تبیان، دستیار زندگی
علیرضا خمسه از آن دسته بازیگرانی است كه هم بزرگ‌ترها و هم بچه‌ها او را خیلی خوب می‌شناسند. این هنرمند كهنه‌كار در كنار كار مجری‌گری در تلویزیون، در بیش از بیست فیلم سینمایی بازی كرده و زمستان گذشته برای فیلم «بیست» جایزه بهترین بازیگر مرد نقش مكمل را از ج
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گفتم برای من آمده‌ای؟ گفت نه !

علیرضا خمسه

گفتم برای من آمده‌ای؟ گفت نه، برای خمسه آمده‌ام!

علیرضا خمسه از آن دسته بازیگرانی است كه هم بزرگ‌ترها و هم بچه‌ها او را خیلی خوب می‌شناسند. این هنرمند كهنه‌كار در كنار كار مجری‌گری در تلویزیون، در بیش از بیست فیلم سینمایی بازی كرده و زمستان گذشته برای فیلم «بیست» جایزه بهترین بازیگر مرد نقش مكمل را از جشنواره فیلم فجر گرفت.  او با فیلم «خواب‌های دنباله‌دار» دوباره به سینمای كودك و نوجوان برگشته است. در این فیلم او نقش یك مأمور پلیس را بازی می‌كند كه به كمك شخصیت كوچولوی قصه می‌آید، تا معلم گم‌شده او را پیدا كند. وقتی قرار شد چند تن از نوجوانان تهرانی به مناسبت روز نوجوان با خمسه دیدار و گفت‌وگو كنند، او مشغول بازی در فیلم تازه‌اش بود ولی با خوشرویی دعوت «دوچرخه» را قبول كرد و در یكی از روزهای میانی هفته به دفتر نشریه آمد. گرچه خمسه این‌بار با چهره‌ای متفاوت لبخند همیشگی‌اش را روی لب داشت، ظاهرش شبیه آن علیرضا خمسه همیشگی نبود. او برای خواب‌های دنباله‌دار گریم تازه‌ای دارد.

خمسه اول گفت‌وگو از بچه‌ها خواست خودشان را معرفی كنند و كلی سربه‌سرشان گذاشت و شوخی كرد. در طول گفت‌وگو هم پاسخ‌ها را به زبانی شوخ و شیرین می‌داد. به همین دلیل، این گفت‌وگوی او می‌تواند لقب یك گفت‌وگوی ویژه را بگیرد كه شباهت زیادی به مصاحبه‌های دیگر وی ندارد. فكر می‌كنم خوانندگان دوچرخه وقتی این گفت‌وگو را بخوانند، خودشان متوجه این نكته شوند. من هم به یاد روزهای نوجوانی، در كنار نوجوانان حاضر در مصاحبه یاسمن رضائیان ، الهه صابر، فرزاد زارع زاده و محمد سینا موسوی، یكی دو سؤال از خمسه كردم.

علیرضا خمسه از آن دسته بازیگرانی است كه هم بزرگ‌ترها و هم بچه‌ها او را خیلی خوب می‌شناسند. این هنرمند كهنه‌كار در كنار كار مجری‌گری در تلویزیون، در بیش از بیست فیلم سینمایی بازی كرده و زمستان گذشته برای فیلم «بیست» جایزه بهترین بازیگر مرد نقش مكمل را از جشنواره فیلم فجر گرفت.

زیاری: آقای خمسه ،خیلی خوشحالیم كه دعوت ما را قبول كردید.

خمسه: من هم خوشحالم كه در خدمت شما هستم و یا به قول كرمانی‌ها هَستِم!

زیاری: یكی از نكات برجسته در هنر آقای خمسه این است كه با لهجه‌های مختلف ایرانی آشنایی خوبی دارند و از آن در زمانی كه در فیلم‌های سینمایی بازی می‌كنند، استفاده خوبی می‌كنند.

یكی از آرزوهای من این است كه لهجه‌ها را یاد بگیرم. چه‌طوری می‌شود به این حالت رسید؟

خمسه: باید كار كنید دیگر.

