تبیان، دستیار زندگی
به گزارش خبرنگار سینمایی فارس، «چیستا یثربی» نمایشنامه‌نویس، فیلمنامه‌نویس و كارگردان تئاتر در نامه‌ای خطاب به «ابراهیم حاتمی‌كیا» كه اختصاصا برای خبرگزاری فارس ارسال كرده، نوشته است: جناب آقای «ابراهیم حاتمی‌كیا» كارگردان گرامی؛ با عرض سلام، قرار است ا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نامه‌ سرگشاده به  حاتمی‌كیا

نامه‌ سرگشاده به  حاتمی‌كیا

زمانه زرگر و نقاد هوشیاری بود.

«چیستا یثربی» فیلمنامه‌نویس فیلم سینمایی دعوت خطاب به «ابراهیم حاتمی‌كیا» كارگردان این فیلم، نامه‌ای سرگشاده نوشت.

به گزارش  فارس، «چیستا یثربی» نمایشنامه‌نویس، فیلمنامه‌نویس و كارگردان تئاتر در نامه‌ای خطاب به «ابراهیم حاتمی‌كیا»  نوشته است:

جناب آقای «ابراهیم حاتمی‌كیا» كارگردان گرامی؛ با عرض سلام، قرار است این یك نامه سرگشاده باشد، برای همین باید تا حد ممكن مختصر و موجز باشد و به قول شما فایل‌های جدیدی در ذهن شما و مخاطبان باز نكند و یك راست بروم سراغ اصل مطلب.

غرض‌ام ادبی نوشتن نیست و برخلاف مجله صنعت سینما كه در آن خیلی شاعرانه از «دعوت» نوشته بودم، این بار قصدم صرفا درد دل است، اما چون این درد و دل فقط متعلق به من و نسل من نیست و به تمام علاقمندان سینما و علاقمندان شما اختصاص دارد، تصمیم گرفتم آن را به شكل سرگشاده بنویسم.

ابراهیم حاتمی کیا

من هرگز اشتیاقی را كه در اولین برخوردمان درباره سوژه «دعوت» در نگاه‌تان می‌دیدم، فراموش نمی‌كنم، بارها شده است كه موضوع بسیار خوبی برای نوشتن به ذهنم رسیده است، اما هرگز این شور و شیدایی شما را پیدا نكرده‌ام. دلیلش هر چه كه باشد، پاسخ‌اش در فیلم دیده می‌شود. به قول شما، كه این دیالوگ من نیست و شما آن را به فیلم اضافه كرده‌اید، (از قول شریفی‌نیا به مهناز افشار) ،« "خانم صوفی، صوفی شدن آسونه، صوفی موندن سخته... ".

در ادامه این نامه می‌خوانیم: من فقط فیلم را در شب افتتاحیه، در كنار جمع منتقدان عبوس، برخی طرفداران آثار شما مثل آقای خاتمی و خانواده و اطرافیان شما دیدم و شما هم آنقدر درگیر بودید كه با میكروفن كارگردانی با مردم، سلام و احوال‌پرسی كردید و برای من خنده‌دار بود كه یك كارگردان حتی در خصوصی‌ترین شب زندگی‌اش هم نمی‌تواند از هویت كارگردانی‌اش جدا باشد.

اما برویم سر اصل مطلب؛ چیزی كه باعث این نام را به شكل سرگشاده برای شما بنویسم، سوز دل و دغدغه‌ای است كه نسبت به سینمای ایران احساس می‌كنم، خطری كه حس می‌كنم سینماداران واقعی را به انزوا كشانده و بسیاری از فیلمنامه‌نویسان حرفه‌ای كاملا این شغل را رها كرده‌اند و به قول استادم دكتر قیصر امین پور، "در سرزمین كوتوله‌ها با قد معمولی، غول به نظر آمدن، هنری نیست. "

راستش اكنون مدتی است كه احساس می‌كنم سینما به سرزمین كوتوله‌ها تبدیل شده است. حالا به هر كس كه می‌خواهد بربخورد، وقتی كتایون ریاحی، خیلی مستقیم در رسانه‌ها اعلام می‌كند كه سینما آنچنان با او مهربان نبود كه رسانه ملی و وقتی بسیاری از فیلمسازان حرفه‌ای ما دیگر فیلم نمی‌سازند و وقتی دلیلش را جویا می‌شوند، می‌گویند "مگر سینما هم داریم؟ سینما كه مرده است. مگر اینكه پنهانی و زیرزمینی برای جشنواره‌های خارجی فیلم بسازی از سگ‌ها و گربه‌های ایرانی... "

