تبیان، دستیار زندگی
در جهانی كه عقل یكسره طعمه شیطان گشته است و عشق را جز در كشاله رفتن بدن‌های كرخت نمی‌جویند، از هر طریق كه راه بسپاری، كار را به قطعنامه 598 می كشانند...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

غربت حزب الله در مهبط عقل

غربت حزب الله در مهبط عقل

در جهانی كه عقل یكسره طعمه شیطان گشته است و عشق را جز در كشاله رفتن بدن‌های كرخت نمی‌جویند، از هر طریق كه راه بسپاری، كار را به قطعنامه 598 می كشانند .

... رو دربایستی را كنار گذاشته‌ام؛ زدن این حرفها شجاعتی می‌خواهد كه با عقل و عقل ‌اندیشی ... و حتی ژورنالیزم جور در نمی‌آیدف چرا كه حزب‌الله، حتی در میان دوستان خویش غریبند، چه برسد به دشمنان؛ اگرچه در عین گمنامی و مظلومیت، باز هم من به یقین رسیده‌ام كه خداوند لوح و قلم تاریخ را بدینان سپرده است.

روزگاری بود كه «آته ایسم» (الحاد)، شده بود ملاك روشنفكری و هر كس در هر جا مقاله می‌نوشت و راجع به هر چه می‌نوشت، بی‌ربط و باربط، فحشی هم نثار دین و دینداری و خداپرستی می‌كرد.

و بود تا انقلاب شد و بعد، از اواخر سال 1360 تا چند سال پیش روزگاری رسید كه جز «اته ایست»‌های ذاتی و حرفه‌ای، دیگران شجره وجودشان در نسیم بهار انقلاب تكانی خورد و چه بسیار از روشنفكران كه توبه كردند و حتی به صف مجاهدان راه خدا پیوستند و بود تا...

روزگاری بود كه «آته ایسم» (الحاد)، شده بود ملاك روشنفكری و هر كس در هر جا مقاله می‌نوشت و راجع به هر چه می‌نوشت، بی‌ربط و باربط، فحشی هم نثار دین و دینداری و خداپرستی می‌كرد.

حالا باز هم قسمت حزب‌الله از تمدن شهرنشینان، غربت و مظلومیت است و راستش از دنیا توقعی جز این نیز نمی‌رود. اینجا مهبط عقل است و حزب‌الله عاشق است و در میان دنیاداران با همان مشكلی رو به روست كه هزار و چهارصد سال است اولیای خدا با آن روبه رو هستند. و چرا هزار و چهار صد سال؟

«اوپانیشاد» را هم كه بخوانی، خواهی دید كه از همان آغاز آفرینش انسان، آب عشق و عقل با هم در یك جوی نمی‌رفته است. عقل می‌خواسته كه خانه دنیای مردمان را آباد كند و عشق می‌خواسته كه خانه آخرت را.

و ظاهر، همواره در كف عقل روزمره بوده است، جز برهاتی كه عاشقی بر مسند حكومت می‌نشسته و چند صباحی حكم می رانده.... اما فقط چند صباحی، و عاقبت، باز هم همچون مولای عاشقان، گرفتار دشمنان عقل اندیش ظاهربین می‌گشته است و كارش بدانجا می‌كشیده كه حتی شبانگاه را نیز با لباس رزم بگذراند و بعد هم می‌دانی: محراب و شمشیر و خضاب خون و باز هم روز از نو، روزی از نو...

عقل دنیادار عاقبت اندیش ریاكار منفعت پرست مصلحت‌اندیش بر اریكه‌ای كه حق عشاق است تكیه می‌زند و با زكات مسلمین كاخ خضرا می سازد و با شمشیر منتسب به اسلام، گردن عشاق می‌زند. حالا بعد از این هزارها سال كه از عمر انسان می‌رود، یك بار عاشقی فرصت یافته است تا بساط حاكمیت عشق را برپا دارد، اما در جهانی كه عقل یكسره طعمه شیطان گشته است و عشق را جز در كشاله رفتن بدن‌های كرخت نمی‌جویند، از هر طریق كه راه بسپاری، كار را به قطعنامه 598 می كشانند و قوانین خود بنیادانه اومانیستی عقل اندیشانه شرك‌آمیز را در برابر قانون عشق می‌گذارند.... و چه باید كرد؟ نگاهی به شهر بیندازید! عقل غربی سیطره یافته و وجود بشر را در دائره‌المعارف خویش معنا كرده است.

از هر طریق كه راه بسپاری، كار را به قطعنامه 598 می كشانند و قوانین خود بنیادانه اومانیستی عقل اندیشانه شرك‌آمیز را در برابر قانون عشق می‌گذارند....

بی‌دردی و لذت‌پرستی توجیهی عقلایی یافته است و از میدان‌های ورزش تا كلاس‌های دانشگاه، «رب‌النوع تمتع» است که پرستیده می‌شود و باز در این میان، بسیجی حزب‌الله، تنها و غریب است و با آن چوب زیربغل و پای مصنوعی و دست فلج و چشم پلاستیكی و ... موی كوتاه و محاسن و لباس ساده و فقیرانه و لبخند معصومانه، مظهیری است از یك دوران سپری شده كه با «خونین شهر» آغاز شد و در «والفجر 10» به پایان رسید و بعد از «مرصاد»، از ظاهر اجتماع به باطن آن هجرت كرد و بیماردلان را در این غلط انداخت كه «دیگر تمام شد!»

نه!، نه فقط هیچ چیز تمام نشده است؛ كه تاریخ فردا نیز از آن ماست. اما اینجا عالم ظاهر است و بسیجی عاشق، اهل باطن. و وقتی در میان مسجدی‌ها نیز، عمومیت با ظاهر‌گرایان باشد، وای بر احوال دیگران!.

چه می‌گویم؟ گاهی هست كه آدم دلش می‌خواهد، فارغ از همه اعتباراتی كه مصلحت اندیشی‌های عقلایی را ایجاب می‌كند، فقط حرف دلش را بزند و «حرف دل»، یعنی آن حرفی كه بیشتر از همه مستحق است تا آن را به حساب خود آدم بگذارند، چرا كه وجه حقیقتی هر كس، دل اوست تو می‌توانی مانع شوی از آنكه انعكاس اساست در چهره‌ات ظاهر شود، اما در قلب ... ممكن نیست.

ادامه دارد ...

منبع : خبر گزاری فارس

تنظیم برای تبیان : یزدانی