تبیان، دستیار زندگی
هر خانواده ای لحاف سرخ خود را همراه می برد چنانکه شما دل خود را همراه دارید. این لحاف و خیالات، هر دو غیر واقعی هستند بعضی ازین مهاجران اینجا می مانند و در کوچه هائی مانند کوچه ی زور به یا کوچه ی اکرف در دخمه هائی مسکن می گزید ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ذوق کوبیستی

در جهان شعر

آپولی نر و شیوه ی کوبیسم

اثر

هنگامی که آپولی نر در گذشت (9 نوامبر 1918) وضع و مقام پیشوائی ادبی یافته بود یا اگر بعبارت صریح تری بیان کنیم سخنگوی گروهی نقاش و ادیب بود. همچنانکه درباره ی شیوه ی هنر پیکاسو گفته شده است که صفت کوبیست (کعبی Cubiste) برای توصیف آن نامناسب است، درباره ی شعر گروهی مانند ما کس ژاکپ و آپولی و سالمون نیز این عدم تناسب وجود دارد. با اینحال شک نیست که در تاریخ ادبیات همیشه این شاعران که مؤلف کتابهای «نقاشان کوبیست» و «هنر زنده» بودند بعنوان شاعران کوبیست مذکور خواهند بود.

ژان متزینگر نوشته است که «بیش از ما هیچ نقاشی در پی آن نبود که آنچه را نقش میکند لمس کند». اگر همین نکته را در مورد ادبیات نیز منظور داشته باشیم مراد و مفهوم بعضی از قطعات آپولی نر را بهتر می توانیم دریافت. مثلا این ابیات:

  1. «هر خانواده ای لحاف سرخ خود را همراه می برد چنانکه شما دل خود را همراه دارید.
  2. «این لحاف و خیالات، هر دو غیر واقعی هستند
  3. «بعضی ازین مهاجران اینجا می مانند و در کوچه هائی
  4. «مانند کوچه ی زور به یا کوچه ی اکرف در دخمه هائی مسکن می گزید
  5. «من اغلب عصرها ایشان را دیده ام که در کوچه هواخوری می کنند
  6. «و مثل مهره های شطرنج دیر دیر تغییر جا می دهند.

اثر

کوبیست ها می خواستند «در آن واحد همه ی وجوه چیزی را جلوه بدهند». اما در آثار آپولی نر نیروی مشاهده و ابداع را نیز انکار نمی توان کرد.

انتقال آپولی نر از شیوه ی امپرسیویسم به شیوه ی کوبیسم نتیجه ی طبیعی تکامل ذوق او بود و چنانکه بعضی پنداشته اند نمی توان گفت که در این کار قصد مسخرگی داشته است.

آپولی نر «ذوق نو» را که هم در پی ایجاد و هم پیرو آنست چنین توصیف می کند:

«ذوق نو» نخست از میراث ادبیات کهن حاصل می شود. هنرمند باید ذوق سلیم و قوه ی انتقادی درست داشته باشد» باید صاحب نظری وسیع و جامع درباره ی جهان و روان انسان باشد، باید دارای حس وظیفه شناسی باشد تا از افراط احساسات و شهوات جلوگیری کند.

«ذوق نو» سپس از ادبیات رومانتیک ارث می برد. هنرمند باید در همه ی عوالمی که مایه ی انگیختن حیات است وارد شود. علاوه بر این باید در طلب حقیقت و کشف امور مربوط بزندگی زبر و بالای عالم وجود و حتی عالم خیال را طی کند. ذوق تو با ذهن نو از چنین کوششی بدست می آید.

این تمایل البته همیشه وجود داشته است، اما اکنون نخستین بارست که هنرمند با علم و آگاهی در پی آن می رود. تاکنون قلمرو ادبی بحدود تنگی محدود می شد. ادیب آثار خود را بنظم یا به نثر می نوشت. صورت و قالب نثر را قواعد دستور زبان معین می کرد. برای شعر قواعد و قوانین نظم اگر چه گاهی مورد حمله قرار می گرفت فرمانروای اصلی بود.«شعر آزاد» یکی از مراحلی شمرده می شد که در تکامل قالب شعر طی شده است. سپس جستجوی قالبهای تازه رونق و اهمیتی بسزا یافت.