ابراهیم حاتمی کیا

وی نوشته است: دغدغه امروز من این نیست كه چرا نمی‌توانم برای سینما بنویسم. خودتان به خوبی می‌دانید به یك فیلمنامه‌نویس پیشنهادات زیادی می‌شود و من متأسفانه بعد از «دعوت»، دل خیلی‌ها را شكستم، نام نمی‌برم چون همه آدم‌های حرفه‌ای و شناخته شده‌ای در سینما هستند. اما من به دلایل شخصی ترجیح می‌دهم كه یا با عشق بنویسم و سوژه‌ام را دوست داشته باشم و یا نان‌ام را از روش دیگری مثلا تدریس به دست بیاورم. چرا كه كار من میرزابنویسی نیست و در سینمایی كه گیشه، بازیگران، خنده، سطحی‌نگری و در یك كلام امكان تخمه‌شكستن با خانواده، تعیین‌كننده همه چیز است، من ترجیح می‌دهم كه انزوای نوشتن رمان را به دوری از سینما به جان بخرم، تئاتر همه كه مصیبت خودش را دارد. ما كه تئاتر خصوصی نداریم و همه راه‌ها به اتاق رئیس ختم می‌شود و اگر هم نخواهند به تو سالن بدهند، نمی‌دهند.

اما می‌خواهم از سینما بگویم كه متأسفانه آنچه امروز به اسم فروش ویژه و استثنایی به شكل آماری به چشم می‌‌خورد، نه نشانه رشد سینما و نه نشانه گسترش علاقمندان سینماست. مردم فقط جایی برای تفریح می‌خواهند و چون هیچ جایی برای تفریح در ایران پیدا نمی‌شود كه بتوان خانوادگی از آن استفاده كرد، كجا بهتر از سالن تاریك و امن سینما ؟

یثربی در ادامه نوشته است: باور كنید یك روز دخترم از من خواست او را جایی ببرم تا دلش باز شود، وضع پارك‌های پر از معتاد را كه می‌دانید؟ ‌وضع خیابان‌های شلوغ پر از ازدحام را هم كه می‌دانید؟ او را به دیدن یك فیلم گیشه‌ای روز بردم كه تنها فیلم مطرح اكران بود، من كه 2 ساعت فیلم خوابیدم و او 2 ساعت فیلم با موبایلش بازی كرد و وقتی از او دلیلش را پرسیدم، گفت: اصل این فیلم را سال‌ها پیش با نسخه سیاه و سفید نشانم داده‌ای و گفته بودی كه فیلمفارسی است و زمان قبل از انقلاب ساخته شده و تازه آن فیلم خیلی بهتر بود، ‌لااقل بازیگران‌اش خیلی بهتر بازی می‌كردند! از آن روز سینما در خانواده ما تحریم شد و اگر امروز به تمام كارگردانان محترمی كه به من زنگ می‌زنند، جواب منفی می‌دهم، به خاطر نفرت از سینما كه دقیقا به خاطر عشق شدیدم به این رسانه است. عشقی كه قبل از من، شما احساس كردید در از كرخه تا راین، ‌آژانس شیشه‌ای، روبان قرمز و ...

وی ادامه داده: من می‌توانم بدون سینما هم زندگی كنم، چون نویسنده‌ام و می‌توانم رمان بنویسم. اما همیشه به شما فكر می‌كنم و به نسل شما، شمایانی چون رسول صدر عاملی، تهمینه میلانی، ابوالحسن داوودی و خیلی‌های دیگر و شاید از همه به بهرام بیضایی و داریوش مهرجویی. به شمایانی فكر می‌كنم كه حرفه‌تان سینماست و از طریق سینما تنفس می‌كنید، همانطور كه من از طریق قلم. به راستی چه بر سینمای ما رفته است كه مردم فرق بین فیلم‌هایی چون دلارا، دلبر، نازنین و ... را با «دعوت» نمی‌دانند. چند روز پیش تهمینه میلانی به من زنگ زد و گفت كه فیلم «دعوت» را در DVD‌ دیده است، به من تبریك گفت و به شما، گفت: "فیلم آنچنان تأثیرگذار بود كه برای همیشه در ذهن باقی می‌ماند، پس چرا منتقدان جوان آن را چنین كوبیدند؟ "

همین سؤال در سمیناری در آلمان از من پرسیده شد، كه چرا «دعوت» یك فیلم نوگرا، متفاوت و جسورانه در سینمای ایران است و آن هم یك كارگردان مرد به ابعاد جهانی و فراجنسیتی آن اشاره داشته است و چنین ظریف تماشاگر را در 5 اپیزود به دنبال خود می‌كشاند، در ایران با بی‌مهری مواجه شد، من پاسخی برای آن منتقد آلمانی نداشتم جز این كه به شوخی بگویم، "اگر «دعوت» را یكی از نسل سومی‌ها ساخته بود، مطمئن باشید تا به حال چندین جایزه خارجی هم گرفته بود.