منظورم همان تمرین است. چگونه می‌توان آن را تمرین كرد؟

خمسه: بهترین حالت آن است كه به خود این مناطق سفر كنید و از نزدیك با مردم آن مناطق روبه‌رو شوید. مثلاً 18 سال بروید اصفهان، 18 سال بعدی به همدان بروید و همین‌طور این كار را ادامه دهید. فكر كنم بعد از هزار یا دو هزار سال، مثل من با این لهجه‌ها آشنایی خوبی پیدا كنید.

لهجه آذری‌تان هم خوب است؟

علیرضا خمسه

خمسه: من اصلاً آذری هستم. در فیلم «چشم شیطان» كه نقش سركار استوار را داشتم، باید آذری صحبت می‌كردم. شاید برایتان جالب باشد بدانید كه برای آن فیلم، صدایم را دوبله كردند. خب، از كجا شروع كنیم؟ راجع به چه چیزی صحبت كنیم؟

نشستن جلوی خبرنگار نوجوان و بی‌تجربه قشنگ‌تر و راحت‌تر است یا خبرنگاران حرفه‌ای؟

خمسه: سه حالت وجود دارد: ایستاده، نشسته و دراز كشیده. شما چرا همه حالت‌ها را ول كرده و فقط نشسته آن را می‌گویید؟! من كه ایستادن در مقابل شما را به احترام كاری كه می‌كنید بیشتر دوست دارم.

حالا از نظر ارتباط برقرار كردن چه؟

خمسه: صحبت كردن با خبرنگاران حرفه‌ای دیگر به صورت یك عادت در آمده است. این یك رسم است كه بازیگران و دیگر هنرمندان هر بار كه یك كار جدید سینمایی دارند، با خبرنگاران حرفه‌ای گفت‌وگو می‌كنند. بعضی وقت‌ها این گفت‌وگوها می‌تواند خسته‌كننده شود، چون به یك جور تكرار مكررات می‌رسد. ولی با شما نشستن از شیرینی و حلاوت خاص خودش برخوردار است. یك كار و حركت نو و قشنگ است. به قول شاعر، سخن‌ نو آر كه نو را حلاوتی است دگر . با شما صحبت‌های نو و حركت‌های تازه‌ای صورت می‌گیرد و این برای من قشنگ‌تر است.

اگر اجازه بدهید در باره فیلم‌های سینمایی‌تان صحبت كنیم. چه‌طور شد كه اولین فیلم شما «مرگ یزدگرد» بود؟

خمسه: حالا اگر من جای تو بودم می‌گفتم دوست دارم در باره ریش‌های شما بپرسم و این كه چرا ریش گذاشته‌اید؟ تو ریش مرا ول كرده‌ای و در باره فیلم‌هایم می‌پرسی؟!

زیاری: فكر می‌كنم بچه‌ها در این باره هم سؤالاتی دارند كه گذاشته‌اند برای اواخر مصاحبه.

خمسه: خودم هم این روزها وقتی در آینه نگاه می‌كنم، خودم را نمی‌شناسم. دو روز پیش جلوی در خانه منتظر آژانس بودم. ماشین آژانس آمد و رد شد. صدایش كردم. آمد و گفت بفرمایید. گفتم برای من آمده‌اید؟ گفت نه، ‌برای آقای خمسه آمده‌ام. گفتم خمسه منم. تعجب كرد و گفت از خودش پرسیده كه این آقا كه شبیه رومی‌های عهد باستان است كیست و چرا این‌جا ایستاده است. فكر كرده بود من رومی‌ام. به او گفتم (با لهجه صحبت می‌كند) من رومی نیستم، من قمی‌ام. اما برویم سر فیلم‌ها. درباره«مرگ یزدگرد» پرسیدید؟

آرزوهایم خیلی عوض نشده است. برای مثال همیشه آرزویم این بوده كه آدم‌ها خوشحال و شاد باشند. حالا هم همین آرزو را دارم. برای خودم و بقیه خوشبختی آرزو می‌كردم. آرزوها تغییر نمی‌كند، اما شناخت آدم بیشتر و عمیق می‌شود و شرایط رسیدن به آرزوها را بهتر بررسی می‌كند. به آن بخش‌هایی كه دست‌یافتنی نیستند، دیگر خیلی جدی  فكر نمی‌كند.

