تبیان، دستیار زندگی
خود آن كس را كه روزی شد دبستان از سر زانو نه تا كعبش بود جودی و نه تا ساق طوفانش دبستان از سر زانو است خاص آن شیرمردی را كه چون سگ در پس زانو نشاند شور مردانش ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

«پرواز کلمات»

قسمت اول ، قسمت دوم ، قسمت سوم ،قسمت چهارم(پایانی) :

پرواز

در ساده‌ترین گونه‌های تشبیه كه همان تشابه لفظی و ظاهری كلمه‌هاست یعنی جناس، برخی تشبیه و جناس را در پدید آوردن شگفتی و نیروی القای مطلب به كار گرفته‌اند. چنان كه خاقانی نهاد تن‌پرستان و خودنمایان را كه درونی آلوده و برونی آراسته دارند به گلخن و گل خندان مانند كرده و دو چیز ناهماهنگ را در كنار هم نشانده و گفته است:

نهاد تن پرستان را گل خندان و گلخن دان

درون سو خبث و ناپاكی و بیرون زر و مرجانش 

و نظامی، نمك لب شیرین را با شكر درآمیخته و توصیفی بدین‌گونه آورده است:

نمك دارد لبش در خنده پیوست / نمك شیرین نباشد وان‌ِ او هست

نمونه‌های یاد شده كه نخستین تشبیه همراه جناس و دومی تشبیه مركب است نشان می‌دهد . كه چگونه تشبیه كه از كیفیت تركیب مشبه و مشبه به و تلفیق محسوس و معقول گرفته می‌شود درجه ی تخیلی آن بیش تر و تأثیرش افزون تر است.

یكی دیگر از فسونكاری های شاعران در حلقه ی تشبیه آن جاست كه كرسی مشبه و مشبه به را جا به جا كنند و به تشبیه معكوس و قیاس وارون بپردازند. در این گونه تشبیه است كه فردوسی در شاهنامه ستاره و خورشید را در درخشندگی به تیغ و سنان و ظاهر شدن ماه را از فراز كوه به جلوس شاه بر تخت مانند كرده است:

ستاره سنان بود و خورشید تیغ
ز آهن زمین بود و از گرز میغ
سر از كوه بر زد هم آنگاه ماه
چو بر تخت پیروزه پیروز شاه

ادبیات

از تشبیهات شگفت و والای شاعران نمایش هیئت سكون و طرز قرار گرفتن عناصر و اجزای یك پدیده در كنار هم است كه پیداست در این گونه تشبیه یك چیز به یك چیز مانند نشده، بلكه اجزای مركب با حالت و هیئت مخصوص به وضعیت همانندی تشبیه گردیده و درجه زی ابداع و معماری تشبیه در آن هنری‌تر و والاتر است. چنان كه منوچهری بوستانی را به مسجد و فاخته را به موذ‌ّن و شاخ بنفشه را كه سر بر زانو نهاده در حالت سكون نشان داده است:

بوستان چون مسجد و شاخ بنفشه در ركوع
فاخته چون مؤذ‌ّن و آواز او بانگ نماز
وان بنفشه چون عدوی خواجه گیتی نگون
سر به زانو بر نهاده رخ به نیل اندوده باز

و همین تشبیه (سر به زانو نهادن) كه نمایش هیئت سكون است، از تركیب جهات و عناصر و اجزای گوناگون حاصل آمده و با وجه شبهی مركب عرضه شده و از تشبیهات هنری شاعران است. چنان كه خاقانی زانوی ادب بر زمین زدن و در درس تعلیم و تربیت استاد به ادب نشستن را آیین ادب دانسته و آن را در قصیده‌ای با این تشبیهات آراسته است:

مرا دل پیر تعلمی است و من طفل زبان دانش
دم تسلیم سر عشر و سر زانو دبستانش
سر زانو دبستانی است چون كشتی نوح آن را
كه طوفان جوش درد اوست جودی گردد فاصله امانش
خود آن كس را كه روزی شد دبستان از سر زانو
نه تا كعبش بود جودی و نه تا ساق طوفانش
دبستان از سر زانو است خاص آن شیرمردی را
كه چون سگ در پس زانو نشاند شور مردانش

(دیوان، برگ 209)

ادبیات

و سیر این تشبیه ابداعی را در شعر فارسی كه سر در آداب تعلیم و تعلم دارد و مربیان گفته‌اند:

«بهتر است با اقعاء جلوس كند، دو پای خویش را فرش ساخته و دو زانو بنشیند». (1) می‌توان در تشبیهات دیگر شاعران بزرگ هم دید، چنان كه خاقانی گوید:

همچو بنفشه بر سر زانو نهاده سر 

 زانو بنفشه رنگ‌تر از لب هزار بار 

صورتگری و فسون كاری سخن‌سرایان فارسی در قلمرو استعاره، بسی دلنشین و هوش رباست. آن جا كه صبح آه آتشین ز جگر برمی‌كشد و پگاهان نفس سر به مهر برمی‌كشد و خیمه ی روحانیان را عنبرین طناب می‌سازد و جیب دریده ی صبح از قواره ی پرنیانی نمایان می‌گردد. به این بیت های خاقانی بنگریم:

صبح آه آتشین ز جگر بركشید و گفت
دردا كه كار خراسان بر آب شد
زد نفس سر به مهر صبح مُلـَمَّع نقاب
خیمه روحانیان گشت مُعَنـْبَر طناب
ساحری را گر قواره بهر صبح آید به كار
من ز جیب مه قواره پرنیان آورده‌ام
بر قواره ماه سحری كرد چرخ
تا سر از خواب گردان بر كرد صبح

تشبیه و تمثیل و استعاره در دست شاعران ابزاری بوده است كه بدان وسیله به استدلال شاعران و برهان‌سازی می‌پرداخته‌اند. عنصری با استفاده از تناسب تشبیه و تمثیل ممدوح به یاقوت كه هم از سنگ ها هست و هم نیست و بالاتر و گران بهاتر از آن هاست، نتیجه گرفت كه ممدوحش از مردم است، لیكن مرتبتی بالاتر از مردم دارد و گفته است:

تو ای شاه اَر ز جنس مردمانی / بُوَد یاقوت نیز از جنس اَحجار

و مولوی با استفاده از این ترفند فرموده:

سیمرغ را خلیفه مرغان نهاده‌اند / هر چند هم لباس خلیفه غـُراب شد

ادبیات

گریز از توسل به دلایل عادی و طبیعی و حركت به اقامه ی علت های شاعرانه موجب گردیده است كه خاقانی خوان ددان و درندگان را با كاسه سر دشمنان رنگین و الوان سازد تا امید و نیاز ددان برآورد:

خوان ددان را به كاسه سر اعدا 

 ز آتش شمشیر تو طعام برآمد 

و یا انوری گرگانِ بیابان را آرزومند سر خونریز اسیران ممدوح شمرده و پاس داری شبان را از گوسفندان واجب دانسته است:

گرگان سر خونریز اسیران تو دارند

واجب شِمُرَد حَزْم شبان پاس غنم را

و فردوسی ممدوح خویش ـ پهلوان نام دار ایران، رستم را ـ چماننده ی چرمه و چراننده ی كركس توصیف كرده است:

ماننده چرمه هنگام گرد / چراننده كركس اندر نبرد

مطالعه و پژوهش در این ترفندها و انگیزه‌ها و صورتگری ها و سحركاری های شاعرانه حدیثی بس دراز دارد و این هنرها سخن‌سرایان ایرانی را در تاریخ ادب جهان نام دار و همیشه زنده ساخته است.

پایان


پی نوشت  :

1- «آداب تعلیم و تعلم در اسلام»، ترجمه سید منحمد باقر حجتی، برگ 337.


 دکتر جلیل تجلیل

تنظیم : بخش ادبیات تبیان