ابراهیم حاتمی کیا

" و بالاخره خلاصه كنم آقای حاتمی‌كیا، كارگردان سخت‌گیری كه مرا وادار به نوشتن «دعوت» كرد، در دانشگاه فردوسی مشهد خیلی از بچه‌ها حتی اسم فیلم «دعوت» را نشنیده‌ بودند و آن وقت از من ایراد می‌گرفتند كه چرا امضای حاتمی‌كیا را ندارد، این اوج تراژدی مدرن در كشور ما است، همین كه در همه عرصه‌ها با آن روبرو هستیم، یعنی برچسب چسباندن به آدم‌ها و طبقه‌بندی كردنشان، مثلا اگر من 10 نمایشنامه هم راجع به دین‌ام بنویسم، باز چون اسمم «چیستا یثربی» است، یك فمینیست، ضد انسان به شمار می‌آیم، در حالی كه من عاشق انسانم و شما اگر ده‌ها فیلم موفق بسازید، باز هم مردم در وجود شما به دنبال حاج كاظم می‌گردند.

چیستا یثربی در ادامه آورده است: خوش به حال اصغر فرهادی‌ها و سامان مقدم‌ها و سامان سالورها ... چون در سنی پا به سینما پا گذاشتند كه كسی به آنها برچسبی نچسبانده و بدا به حال ما كه برای تراژدی سینمای از دست رفته‌ای، دل می‌سوزانیم كه دست كم من در مقام یك منتقد و شما در مقام یك فیلمساز، عمرمان را پای آن گذاشتیم.

‌باز هم می‌گویم علی‌رغم آنچه روزنامه‌های زرد به آن ناجوانمردانه دامن زدند و با دروغ و فریب خواستند، مشكل شخصی مرا به فیلم «دعوت» ربط دهند، علی‌رغم محیط گل آلودی كه درست كردند، هنوز «دعوت» یك سر و گردن از فیلم‌های اپیزودگونه ایرانی بالاتر است و اصلا اگر یكی از نویسندگان آن نبودم، به جرأت می‌گفتم «دعوت» از تمام اكران فیلم‌های این سال اخیر بالاتر است، چون در آن پژوهش یك گروه جوان و پرانرژی ، فكرهای جدید، سوز دل و شیدایی شما و شوق من پیداست. ما فقط برای سینما دوستان ننوشتیم و نساختیم، برای مردم هم نوشتیم و ساختیم، «دعوت» را آن‌ها كه نخواستند اجابت شود، با دعوا و جنجال‌های رسانه‌ای بیهوده به حاشیه بردند. به نظرم «دعوت» فیلمی است كه ارزش آن چند سال بعد آشكار می‌شود، حتی وقتی من و شما دیگر نباشند.

در بخش پایانی این نامه آمده است: نامه‌ام را با این گفتار به پایان می‌برم، نیمه شبی خانمی به من زنگ زد كه مرا نمی‌شناخت و شماره شما را نداشت، به من گفت: "من 7 صبح وقت سقط جنین داشتم و با دیدن «دعوت» منصرف شدم. " این پاداش شماست آقای حاتمی كیا كه در از كرخه تا راین، فریاد می‌زنید چرا اینجا؟ چرا كنار كرخه نه، كنار راین؟ و من پاسختان را می‌دهم، برای اینكه ما قبل از سینما، شیدای معنای آن و تأثیرگذاری‌اش در میان مردم هستیم و متأسفانه این معنا در سینمای ما فراموش شده است. به قول پروین، انزوای من و انزوای بسیاری از سینماگران دیگر، همین است كه می‌گوید: "كشتی صبر اندر این دریا در افكندن چو نوح / دیده و دل فارغ از آشوب طوفان داشتن "«دعوت» می‌ماند اما ابراهیم حاتمی‌كیا و چیستا یثربی رفتنی هستند، "پرواز را به خاطر بسپار " و فراموش نكنید به قول پروین "زمانه زرگر و نقاد هوشیاری بود ".

تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی