این چگونه زمانهای است؟
معرفی چند شاعر جهانی با مرور اشعاری از آنها.
لیونل ویگام/ 1936 - Lionel Wiggam
لیونل ویگام از شاعران مدرن امریکایی است که به نسبت دیگر شاعران همعصرش، کمتر به شاعری پرداخته است و اشعارش با وجود غنای تصویری آنچنان که باید و شاید مورد اقبال عموم قرار نگرفتهاند. ویگام در تصویر پردازی، مهارت خاصی دارد و تصویرها را در اختیار میگیرد و برای مضمون مورد نظرش، مورد استفاده قرار میدهد. او همچنین به موضوعات اسطورهای علاقه بسیاری دارد و این مضامین را در جایجای اشعارش به کار گرفته است. ویگام به گفته منتقدین شاعری است که صورتهای شعری را مانند موم در دست میگیرد و جهانبینی خودش را به آن میافزاید و شعری ویژه میآفریند.
برگردان: ایمان رهبر
پرسیوس* هیولایی را به قتل رساند
پرسیوس هیولایی را به قتل رساند،
بیشتر قهرمانش دانستند از یک شاعر
مسحورکننده نبود به اندازه هنر
بیپروا نبود به اندازه خونریزی و کشتار
و گیجکننده نبود به اندازه مخلوقی که لبخند بزند
ولی منِ منی که فروتنانه جویای یک لبخند هستم
و چشمهایم را بالا نمیآورم، اگرچه به خوبی آگاهم.
بازوانت لحظهای کوتاه مرا دربرمیگیرد
قانعام به گشودن گره از موهایت.
* پهلوان اسطورهای یونان باستان و قاتل افریتهای به نام مدوسا که به جای مو، مار بر سرش روییده بود و هر کس در چشمهایش نگاه میکرد به سنگ تبدیل میشد.
دبلیو. اس. مروین/ 1927- W. S. Merwin
دبلیو. اس مروین، در سال 1927 در نیویورک به دنیا آمد و در نیوجرسی و ساکرامنتو بزرگ شد. مروین نویسنده ای است که اشعار، ترجمهها و متنهای منثورش، جوایز بسیاری دریافت کرده است. او انواع فرمهای شعری و نحوه زندگی مردمان پیش از خود را به دقت مورد بررسی قرار داد و توانست اشعارش را بر پایه آنها بنا نهد. منتقدان، اشعار وی را در دسته اشعار خردمندانه و دشوار طبقهبندی میکنند اما او خود میگوید که اشعارش را نمیتوان در قالبی محدود کرد و کارش تنوع بیشتری دارد. زمانی که از او درباره دلیل شاعر شدنش پرسیدند، گفت: «کسی که شاعری را انتخاب میکند، در حقیقت امید یأسآلود خودش را در قالب کلمات نمایان میسازد، امیدی یأسآلود به اینکه جهان را نجات بخشند.»
برگردان: ایمان رهبر
درختان محلی
نه پدرم و نه مادرم نمیدانستند
نامهای درختان را
کجا به دنیا آمدم؟
آن چیست؟
اینها چیزهایی بود که میپرسیدم
و پدر و مادرم نمیشنیدند
نگاه نمیکردند به جایی که به آن اشاره میکردم
تنها ظاهر لوازم
توجه انگشتانشان را به خود جلب میکرد
و در میان اتاق میتوانستند نگاه کنند
به دیوارهایی
که محلشان را فراموش کرده بودند
نه سوالی بود، نه صدایی و نه سایهای
درختها آنجا بودند
بچههای درختها کجا بودند؟
کجا بودند که نمیتوانستم ببینمشان؟
میپرسیدم
آنجایی که پدر و مادرم به دنیا آمده بودند
درختی بود یا نه؟
و در آن زمان پدر و مادرم میتوانستند آنها را ببینند؟
و زمانی که میگفتند بله
یعنی که نمیتوانستند به یاد بیاورند:
»از چه نوعی بودند؟«
میپرسیدم:
»از چه نوعی بودند؟«
اما هم پدرم و هم مادرم
میگفتند که هرگز نفهمیدند.
آدریان ریچ/ 1929-2012 - Adrienne Rich
آدریان ریچ سال 1929 در شهر بالتیمور از ایالت مریلند به دنیا آمد. ریچ شاعر و مقالهنویس مشهوری است که از او به عنوان یکی از نخبهترین متفکران اجتماعی امریکا یاد میکنند. او از زمان جنگ ویتنام بهطور جدی وارد فعالیتهای سیاسی شد و مقالات قابل توجهی در رد سیاستهای دولت امریکا در آن زمان نوشت. شعر او در عین حال، نمایانگر همین نظریات اوست و او در اشعارش به شکلی رادیکال اعتراض خود به زندگی ماشینی و کمرنگ شدن مسائل فرهنگی در جامعه را نشان میدهد و به ترویج خردورزی میپردازد. او در اشعارش نگاهی فلسفی به جهان دارد و در عین حال به توصیف طبیعت نیز اهمیت زیادی میدهد. ریچ تجربیات شصت ساله خود در زمینه علوم اجتماعی و همچنین نوعی از عرفان خاص را در میان اشعارش گنجانده و ترکیبی زیبا پدید آورده که تحسین همگان را برانگیخته است.