بله.

خمسه: آقای مهدی هاشمی معلم بازیگری من بود. او در تئاتر« مرگ یزدگرد» بازی داشت. قرار شد تئاتر تبدیل به فیلم سینمایی شود. نقش سرباز آن بازیگر نداشت. هنرپیشه‌ای كه در تئاتر « مرگ یزدگرد» نقش سرباز را بازی می‌كرد، هنگام ساخت نسخه سینمایی آن حضور نداشت. هاشمی مرا به بهرام بیضایی پیشنهاد كرد كه نقش این سرباز را بازی كنم.

زیاری: نقش كوتاهی بود.

خمسه: بله. البته من در آن زمان فكر می‌كردم باید از كارهای بزرگ‌تر شروع كنم. به آقای هاشمی گفتم این نقش برای من  كوچك است. او گفت حالا بیا این نقش را بازی كن تا نوبت به نقش‌های بزرگ برسد. نمی‌دانستم كه دارم در فیلمی بازی می‌كنم كه ماندگار خواهد شد.

آقای هاشمی معلم بازیگری‌تان بودند؟ مگر شما دو نفر هم‌سن و سال نیستید؟

خمسه: ایشان حداقل شش هفت سال بزرگ‌تر از من هستند.

زیاری: سال‌ها بعد در «شاید وقتی دیگر» بهرام بیضایی هم نقش كوتاهی بازی كردید. اما زمان بازی در این فیلم دیگر خیلی مشهور و سرشناس بودید. این نقش كوتاه را چرا قبول كردید؟

خمسه: استاد بیضایی وقتی روی فیلمی كار می‌كند، آدم دوست دارد با او همكاری كند، حالا  نقش مورد نظر چه كوتاه باشد و چه بلند. البته حضور من در فیلم فقط آن یك نمایی نبود كه در فیلم دیده می‌شود. من در چند نما بازی داشتم كه نما‌های دیگر به دلایلی حذف شده بود. من نقش یك بازیگر پانتومیم تلویزیون را داشتم كه انگار روی ابر راه می رود. موضوع فیلم درباره توهم بود و آن چند نمای من، نماهای توهم و توهم‌زا بود. البته چون كار اصلی‌ام پانتومیم است، بازی در آن چند نما كار دشواری نبود.

«چشم شیطان» از معدود كارهای جدی شماست. پس از بازی در آن، علاقه‌تان به نقش‌ها و فیلم‌های جدی زیاد شد؟

خمسه: حسن هدایت، كارگردان فیلم وقتی مرا برای بازی در این فیلم دعوت كرد، گفت تو به جز نقش‌های كمدی، قابلیت بازی در ژانرهای دیگر را هم داری و خوب است بیایی این نوع نقش را هم تجربه كنی. خود فیلم هم كار خوبی از آب در آمد و من همان سال نامزد دریافت جایزه نقش اول مرد شدم. ولی تماشاچی از من انتظار یك كار جدی را نداشت. آن سال‌ها تماشاچی دوست داشت مرا حتماً در كارهای كمدی ببیند. شاید به همین دلیل فیلم فروش خوبی  نداشت و از نظر تجاری شكست خورد.

علیرضا خمسه

شما برای «دو نفرو نصفی» و «چشم شیطان» نامزد دریافت جایزه شدید، ولی آن را نگرفتید. اما برای «بیست» این جایزه را دریافت كردید؛ فكر می‌كنید چرا؟

خمسه: این‌طوری نبود كه بخواهند جایزه را به من بدهند و من آن را نگیرم. آنجا آن جایزه را به من ندادند و من هم آن را نگرفتم، در «بیست» به من دادند و من هم آن را گرفتم! این‌جا به من آب پرتغال دادند و خوردم و مثلاً آب زرشك ندادند و من هم نخوردم. نمی‌توان پرسید چرا من آب زرشك نخوردم. برای این است كه ندادند.

خودتان فكر می‌كنید در«بیست» چه چیزهایی داشتید كه شما را مستحق دریافت جایزه دانستند!

خمسه: این چیزی است كه من نمی‌توانم در باره‌اش صحبت كنم. به عنوان یك بازیگر، همیشه سعی می‌كنم كارم را در جلوی دوربین خوب و درست انجام دهم. اما این كه چرا برای این نقش یا آن نقش به من یا همكارانم جایزه می‌دهند یا نمی‌دهند، نكته‌ای است كه اعضای هیأت داوران هر جشنواره باید جواب بدهند. آنها هیچ‌وقت به ما توضیح نمی‌دهند كه چرا جایزه را به این هنرمند داده‌اند و به آن یكی خیر. كار آنها مثل كار  عزرائیل است. عزرائیل هم نمی‌گوید چرا سراغ این آدم می‌رود و سراغ آن یكی نه. برایتان مثالی بزنم. من فیلمی به نام «آپارتمان شماره 13» بازی كردم كه در این جا كسی چیزی در باره‌اش نگفت، ولی در جشنواره فیلم‌های غیر متعهد در شهر پیونگ یانگ كره شمالی، داوران جشنواره مرا به عنوان بهترین بازیگر مرد انتخاب كردند. هر هیأت داوری كه می‌آید یك‌جور قضاوت می‌كند، كه این قضاوت متفاوت از قضاوت یك هیأت داوری دیگر است.

زیاری: شما به عنوان یك كمدین شناخته شده‌اید. شاید منظور بچه‌ها این است كه چرا برای این همه نقش كمدی كه بازی كردید به شما جایزه ندادند، ولی این جایزه را برای یك نقش جدی در یك فیلم جدی مثل «بیست» گرفتید.

بله. ولی بازیگری جزو پشت صحنه من بود. جلوی صحنه كار می‌كردم تا نوعی درآمدزایی برای خانواده باشد و در پشت صحنه به علاقه‌ام می‌رسیدم. یادم می‌آید یك سال تابستان كار كردم و ماه مهر با پول آن در كلاس زبان ثبت‌نام كردم.

خمسه: شاید باید بگویم كه «یك عمر مردم را خنداندیم و دیده نشده، در ستایش سوگ اشكی ریختیم و دیده شده.»

وقتی اولین بار باور كردید كه بازیگر هستید به خودتان قول دادید در بازیگری به كجا برسید؟

خمسه: زمانی كه برای اولین بار نقشی را بازی كردم، نمی‌توانستم به خودم قولی بدهم چون تازه به دنیا آمده بودم. نمی‌دانم می‌دانید یا نه، من بعد از زرتشت و سهراب شاهنامه سومین كسی هستم كه زمان به دنیا آمدن خندیدم. این دو را نمی‌دانم چرا می‌خندیدند چون توفیق دیدارشان را نداشتم. (البته آن دنیا كه بروم حتماً از آنها در این باره می‌پرسم) ولی خودم به دلیل این كه نقشی را بازی كنم، می‌خندیدم. مادرم مدام مرا می‌زد تا گریه كنم. حتماً می‌دانید بچه وقتی به دنیا می‌آید باید گریه كند تا شش‌هایش باز شود. من از همان بدو تولد، درس‌های سیستم بازیگری استانیسلاوسكی را می‌دانستم. این استاد بزرگ بازیگری می‌گوید كه آدم به راحتی می‌تواند حتی نقش یك مرده را هم بازی كند. به همین دلیل من نیازی نداشتم گریه كنم تا شش‌هایم باز شود. در همان حال، چون بازیگر بودم به خودم گفتم بگذار مادرم و پرستارها را سركار بگذارم.

از همان بدو تولد؟

خمسه: بله، از همان لحظه. در عین حال، بعضی بچه‌ها در همان لحظه اول تولد می‌میرند. بین هستی و نیستی یك تفاوت وجود دارد و آن هم خنده است. شما وقتی می‌خندی هستی و وقتی نمی‌خندی مرده‌ای. برای همین من می‌خندیدم كه بگویم هستم. قبل از من مادرم، سه بچه به دنیا آورده بود كه همه‌شان مردند. سه تا پسر كه مادرم می‌گوید خیلی از من خوشگل‌تر بودند. برای همین آنها چشم می‌خوردند و می‌مردند. اما من از همان لحظه تولد تصمیم گرفتم محمدرضا گلزار نباشم و همان علیرضا خمسه باشم. او سه تا محمدرضا گلزار به دنیا آورد كه مردند. برای همین تصمیم گرفتم بخندم تا باشم. الان هم همین‌طور است. جامعه‌ای كه نمی‌خندد جامعه‌ای مرده است. جامعه خندان و شاد، جامعه زنده‌ای است. به خودتان نگاه كنید، اگر دیدید كه پانزده روز است نخندیده‌اید، بدانید كه پانزده روز از عمرتان را زندگی نكرده‌اید. جواب خودت را گرفتی!

كی احساس كردید كه بازیگر هستید؟

خمسه: دقیقاً نمی‌دانم. این هم مثل بقیه حس‌هایی است كه داریم، حس‌هایی مثل شاد بودن، زنده بودن و كار كردن. آیا باور می‌كنیم كه داریم زندگی می‌كنیم، شاد هستیم و یا به حال دیگران مفید هستیم؟ بازی كردن هم مثل یك باور است. بخشی از این باور به ناخودآگاه آدم مربوط می‌شود و بخشی هم خودآگاه است. بخش ناخودآگاه به دوران كودكی و نوجوانی برمی‌گردد كه برای خودم بازی می‌كردم و شاید نمی‌دانستم دارم چه‌كار می‌كنم. بخش دیگر به دوران خودآگاهی برمی‌گردد كه شما نسبت به كاری كه انجام می‌دهید شناخت پیدا می‌كنید. وقتی آگاه می‌شوی و شناخت پیدا می‌كنی، آن وقت است كه دست به انتخاب می‌زنی. این باور كه نامش از شناخت و آگاهی است در دوران نوجوانی اتفاق افتاد. در این زمان بود كه آن قول را به خودم دادم كه حالا می‌خواهم بازیگر شوم.

یعنی از چند سالگی؟

خمسه: از دوازده سالگی.

بزرگ‌ترین دغدغه‌تان در آن ایام چه بود؟

خمسه:  آن چیزهایی كه نداشتیم. همیشه فكر می‌كردم آیا جامعه ما كامل است؟ آن چیزهایی كه ما می‌خواستیم در آن باشد و نبود.دغدغه هایم را  از طریق بازی فریاد می‌زدم. در آن زمان من به دنبال عدالت و آزادی بودم.

ما باید دنبال چه باشیم؟ به نظر شما دغدغه‌های ما چه باید باشد؟

خمسه: به نظر من مهم‌ترین چیز سلامت است، هم سلامت بدنی و هم سلامت ذهنی. از خودمان بپرسیم آیا جامعه ما جامعه سالمی است؟ این می‌تواند تبدیل به دغدغه‌ شما بشود. ما به اكسیژن نیاز داریم، ‌ولی وقتی صبح از خواب بیدار می‌شویم، متوجه مقدار زیادی دود و سنگ‌ریزه در هوا می‌شویم. پس محیط‌زیست دغدغه ما می‌شود. در مدرسه می‌بینیم هم‌كلاسی‌مان تغذیه‌اش را یواشكی و دور از چشم ما می‌خورد و فردگرایی را در عریان‌ترین شكل آن می‌بینیم. پس مقابله با فردگرایی و تلاش برای روحیه جمعی، تبدیل به دغدغه‌ آدم می‌شود. ما نیازمند اكسیژن، كار، آینده، شادی و امید هستیم و همه اینها، انگیزه‌هایی برای ادامه زندگی هستند.

