تبیان، دستیار زندگی
این كم‌توجهی در حالی است كه ما نسل‌های مختلفی از شاعران و استادانی را داشته و داریم كه هم در حوزه آكادمیك و دانشگاهی حضور جدی داشته‌اند و هم در جریان شعر امروز تاثیرشان انكارناپذیر است. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شاعرانگی در راهرو‌های دانشگاه

شاعرانگی در راهروهای دانشگاه

اگر بخواهیم جریان شعر امروز ایران و تحولات آن را در 100 سال گذشته مورد بررسی دقیق قرار دهیم، در نگاه اول ممكن است كمترین سهم را برای بخش آكادمیك و دانشگاهی در نظر بگیریم. شاید به همین دلیل است كه در اكثر پژوهش‌های ادبی این رویكرد كمتر تا امروز مورد توجه قرار گرفته و جای پرداخت جدی به آن خالی است.

این كم‌توجهی در حالی است كه ما نسل‌های مختلفی از شاعران و استادانی را داشته و داریم كه هم در حوزه آكادمیك و دانشگاهی حضور جدی داشته‌اند و هم در جریان شعر امروز تاثیرشان انكارناپذیر است.

در همین رابطه می‌توان به نام‌ها و چهره‌هایی چون ملك‌الشعرا بهار، رعدی آذرخشی ، پرویز ناتل خانلری ، مهدی حمیدی شیرازی ،‌ خسرو فرشیدورد ، مظاهر مصفا ، محمدرضا شفیعی كدكنی ، علی موسوی گرمارودی، قیصر امین‌پور ، سیدحسن حسینی و... اشاره كرد كه متعلق به نسل‌های مختلفی هستند.

این مقدمه را نوشتم تا به مجموعه شعری بپردازم كه شاعر آن متعلق به همین جریان شعر دانشگاهی و آكادمیك است و شاید بتوان او را یكی از نمایندگان اصلی شعر آكادمیك و یكی از اعضای نسل جدید آن دانست.

«ساعت نه و ربع به عقربه آویخته می‌شوم» مجموعه‌ای از تازه‌ترین سروده‌های دكتر محمدعلی شفاعی (علی آبان) را در بر می‌گیرد كه توسط نشر هنر و رسانه اردیبهشت منتشر شده است و پیش از این نیز كتاب «پنجشنبه‌ها با تو» را از این شاعر و استاد دانشگاه خوانده بودیم.

این كتاب در بر گیرنده شعرهایی با فرم، شكل مدرن و به عبارتی شعر سپید است كه به نوعی تغییر و تحول در نظام آموزشی و دانشگاهی ما را هم نشان می‌دهد. این تغییر و تحول كه به نوعی نمایانگر توجه به ادبیات معاصر و گرایش‌های مدرن در رشته زبان و ادبیات فارسی است.

اما شعرهای آبان اگرچه فرمی نوین دارند و از نظر شكل نوگرا هستند، ولی از نظر نوع برخورد شاعر با زبان و موسیقی كلام بیانگر تاكیدی است كه شاعر بر حفظ برخی ویژگی‌های سنت شعری دارد و حتی می‌توان گفت این نگرش سنتی در نوع نگاه آبان به جهان و تعریف شعر نیز كاملا مشهود است:

كدام تاریخ از سر انگشتانت

نطفه می‌بندد؟

كدام حماسه در مشتت؟

و كدام آسمان در چشم‌هایت گره می‌خورد؟

كه از هر بیت لبان تغزل سازت

هزار شاهنامه خلق می‌شود

زمان انگشتری است گم

و زمین نگین پرتاب شده‌ای بی‌تاب...

اگر بخواهیم زبانی معیار برای این مجموعه در نظر بگیریم و بسامد لحن و دایره زبانی شاعر را مشخص كنیم سطرهای بالا می‌تواند نمونه و الگوی مناسبی باشد،

زار زار گریستن كه چند بار در این كتاب تكرار شده است و دارای تضاد قشنگی هم هست یا تركیب‌هایی چون به دوش می‌گیرم پنجره اتاقم را / اسب‌های آرزو پیت كو پیت كو پیت كو می‌خوانند و... نشانگر این است كه آبان نمی‌خواهد در سنت شعر محدود و محصور بماند و برای شكستن این فضا هم خودش این گونه می‌سراید:

دنیای من

دنیای یك دست جام باده و یك دست زلف یار نیست

كه نه دستی مانده برای جامی

و نه زلفی برای دستی

مرا به آغوش خود بخوان

آبان در این مجموعه به دنبال ارائه اثری است كه روایت عاشقانه‌ای از زندگی شخصی‌اش باشد و لابه‌لای همین روایت‌ها كه بخشی از هویت و تاریخ شهر و روستای اوست گاهی هم گریزی به جامعه و پیرامونش و انتقاد از مظاهر مدرنیته و شهر هم می‌زند.

البته به این رویكرد اجتماعی و انتقادی باید صفحات سفید كتاب را هم افزود یعنی 15 صفحه‌ای كه شاعر آن را شاید به نشانه اعتراض حذف برخی شعرها خالی گذاشته است.

اما نكته دیگری كه درباره شعرهای علی آبان می‌توان گفت تعادل میان فرم و محتواست و در اكثر شعرهای او خواننده احساس نمی‌كند كه شاعر دارد برای او موعظه می‌كند یا نگاهش به جهان را تصویر می‌كند و از سویی زبان و استفاده از تكنیك‌های شعری هم خیلی در لایه‌های پنهان اثر مورد توجه شاعر قرار گرفته است.

البته این اتفاق یعنی تعادل فرم و محتوا در شعرهای بلند آبان گاهی دچار تزلزل می‌شود و او بصراحت سراغ مضمون‌پردازی و حرف زدن بی‌پرده با مخاطب می‌رود و چون این حرف هم به درازا می‌انجامد و به اصطلاح چانه شاعر گرم می‌شود جوهره شاعرانه اثر بشدت رو به كاهش می‌نهد كه از این نمونه می‌توان به برخی شعرها اشاره كرد كه با نام كلی نامه‌ای به دماوند مشخص شده‌اند.

در این دماوندیه‌ها اشارات و فرامتن‌هایی كه آبان به دنبالش است گاه بسیار فراتر از یك اشاره می‌شود و مخاطب را برای خواندن شعر تا به انتها آزار می‌دهد؛ چراكه او احساس می‌كند به جای شعر با خطابه‌ای مواجه است.

در این مجموعه شاید بتوان گفت نوستالژی‌های دوران كودكی بیشترین سهم را در شاعرانگی علی آبان داشته است و او در این كتاب بارها و بارها مانند كودكی با كلمات و مضمون‌ها بازی می‌كند و جهانی ساده و بی‌پیرایه را به تصویر می‌كشد.

در پایان باز هم گریزی به مقدمه این مطلب می‌زنم و تاكید می‌كنم كه مجموعه «ساعت نه و ربع به عقربه آویخته می‌شوم» می‌تواند فرصتی برای آشتی میان فضای آكادمیك و شعر امروز تلقی شود و این كه استادانی همچون آبان یا محمدرضا تركی، بهزاد خواجات و... می‌توانند این مهم را در كنار تربیت دانشجویانی مسلح و مسلط به ادبیات كلاسیك به انجام برسانند.

سینا علی‌محمدی

تهیه و  تنظیم برای تبیان : بخش ادبیات