برگردان: ایمان رهبر
این چگونه زمانهای است؟
جایی بین دو درختزار،
جایی که چمن
بر فراز تپه رشد میکند
و جاده قدیمی تحول
درون سایهها میشکند
و سالن اجتماعاتی که رها شده
به خاطر دردسرهایی
ناپدید شده میان همان سایهها؛
آنجا قدم زدم
قارچ چیدم در کرانه هراسهایم
ولی گول نخوردم
این یک شعر روسی نیست
اینجا هم جایی نیست جز همینجا
کشور ما نزدیکتر میشود به حقیقتها و هراسهایش،
و به شیوه خودش
مردمان را ناپدید میکند.
نمیخواهم بگویم که این محل، کجا بود
که حفرههای تاریک جنگل
ملاقات میکرد با پرتوهای بینشان نور
-چهارراههای جنزده، بهشتی از برگهای قارچیشکل؛
هماکنون میدانم چه کسی میخواهد آن را بخرد،
میفروشمش، ناپدیدش میکنم.
نمیخواهم بگویم کجا بود، پس چرا باید اصلاً چیزی بگویم؟
چون هنوزداری گوش میدهی،
چون در زمانهای مانند این
که مجبور نیستی به هیچ چیز گوش بدهی،
لازم است که درباره درختها
صحبت کنیم.
معرفی شاعر برنده ی جایزه ی کاموئِش 2014 / آلبرتو داکوستا اِ سیلوا
جایزه ی کاموئِش (O Prémio Camأµes)، جایزه ای فرهنگی است که دو کشور پرتغال و برزیل در سال 1988 بنا نهادند و هر سال این جایزه را به یکی از مولفان ، مصنفان کشور های پرتغالی زبان دنیا تقدیم می گردد که در حوزه ی زبان ، ادبیات و فرهنگ پرتغالی تأثیر گذار بوده باشند .
کشورها و سرزمین های پرتغالی زبان دنیا عبارتند از : پرتغال و ایالت گالیسیای اسپانیا در قاره ی اروپا ، برزیل در قاره ی آمریکای جنوبی ، موزامبیک ، آنگولا ، گینه ی بیسائو ، کیپ ورد ، سائوتومه و پرینسیب در قاره ی آفریقا ، ماکائو و گوای هندوستان در قاره ی آسیا و تیمور شرقی در قاره ی اقیانوسیه .
در طی بیش از دو دهه فعالیت و حیات این جایزه ی فرهنگی ، شاعران مختلفی از این کشور ها توانسته اند که این جایزه را از آن خویش بکنند ، در سال 2014 نیز چنین اتفاقی رخ داد و یک شاعر از کشور برزیل برنده ی این جایزه شد .
آلبرتو واشکُنسِلوز دا کوستا اِ سیلوا (Alberto Vasconcellos da Costa e Silva ) متولد 12 ماه می 1931 در شهر سائوپائولوی کشور برزیل است . این پیرمرد 83 ساله ی برزیل ، دیپلمات ، شاعر ، مقاله نویس ، مورخ برجسته ی معاصر این کشور است . وی سال ها به عنوان دیپلمات و سفیر در پرتغال ، کاراکاس ونزوئلا ، واشنگتن ، مادرید و رم برای کشور متبوعه ی خویش به انجام وظیفه می پرداخته است .
در سال 2004 ، توسط اتحادیه ی نویسندگان برزیل (Uniأ£o Brasileira de Escritores )به عنوان روشنفکر سال (Intelectual do Ano برگزیده شد .
و سرانجام در سی ام ماه می 2014 ، وی برنده ی جایزه ی کاموئش شد .
در ذیل سعی کرده ایم دو شعر از وی به صورت گلچین از مجموعه اشعار وی به فارسی ترجمه نماییم .
برگردان: ابوذر کردی
نفس می کشم و می بینم
نفس می کشم و می بینم .
شب و هرچه خورشید است ،
هر دم برای ویرانی من آمده اند ،
صبح و عصر که زمان را به هم می بافند
چون بارانند که بر خرمن ها می بارند .
آسمان غنوده است
گاه ، بادی می وزد .
باغچه ی ماکیان .
به میان جانداران می روم ،
تا با نگاه خود شکاری به چنگ آرم
عقابی که خورشید ها و ستارگان
در نظرش حقیر می آیند
که از آسمان سرخس گون کوچ می کنند .
اما من به زراعت ادامه می دهم ،
زمان را هرس می کنم
و اندوه مکان را
و سایه ی آتش را
گل های نور و ظلمت را .
و در روز ،
آبشارها به تعلیق در آمده است
میان این بازی مقدس
می زییم و می بینم
با چنین رگی
که میان چشم هایم نقش بسته است .
منابع: ایران، مرور