تبیان، دستیار زندگی
سالها کنج قفس تنها و بی غمخوار بودم/ لحظه ها را می شمردم در غم دیدار بودم / هر سحر با ضربه ی سیلی نمودم روزه آغاز/ زیر آماج لگد در لحظه ی افطار بودم...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کسی که بوسه زند عرش، آستانش را

کسی که بوسه زند عرش، آستانش را

عروج

موسی شدی كه معجزه ای دست وپا كنی

راهی برای رد شدن قوم، وا كنی

زنجیر های زیر گلویت مزاحم اند

فرصت نمی دهند خودت را دعا كنی

در یك بدن بجای همه درد می كشی

می خواستی تمام خودت را فدا كنی

وقت اذان مغرب این تازیانه هاست

وقتش رسیده است كه افطار وا كنی

مثل علی عروج نمازت امان نداد

فكری به حال فاصله ی ساق پا كنی

عیسی مسیح من به صلیبت كشیده‌اند

اینگونه بهتر است خدا را صدا كنی

حالا میان قحطی تابوت های شهر

باید به تخته های دری اكتفا كنی

سروده ی علی اكبر لطیفیان

از تبار زهرا

سالها كنج قفس تنها و بی غمخوار بودم

لحظه ها را می شمردم در غم دیدار بودم

هر سحر با ضربه ی سیلی نمودم روزه آغاز

زیر آماج لگد در لحظه ی افطار بودم

گرچه زندانبان مرا میزد به نامردی ولیكن

من برای عفو او در ذكر یا غفار بودم

من زكیه سیرتم زهرا تبارم زینبی ام

گاه یاد شام وگه یاد در ودیوار بودم

چونكه می بردند نامردان به سوی چارمیخم

یاد بند گردن مولا وآن مسمار بودم

چونكه می افتاد دندانی ز من از دست سنگینی

یاد چوب خیزران و كوفه بدكار بودم

فاصله افتاده بین استخوانهای نحیفم

یاد غمهای سه ساله بسكه در آزار بودم

تا كه می خندید دشمن بر شكسته حرمتم

یاد سر گردانی زینب سر ِ بازار بودم

سروده ی محمود ژولیده

بوسه عرش

کسی که بوسه زند عرش، آستانش را

قضا به گوشه زندان نهد مکانش را

کسی که روح الامین است طایر حرمش

هجوم حادثه بر هم زد آشیانش را

به حبس و بند و شهادت اگر چه راضی شد

به جان خرید بلاهای شیعیانش را

قسم به سجده طولانی‌اش ز شب تا صبح

به سود حلقه زنجیر استخوانش را

چو از مدینه پیغمبرش جدا کردند

به هم زدند دریغا که خانمانش را

ز حیله بازی هارون دون نجاتش داد

بریده بود بیداد خود امانش را

به جز عبای فتاده به خاک در زندان

نبینی آن كه بجویی اگر نشانش را

"سید رضا مؤید"

تهیه و تنظیم برای تبیان: مهسا رضایی - ادبیات