محمدعلی پاشا که خود فرماندهی قوا را برعهده گرفت، از سعود بن عبدالعزیز شکست خورد. پس از مرگ سعود در سال 1814 پسرش عبدالله به قدرت رسید و چون قدرت پدر را نداشت، با والی مصر قراردادی منعقد کرد و به اینگونه حاکمیت سلطان عثمانی را گردن گرفت؛ اما در سال 1816 میلاد این قرارداد از سوی ابراهیم پاشا والی مصر نقض شد و وی به سرکوب وهابیان پرداخته و عاقبت در سال 1818 توانست با تصرف درعیه، عبدالله را دستگیر و به قتل برساند.

در سال 1824، ترکی بن عبدالله از عموزادگان سعود، در ریاض حکومت خود را براساس حمایت از جنبش وهابی پایه گذاری کرد و توانست تا سال 1833، تمام سواحل خلیج فارس و منطقه مرکزی نجد را تصرف کند و بدین ترتیب آیین وهابی را در سراسر نجد توسعه دهد؛ از این پس، اختلافات میان آل سعود به اوج خود رسید و این اختلافات می رفت که آن را به اضمحلال بکشاند؛ اما در اوایل قرن بیستم میلادی، عبدالعزیز بن عبدالرحمن، ریاض را از دست خانواده آل رشید خارج و حکومت خویش را بر آن ثبت کرد و سپس شورش قبایل مختلف و نزاع های خارجی را مرتفع ساخت. عبدالعزیز پس از تصرف ریاض، مکه را زیر سلطه ی خود درآورد و به کشور گشایی پرداخت. در نتیجه ی شکستی که توسط نیروهای انگلیسی بر وهابیون وارد آمد، بالاجبار، با تشیکل کنفرانس عقیر، پیمانی بین دو گروه سعودی و انگلیسی بسته شده و به موجب آن، خط مرزی عراق و کویت و نجد تعیین گردید. در ژانویه 1926 سرانجام سران حجاز، با عبدالعزیز بیعت کردند و او پادشاه حجاز خوانده شد و در 18 دسامبر 1939 فرمان یکپارچه کردن پاره های کشور عربی داده شد و از این پس سرزمین مذکور عربستان سعودی خوانده شد.

بنابراین، عربستان امروزی نتیجه پیوند قدرت سیاسی و نظامی خاندان سعودی و محمدبن عبدالوهاب، بنیانگذار فرقه وهابیت است. عبدالوهاب از افراد قبیله بنی سنان و عشیره تمیم است که در سال 1703 میلادی در ناحیه عینیه به دنیا آمد و در جوانی به مدینه رفته و در مکتب استادانی چون سلیمان بن کرد یو محمد السندی به تحصیل مشغول گشت و سپس به بصره و بغداد رفت و در آنجا ازدواج کرد. وی پس از مرگ همسرش به ایران آمد و به کردستان و همدان مسافرت کرد و سپس در اصفهان به تحصیل فلسفه اشراق و تصوف پرداخت، سپس به قم  رفته و در آنجا از پیروان مذهب ابن حنین شد و در سال 1714 میلادی به عینیه، زادگاه خویش بازگشت و در آنجا به تبلیغ عقاید مذهبی خویش پرداخت و کتاب «التوحید» را که بیان کننده ی عقاید مذهبی اش بود، به رشته ی تحریر درآورد. عبدالوهاب در سال 1792 میلادی درگذشت.

وهابیت نهضتی واحدساز بود و توانست نقش حساسی را در تکامل جغرافیای سیاسی عربستان ایفا کند. از بعد سیاسی، اتحاد بین وهابیت و قومیت سعودی موجب شد تا قدرت سیاسی و مذهبی این دو در فراسوی پایگاه و هسته ی قبیله و عشیره، در سراسر شبه جزیره عربستان گسترش یابد و آنها بتوانند، تسلط خود را بر سایر مناطق و قبایل استحکام بخشند. در حال حاضر نفوذ وهابیت به دلیل ایفای این نقش تاریخی و حیاتی، فراتر از نقش رسمی یک نهاد دینی است و از زمان تأسیس رژیم سعودی، وهابیت فرهنگ، آموزش و پرورش و سیستم قضایی آن را شکل داده و در نهایت بر همه ی تمایلات و گرایش های اسلام گرایی سنی عربستان تأثیر گذاشته است. در عربستان کنونی، مفتی های وهابی، در اوضاع سیاسی جامعه نقش برجسته ای دارند و وزرای دادگستری، حج و شئون اسلامی، اوقاف، و دعوت و ارشاد با مشاورت آنها انتخاب می شوند.

افزون بر این وهابیون توانسته اند، در کنار تشکیلات مذهبی حکومتی و وزارتخانه هایی چون وازرت شئون اسلامی، اوقاف، دعوت و ارشاد، سازمان های عریض و طویل دیگری را در رابطه با امور مذهبی و گسترش آیین وهابیت تشکیل دهند که سازمان رابط عالم اسلامی، سازمان علمای بزرگ و سازمان امر به معروف و نهی از منکر، از جمله ی آنهاست. سازمان علمای بزرگ یا «کبار العلما»، مرکب از 21 تن از علمای طراز اول وهابی است که بیشتر فعالیت اعضای آن صدور فتوا و ایفای نقش مهم و اساسی در مسائل سیاسی و مذهبی عربستان است.

از نگاه وهابیون، جماعت زیادی از مسلمانان موحد نیستند، چرا که می کوشند تا عنایت خدا را با زیارت قبور اولیا به دست آورند، پس مشرکند. تفسیر قرآن بر پایه ی تأویل را کفر می شناسند، شفاعت جستن از غیرخدا را کفر می نامند، ذکر نام پیامبر، ولی یا فرشته را در نماز شرک می دانند و براساس این آموزه ها، تشیع و شیعیان را کافر و مشرک دانسته و مقابله با آنان را وظیفه ی دینی خود می دانند. در رساله عبدالوهاب به نام «کشف الشبهات» بیش از 24 بار افراد غیروهابی کافر دانسته شده اند.

شخصیت ها و علمای تندرو وهابی علاوه بر جنایات خود علیه شیعیان و اماکن مقدس آنها در سه قرن اخیر، در شرایط کنونی، بارها خواستار شدت عمل علیه پیروان اهل بیت شده و اقدامات بسیاری را در این زمینه به انجام رسانده اند که در ادامه به آنها پرداخته می شود.

ادامه دارد...

منبع: دوهفته نامه پگاه حوزه