تکلف و تصنع در طرز نوشتن کلمات و جمله ها ممکن است موجب یکنوع التذاذ بصری بشود که تا عصر ما بکلی مجهول بوده است. در عصری که مهم ترین هنر ملی و عامیانه فن سینماست شاعر باید در پی ایجاد تصاویر مکتوب باشد. باید دیوان شاعر هم از جهت دیدن و هم از جهت شنیدن موجب التذاذ شود. چرا نباید در شعر هم باندازه ی روزنامه نویسی آزادی وجود داشته باشد چرا در عصری که تلفن و تلگراف و هوانوردی معمول است شاعر فضای وسیعتری در مقابل نداشته باشد.

اثر

البته از این مقدمات نباید نتیجه گرفت که جنبه ی ملی هنر ترک کردنیست. ذوق و ذهن نو بیش از هر چیز مستلزم ادارک انضباط و وظیفه است و این دو امر از خصائص هنر قدیم بشمار می روند و تنها باید آزادی را باین دو نکته اضافه کرد.

آپولی نر این نکته را انکار نمی کند که جستجوهای ذوق نو گاهی خطر یاوه یافتن و بی معنی سرودن را پیش می آورد. اما می گوید این معنی نباید موجب شود که بکلی ذوق نو را رد کنیم. «این جستجوی «تازگی» چه فایده دارد؟ زیرا آفتاب چیز تازه ای نیست...» آپولی نر باین ایراد چنین جواب می دهد: کله ی مرا رادیوگرافی کرده اند. من در عین زنده بودن مخ خودم را دیده ام. آیا این امر تازگی ندارد؟» نکته ی اصلی «تازگی» در غرابت آنست. ذوق نو بسبب همین اهمیتی که به غرابت می دهد از شیوه های پیشین ممتاز می شود. اینجا گفتگو از سبک تازه نیست بلکه جریان تازه ای در میان است که بسیاری از سبکها را در بر می گیرد.

منظور هنرمند جدید این نیست که از طبیعت تقلید کند بلکه می خواهد حقیقت را چنان دیگرگون کند تا بعضی از اجزاء جدا بدان بپیوندند و حاصل این امر آن بشود که همه ی اعتبارات و ارزشهای مربوط بیک چیز برجسته و آشکار شوند آپولی نر در مقدمه ی نمایشنامه ی «پستانهای تبر زیاس» می گوید «چون بشر خواست راه رفتن را تقلید کند چرخ را اختراع کرد که هیچ شباهتی بپا ندارد. باین طریق بشر بدون آنکه توجه داشته باشد عملی فوق واقعی Surrlealiste انجام داده است».

اما با آنکه مقدمات و اصول نظری هنر آپولی نر کاملا درست است نتیجه کارش با آن همیشه موافق نیست. علت این امر آنست که آپولی نر دارای اندیشه ی خیال پرور نبود و برای تهیه ی مواد شعر خود اغلب آنقدر بمطالب مختلف خارجی متوسل می شد که هر قطعه شعرش بقول یکی از منتقدان به «دکان سمساری» شباهت می یافت. سرچشمه ی الهام آپولی نر بیشتر کتاب بود تا مشاهده و ادراک شخصی، اگر چه گاهی لطف ترانه های عامیانه ی قدیم را بکمال حفظ کرده است با همه ی تکلف هائی که در صورت مکتوب اشعار این شاعر نوپرداز وجود دارد و با همه ی کوششی که وی در ایجاد شیوه ی نو کرده است آنچه موجب بقای آثار اوست و شاید همه ی آنچه قدر و ارزش وی را تاریخ شعر فرانسه مسلم می کند اینست که اغلب اشعاری لطیف و خوش آهنگ سروده است که از حیث این دو صفت یادآور سرودهای کهن و ترانه های لطیف شاعران قدیم فرانسه است.

اثر

پل میرابو

زیر پل رود روان می گذرد

عشقهای من و تو

راستی باید از آن یاد آورد

بود پیوسته نشاط از پی درد

شب بیاید بزند ساعت زنگ

روزها رفت و مرا هست درنگ

دست در دست هم و روی بروی

باش تا درگذرد

زیر بازوی دو یار

رود کز دیدن خلق آزرده است

شب بیاید بزند ساعت زنگ

روزها رفت و مرا هست درنگ

عشق چون رود روان در گذرست

عشق اندر گذرست

گذرد عمر چه کند

آرزو لیک چه تیزست و چه تند

شب بیاید بزند ساعت زنگ

روزها رفت و مرا هست درنگ

روز و هفته همه بگذشت، دریغ؛

نه زمانی که گذشت

باز گردد نه دلی کز کف رفت

زیر پل رود روان می گذرد

شب بیاید بزند ساعت زنگ

روزها رفت و مرا هست درنگ


زهرا خانلری

تنظیم : بخش ادبیات تبیان