در دوران نوجوانی، پدر و مادرتان موافق ورود شما به دنیای بازیگری بودند؟

خمسه: موقعیت من در مقایسه با دوران نوجوانی بسیاری از بچه‌ها، متفاوت بوده است. من در یك خانواده پرجمعیت بزرگ شدم و نه خواهر و برادر دارم، چهار تا خواهر و چهار تا برادر. بعضی وقت‌ها پدرم اسم ما را هم فراموش می‌كرد و مثلاً اگر می‌گفتم بابا من قبول شدم، می‌گفت ماشاءالله كلاس چندمی؟ شاید به همین دلیل، برای پدر و مادرم خیلی مهم نبود من و بقیه چه شغلی را می‌خواهیم انتخاب كنیم. برای آنها بیشتر این نكته مهم بود كه تو بتوانی خرج خودت را به شكلی آبرومندانه در بیاوری، برای همین، من هم خیلی زود بزرگ شدم و از همان دوازده‌سالگی كمك خرج خانواده شدم. در آن سال‌ها انواع و اقسام كارها را تجربه كردم. هر سال تابستان، یك شغلی را یاد گرفتم. یك سال بنایی بود و سال بعد نقاشی. یك سال خیاطی بود و سال بعد یك كار دیگر. به همین دلیل، حالا هم از همه این كارها یك سررشته‌ای دارم.

این دانسته‌ها كمكی هم به بهتر بازی كردن شما می‌كند؟

خمسه: بله. ولی بازیگری جزو پشت صحنه من بود. جلوی صحنه كار می‌كردم تا نوعی درآمدزایی برای خانواده باشد و در پشت صحنه به علاقه‌ام می‌رسیدم. یادم می‌آید یك سال تابستان كار كردم و ماه مهر با پول آن در كلاس زبان ثبت‌نام كردم. ولی شما بچه‌ها این روزها تمام پول توجیبی و هزینه كلاس‌های فوق برنامه را از پدرتان می‌گیرید. وقتی درسم تمام شد و برای ادامه تحصیل راهی فرانسه شدم، برای خانواده كمك خرج گذاشتم تا در نبود من مشكل مالی نداشته باشند. ولی حالا برعكس شده است.

احساس خود من این است كه نوجوانان امروزی خیلی احساس مسئولیت نمی‌كنند و می‌خواهند كارشان را بزرگ‌ترها انجام دهند.

خمسه: من هم با دختر پانزده‌ساله‌ام درسا همین مشكل را دارم. مثلاً به او می‌گویم وقتی چیزی می‌خوری، پیشدستی‌ات را بردار و او می‌گوید بابا تو همه‌اش گیر می‌دهی. نمی دانم این اصطلاح از كجا آمده، ولی او هم خیلی آن را تكرار می‌كند. به او می‌گویم گیر نمی‌دهم، ولی احساس می‌كنم گیر افتاده‌ام.

آرزوهای شما از دوران نوجوانی تا حالا چه‌قدر تغییر كرده است؟

خمسه: آرزوهایم خیلی عوض نشده است. برای مثال همیشه آرزویم این بوده كه آدم‌ها خوشحال و شاد باشند. حالا هم همین آرزو را دارم. برای خودم و بقیه خوشبختی آرزو می‌كردم. آرزوها تغییر نمی‌كند، اما شناخت آدم بیشتر و عمیق می‌شود و شرایط رسیدن به آرزوها را بهتر بررسی می‌كند. به آن بخش‌هایی كه دست‌یافتنی نیستند، دیگر خیلی جدی  فكر نمی‌كند.

یك نكته‌ای كه یاد گرفته‌ام این است كه آرزوها سریعاً برآورده نمی‌شود. در فیلم یا نمایش، همه اتفاق‌ها در طول دو ساعت رخ می‌دهد و آدم بد ماجرا به سزای عمل خودش می‌رسد، ولی در زندگی واقعی این‌طوری نیست و تحولات اجتماعی سریعاً رخ نمی‌دهد.

گفت وگوی خبرنگاران نوجوان دوچرخه با علیرضا خمسه، بازیگر سینما، با همراهی كیكاووس زیاری خبرنگار همشهری

تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی