تبیان، دستیار زندگی
اوباما، ستاره اى است كه از ناكجاآباد بدرخشید و ناگهان رئیس سلطه جهان شد. او آمده است تا گذشته اسف بار كاخ سفید را از ذهن هاى جهانیان بزداید و چهره اى انسان دوست و منجى و عدالت طلب از خود به جاى بگذارد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هیچ تغییرى در سیاست آمریكا روى نخواهد داد.

دیپلماسى اوباما در قبال جهان اسلام عوام گرایانه است.

اوباما

متن زیر، بخش اول مصاحبه چندساعته با بزرگ ترین مورخ و روزنامه نگار حال حاضر جهان عرب، محمدحسنین هیكل است. موضوع مصاحبه، سفر اخیر اوباما، رئیس جمهور آمریكا به مصر و مصاحبه كنندگان سه نویسنده برتر مصرى، فهمى هویدى، جمیل مطر و هانى شكرالله مى باشند. هیكل، ماه گذشته، كتاب «درباره برخورد تمدن ها... نگاهى مطبوعاتى» را به بازار كتاب عرضه كرد. در این كتاب، وى به نقد سیاست هاى چند ساله اخیر آمریكا در مقابل جهان اسلام مى پردازد. در این گفت وگو نیز، او معتقد است اوباما صرفاً تغییر را در مدل هاى سیاسى و تبلیغاتى واشنگتن مى بیند نه در خود سیاست.

اوباما، ستاره اى است كه از ناكجاآباد بدرخشید و ناگهان رئیس سلطه جهان شد. او آمده است تا گذشته اسف بار كاخ سفید را از ذهن هاى جهانیان بزداید و چهره اى انسان دوست و منجى و عدالت طلب از خود به جاى بگذارد. نمایشنامه اى كه سال هاست بدان عادت كرده ایم. یك دوره جنایت و دوره اى دیگر توجیه و سخن از تغییر. این بار نیز كاخ سفید به پوست اندازى و تغییر شعار روى آورده است. آن روز كه اتحاد شوروى دم از مساوات و عدالت مى زد، آمریكا شعار دموكراسى خواهى و آزادى بیان را مطرح كرد. در مرحله بعد، گفت وگوى تمدن ها و ادیان را پیش كشید و با نگاهى همراه با تسامح، آغوش خود را به روى تمام تمدن ها گشود تا جاى خود را در جهان تثبیت كند. به جایى رسید كه دیگر هیچ دشمنى براى خود ندید و طبق استراتژى دشمن تراشى و افزایش قدرت، آقاى بوش طرح مبارزه با تروریسم اسلامى را مطرح كرد. همانى كه هانتینگتون در برخورد تمدن ها شروع كرده بود. پس جنگ ها دوباره از سر گرفته شد. پروژه افغانستان و عراق كلید زده شد و امروز چند سال از اشغال این دو كشور مى گذرد. هنوز هم طالبان در افغانستان و القاعده در عراق فعال اند. هر روز بر ناامنى هاى منطقه افزوده مى شود و تاكنون نیم میلیون عراقى بى گناه كشته شده اند. بنابراین به فكر تغییر مدل سیاسى كاخ سفید افتادند.

نمایشنامه اى كه سال هاست بدان عادت كرده ایم. یك دوره جنایت و دوره اى دیگر توجیه و سخن از تغییر. این بار نیز كاخ سفید به پوست اندازى و تغییر شعار روى آورده است.

دیگر چهره جنایتكار بوش در عرصه بین الملل و داخلى سوخته بود. باید از چهره اى موجه و بانفوذ استفاده مى كردند كه سخنور و آرام باشد. باز هم همچون گذشته، موسسات سرمایه اى و مالى آمریكا به تكاپو افتادند تا چهره اى را علم كنند. این سنت دیرینه ایالات متحده است كه هر چهره سیاسى، در سایه خود پشتوانه هاى مالى و سرمایه اى فراوان دارد. برنارد باروخ از موسسه مالى و صنعتى مطرحى در آمریكا برخواست و از روزولت حمایت كرد. همچنین سه گانه ژاپنى، اروپایى و آمریكایى Trilateral Commission از كارتر حمایت كرد. بنابراین این بار نیز آقاى اوباما با پشتوانه اى محكم به عرصه آمده است. از سویى دیگر این را نیز باید باور كنیم كه هیچ سرمایه دارى به جهت منافع حكومتى و سیاسى، سرمایه خود را به خطر نمى اندازد. پس باز هم مى گویم كه تغییرى در كار نیست. این مقدمه را گفتم تا این ذهنیت كه قرار است سیاست آمریكا تغییر كند را عوض كنیم و بدانیم كه تنها قرار است یك برداشت سیاسى یا شعارسیاسى جدیدى گفته شود. چرا كه آقاى اوباما خوب مى داند كه تغییر سیاست ها را باید در كنگره آمریكا طرح كند، نه دانشگاه قاهره.

پس بگذارید با این ذهنیت، واقعه هفته گذشته دانشگاه قاهره را بازگویى كنم. من تنها از جایگاه یك روزنامه نگار سخن مى

اوباما

گویم. همان گونه كه گفتم واشنگتن، زمانى كه در طرح مبارزه با تروریسم اسلامى به بن بست رسید، به این فكر افتاد كه باید با مسلمانان از طریق مذاكره وارد شود. چهار نقطه را براى سخنرانى اوباما پیشنهاد داده بودند. جاكارتا، پیشنهاد خود اوباما بود كه دوران كودكى خود را در آن گذرانده بود و مى خواست از این بهانه براى محبوبیت خود در میان مسلمانان استفاده كند. اما به دلیل دورى از مركز جهان اسلام و تاریخ اندونزى كه دیرتر مسلمان شده بود، آنجا را نپذیرفتند. مكان دوم، ریاض بود كه خود سران عربستان با هرگونه برنامه همایشى و سخنرانى گسترده به دلیل تهدید ساختار بسته سیاسى خود مخالفت كردند. مكان سوم، قاهره بود. قاهره نیز به دلایل اختلافات سیاسى دولت با همسایگان عرب خود بر سر مساله فلسطین و درگیرى هاى حزبى داخل مصر و اختلاف با شیعیان و همچنین نبود دموكراسى واقعى در این كشور از فهرست پیشنهادى خط خورد. تنها مكانى كه ماند، آنكارا بود. هم مسلمان، هم اروپایى و هم دموكراتیك.

اوباما از آنكارا شروع كرد اما مورد پسند سیاسیون واشنگتن قرار نگرفت. او فقط در مجلس نمایندگان تركیه صحبت كرد و تنها فرد مورد خطاب او رئیس پارلمان بود. كاخ سفید این سفر را بى نتیجه دید، بنابراین به این فكر افتاد كه بار دیگر، سفرى براى رئیس جمهور طراحى كند اما این بار براى تمامى مردم جهان اسلام سخن بگوید، نه سران دولتى و نه كس دیگرى. عربستان باز زیر بار سخنرانى اوباما نرفت و در نهایت دانشگاه قاهره انتخاب شد. متن سخنرانى اوباما به ۳۸ الى ۴۲ كارشناس سیاسى و اسلام شناس و شرق شناس از كیسینجر تا برخى نویسندگان عرب داده شد و از همه یك سؤال را پرسیدند: «سخنان رئیس جمهور را چگونه مى بینید؟». نام تمامى این افراد را نیویورك تایمز درج كرده است. پس مشاهده مى كنید كه از همان ابتدا قرار نبود اوباما تغییر رویكرد سیاسى را در مصر اعلام كند والا این همه مشاوره دلیلى نداشت. تغییر سیاسى، روش خاص خود را دارد.

اوباما، ستاره اى است كه از ناكجاآباد بدرخشید و ناگهان رئیس سلطه جهان شد. او آمده است تا گذشته اسف بار كاخ سفید را از ذهن هاى جهانیان بزداید و چهره اى انسان دوست و منجى و عدالت طلب از خود به جاى بگذارد

رئیس جمهور خطوط اصلى و كلى سیاست ها را طراحى مى كند و معاونان او به اجراى سیاست مى پردازند. دیگر این همه كار تبلیغاتى و نظرخواهى نیازى نبود.

این نوع عملكرد را دیپلماسى عوام گرا در عرصه بین الملل مى نامند و با دیپلماسى سیاسى كاملاً متفاوت است. دیپلماسى عوام گرا خصوصیات خاص خود را دارد و براى جذب مخاطب عامه و مقبولیت و مشروعیت سیاست هاى فرد استفاده مى شود. اوباما در جهت برقرارى این نوع دیپلماسى وارد قاهره شد. بر میراث تاریخى و فرهنگى و تمدنى مصر تاكید مى كند تا مردم را همراه خود كند. به دیدار اهرام ثلاثه مى رود. در كاخ قبه با حسنى مبارك دیدار مى كند و جالب آنكه حتى یك كلمه درمورد مسائل سیاسى منطقه صحبت نمى كند. براى او نان مصرى و عسل سیاه مى آورند و او با ولع خاصى، هم سفره مبارك مى شود؛ در حالى كه همه مى دانند پزشكان كاخ سفید، رئیس جمهور را از خوردن هر نوع غذایى غیرغذاى مخصوص از پیش تعیین شده منع كرده اند. این نوع حركات نشانگر چیست؟ آیا اوباما به دنبال تغییر در عملكرد است؟ مطمئناً این گونه نیست و هدف فقط عوام فریبى مسلمانان است. برخى مستشرقین به او گفته بودند تا مى تواند از آیات قرآن در سخنرانى خود استفاده كند و ما نیز فقط «الله» گویان براى او كف مى زدیم.

چهار هزار نخبه مطرح مصرى را مجبور كرده بودند كه سه ساعت روى صندلى بنشینند و سخنرانى اوباما را گوش دهند. خیابان هاى اصلى قاهره را بسته بودند تا مردم در خانه هایشان بمانند و سخنرانى هاى كذایى او را بشنوند. از همه این حرف ها بگذریم، سؤال اصلى مى ماند كه اوباما چه گفت كه این گونه رسانه هاى عربى خود را باخته اند و او را منجى بحران منطقه مى خوانند؟ اولین موضوعى كه مطرح شد، نظریه دو دولت رسمى اسراییل و فلسطین بود. این نظریه، اولین بار در سال ۲۰۰۱ توسط ژنرال كالین پاول، وزیر امور خارجه وقت آمریكا در دانشگاه لویزویل كنتاكى طرح شد و پس از مدتى سروصداى تبلیغاتى مسكوت ماند. پس مساله جدیدى نیست كه همه آن را بزرگ مى كنند. مساله دوم، بحث امكان دوستى با اسراییل بود. اوباما این مساله را طورى بیان كرد كه گویى كاملاً بدیهى و امكان پذیر است. براى اثبات سخن خود نیز به مظلوم نمایى یهود مى پردازد و مساله هولوكاست را مطرح مى كند. مساله اى كه دیگر براى هیچ محفل سیاسى و علمى ضرورت طرح ندارد و جالب آنكه مكرراً بر شش میلیون یهودى كشته شده تاكید مى كند. دیگر همه مى دانند كه این عدد كاملاً واهى است و ابزار مظلوم نمایى اسراییل شده است.

اوباما

یهودیان، پیش از جنگ جهانى دوم یازده میلیون نفر بودند در حالى كه آمار، تعداد آنها را در جهان در سال ۱۹۴۷ دوازده میلیون نفر اعلام مى كند. این آمار را بیش از چهل پژوهشگر پذیرفته اند. پس چرا باز اوباما بر این مساله تاكید مى كند. بر فرض هم كه هولوكاستى بوده است، این مساله چه ارتباطى به فلسطینیان دارد. آلمان نازى تاكنون تمامى غرامت یهودیان را پرداخته است و با این وجود هنوز هم ماهانه درصدى از درآمد خود را به آنان اختصاص مى دهد و جالب آنكه اوباما با تمسك به این حدیث نبوى كه «هركسى فردى را به قتل برساند، یك جامعه را كشته است» از مسلمانان مى خواهد تا به بحران منطقه پایان دهند و رابطه مسالمت آمیز با اسراییل داشته باشد و كسى هم نبود كه به او بگوید پس كشته هاى بى گناه عراق و افغانستان و غزه چه مى شود؟ البته یكى از دانشجویان به نمایندگى دانشگاه قاهره پشت تریبون رفت و از شدت هیجان این گونه سخن آغاز كرد كه :«آقاى اوباما! شما را خیلى دوست دارم»

تهیه و تنظیم برای تبیان : سعید آقازاده