داستان و قصه در بوستان سعدی
«سعدی نامه»یا «بوستان» اثر ارجمند و پرآوازه شاعر و نویسنده اندیشهور ایران، سعدی شیرازی ، به قو ل استاد مرحوم غلامحسین یوسفی مشهورتر از آن است که به معرفی نیاز داشته باشد. پسندها و آرزوهای سعدی در «بوستان» بیش از دیگر آثار او جلوهگر است به عبارت دیگر، سعدی مدینه فاضلهای را که میجسته در «بوستان» تصویر کرده است. در این کتاب- پرمغز از دنیای واقعی- جهان همه نیکی است و پاکی و دادگری و انسانیت، یعنی عالم چنان که باید باشد و به قول مولوی:
«شربت اندر شربت است»
سعدی به شیوه قدما از زبان قصه برای بیان اندیشههای خود بهره برده است، و همانگونه که میدانیم در تاریخ زندگی بشر قصهگویی، جایگاه، ویژهای دارد و در میان ملل شرق، داستانگویی در طبقات مختلف رواج داشته است و در دوران اسلامی طبقهای به نام قصاص ظهور کردند که کارشان قصه گفتن برای مردم و سرگرم کردن آنها بوده است. و چه دلیلی برای اهمیت قصه ازاین بهتر که بخش عمدهای از قرآن کریم، قصههای پیامبران و اقوام گذشته است. سعدی نیز به پیروی از این شیوه، که تنها زبان بیان هنری اخلاقیات بوده است طرح آثار خود بویژه بوستان را ریخته است.
«بوستان»- اثر سعدی شیرازی- مجموعهای است کامل از انواع داستانها بویژه با ویژگیهایی که متاخران برای آن برشمردهاند. اغلب ویژگیها و تقسیمبندیهایی که امروزه برای داستانها و انواع آن ارائه میشود با توجه به متون «نثر» است اما اگر تنها واژه، «نثر» را از این تعاریف حذف کنیم نحوه ورود، خروج داستان، پیام منتقل شده، شخصیت پردازی و مکالمهها میتواند منطبق بر انواع نظم نیز باشد. «بوستان» سعدی، در حدود 177حکایت دارد. و شاید در یک نگاه کلی اینطور به نظر رسد که تمامی این حکایات در یک دسته قرار میگیرند، اما اگر کمی دقت معطوف این حکایات شود، نکاتی بارز، آنها را در چند دسته جای میدهد.
(1) نوع بیان حوادث و در واقع کیفیت و کمیت آنها؛
(2) نحوه ورود به داستان، نکاتی هستند که دراین مقاله به بررسی آنها پرداخته شده است.
از آنجا که هدف اصلی این مقاله، جای دادن «حکایات بوستان» ذیل تعریفی خاصی از انواع داستان آفرینی است، پیش از همه، به بحث «نوع بیان حوادث» میپردازیم.
1- نوع بیان حوادث و ...- صرفنظر از ابیاتی که «شیخ» به منظور وعظ و نصیحت و ایضاح پیام نهفته در حکایت سروده است، حکایات بوستان به چند دسته کلی قابل تقسیمبندی است:
- الف) داستانهای بلند
- ب) داستانهای کوتاه چند شخصیتی
- ج) داستانک (داستان در یک یا دو بیت)
- د) مکالمههای - صرفاً- حکمت آموز
الف)
همانگونه که بیان شد در دسته نخست، تعداد ابیات حکایت مدنظر نیست. چه بسا شاعر، در ابیاتی محدود، حادثهای طولانی را بازگویی میکند. بلکه معیار این دسته،زمان حوادث تعداد شخصیتهای موثر در حکایت و تحول آنها در سیر حکایت است.تعداد اینگونه داستانهای بلند در کل «بوستان» بسیار کم و انگشت شمار است. برای نمونه حکایت «بت سومنات» (باب هشتم)... یار جنگاور در سپاهان(باب پنجم) از این دستهاند.
برای هرچه بیشتر روشن شدن مطلب «داستان بت سومنات» را به زبان ساده و نثری روان درمیآوریم.
«شیخ، بتی از عاج را در سومنات میبیند که عدهای بر گرد آن جمع شده و آن را پرستش میکنند شیخ درمقام اعتراض برمیآید و برهمن را خشمگین میکند. برهمین بیاعتقادی شیخ به بت را برهمگان اعلام میدارد و شیخ که نمیتواند در برابر خشم مریدان قد علم کرده و آنان را قانع سازد اظهار میکند که آنچه گفته بیاعتقادی نبوده بلکه او هم نیز از ارادتمندان این آیین و پرستشگر بت است و آنچه میپرسد جهت کشف عظمت صنم است. برهمن علت را اینگونه تشریح میکند که بتان زیادی دیدهاست اما سر نهفته دراین بت آن است که هر صبح در برابر بندگانش دست بر دعا برمیدارد. شیخ کنجکاو شبی را در آن بقعه بسر میبرد و صبحگاهان، هنگامی که عده بسیاری بر گرد بت حلقه زدهاند به چشم خویش دست به دعا برداشتن بت را تماشا میکند و برهمن پیروزمندانه وی را مورد خطاب قرار میدهد که «دانم تو را بیش مشکل نماند.»
قهرمان داستان پس از چند شب ادای آیین بتپرستان، شبی را در جهت کشف راز بت به جست و جو میپردازد و بتپرست کافر کیش را پشت پرده مییابد که با ریسمانی دستان بت را به حالت دعا برمیدارد. برهمن از کشف این راز شرمسار میگردد و سعدی از بین خشم گرفتن برهمن، از آنجا میگریزد.»
همانگونه که مشاهده میکنید، زمانی که داستان دربستر آن جاری است شخصیتهایی موثر در روند داستان، حوادثی که پشت سر هم تکرار میگردد و به واقع تحولاتی که در اندیشه دو شخصیت داستان صورت میگیرد، داستان را به مرز یک داستان بلند نزدیک میسازد.
از آنجایی که پس از تعریف دسته دوم، یعنی داستان کوتاه، ممکن است این شبهه پیش آید که علت مرزبندی میان این دو نوع چه بودهاست و مرز خاصی میان آنها به نظر نیاید؛ تعریفی را که از داستان بلند ارائه شدهاست و ارتباط بسیار نزدیک آن با داستان کوتاه را نقل میکنیم:
«داستان کوتاه»، روایتی است کوتاهتر از رمان و بیشتر محدود به موقعیتها و شخصیتها وغالبا مرتبط با تأثیری واحد است... درواقع این تعریف بر «داستان بلند» و ( long short story ) نیز قابل تطبیق است زیرا که «داستان بلند» سهمی نیز از «داستان کوتاه» بردهاست. اغلب این تعریفها با اندک اختلاقی که به هم شبیهاند و بیشتر دور مسائل واحدی میگردند مانند «واقعه» و «تأثیر واحد»، «موقعیت» و «قرارگرفتن شخصیت در موقعیت» و تا حدود بسیاری معرف داستان کوتاه به خوانندهاند.»
ب- داستانهای کوتاه- پیش از آن که به بررسی این دسته پرداخته شود، پیشینهای از داستان کوتاه لازم به نظر میرسد.
برای این نوع ادبی، تعاریف بسیاری از سوی نویسندگان و منتقدان ایرانی و خارجی ارائه شدهاست و تقریبا اغلب ادبا توافق نظر دارند که این نوع ادبی، تاریخچه کوتاهی دارد و زمان پیدایش آن در غرب حدود قرن نوزدهم دانسته و در ایران پس از نهضت مشروطه و حدود یک قرن برای آن درنظر گرفتهاند. اما سامرست موآم زمان پیدایش آن را هنگام «ظلمت زمان» میداند و البته با رویارویی با آثاری در ادبیات فارسی که بسیاری از معیارهای کمی و کیفی داستان کوتاه را درخود دارند میتوان ادعا کرد که «آنگونه داستانهای حاوی یک اثر واحد» پیشینهای بسیار کهن دارد.
یکی از این تعاریف که با بحث ما همخوانی بیشتری دارد، تعریف آقای میرصادقی از داستان کوتاه است.
«داستان کوتاه» خلاقهای است که هدف آن به هم پیوستن و هماهنگ کردن شخصیتپردازی و مضمون پردازی و درونمایه و تأثیربخشی است.
دسته دوم،که بیشترین تعداد داستانها را شامل میشوند منطبق بر تعاریفی است که از داستان کوتاه ارائه میدهند.
این دسته از داستانهای بوستان دارای یک یا دو شخصیت (بندرت سه) و حادثهای اثرگذار وبیحاشیه است، که گاه با سخنآرایی و افزودن اشعاری بر پند و وعظ به درازا میکشد، اما آنچه میماند درحقیقت حادثهای واحد با تأثیری واحد و قهرمانی واحد است.
***
«فرو رفت جم را یکی نازنین |
کفن کرد چون کرمش ابریشمین |
به دخمه درآمد پس از چند روز |
که بر وی بگرید بزاری و سوز |
چو پوسیده دیدش حریر کفن |
به فکرت چنین گفت با خویشتن |
من از کرم برکنده بودم بزور |
بکندند از او باز کرمان گور |
دراین باغ سروی نیامد بلند |
که باد اجل بیخش از بن نکند |
روشن است که «مرکز»داستان، صحنه پوسیدهشدن کفن توسط کرمان است.
چنانچه شاعر چندین بیت دیگر هم به مکالمه،یا در توصیف صحنه میافزود، باز هم داستان کوتاه بود. زیرا اثر واحد و شخصیت واحد همچنان برجای خود باقیاند.
شاید چنین به نظر رسد که میان دو نمونه نقل شده و نمونه بت سومنات در دسته اول و داستان فوق، تفاوت چندانی به چشم نمیآید. اما تفاوت عمده در آنجاست که در داستان «بت سومنات» بستر حادثه از زمانی پیش از وقوع حادثه آغاز و به زمانی پس از حادثه کشیده میشود و در واقع، حوادث پس و پیش نیز در داستان موثرند. در حالی که درنمونه دوم، پیام با ایجاز بیشتری انتقال داده میشود. نهتنها حوادث پس و پیش تأثیری در پیشبرد داستان ندارند، ذکری هم از آنها نمیشود.
برای داستانهای کوتاه، تقسیمبندی ویژهای را مطرح میکنند که بهجهت ارتباط آن با نوع داستانهای دسته دوم مفید بهنظر میرسد.
1) داستانهای لطیفهدار
2) داستانهای واقعی
داستانهای واقعی را داستانهای کوتاهی دانستهاند که « از زندگی واقعی سرچشمه گرفته است و موضوع آنها با واقعیتهای زندگی همخوانی و هماهنگی دارد. داستانی که معمولاً حرفی برای گفتن دارد»
و این امکان هست که دسته دوم داستانهای بوستان از این نوع باشند.
ج) دسته سوم، که تعدادشان نسبت به دسته دوم کمتر و نسبت به دسته اول، بیشتر است داستانهایی است که در دو یا سه بیت و با نهایت اختصار، بیان میشود.
برای این دسته تقسیمبندی مجزایی انجام دادهایم:
1) حوادث بیان شده در ابیات محدود
2) مکالمههای صرفاً حکمتآموز
الف) در ردیف نخست، داستانهایی مدنظر است که در حین یک مکالمه، حادثه بهوقوع پیوسته نیز بیان و نتیجهگیری میشود.
یکی گوش کودک بمالید سخت |
که ای بوالعجب رأی برگشته بخت |
تو را تیشه دادم که هیزمشکن |
نگفتم که دیوار مسجد بکن |
***
شنیدم که دزدی درآمد ز دشت |
به دروازه سیستان برگذشت |
بدزدید بقال از و نیم دانگ |
برآورد دزد سیهکار بانگ |
خدایا تو شبرو به آتش مسوز |
که ره میزند سیستانی به روز |
این نوع از داستانها نیز بهگونهای زیرمجموعه داستان کوتاه قارر میگیرد، اما بهتر است عنوان «داستانک» ( Short Short Story) را برای آن درنظر بگیریم. داستانی بهنثر است، که باید از داستان کوتاه جمع و جورتر و کوتاهتر باشد و از پانصد کلمه کمتر و از هزار و پانصد کلمه بیشتر نباشد و درآن، عناصر «کشمکش» و «شخصیتپردازی» و «صحنه» مقتصدانه و ماهرانه صورت گرفته باشد. «داستانک» همه عناصر داستان کوتاه را در خود جمع دارد، جز آنکه این عناصر با ایجاز و اختصار همراه است. غالباً «داستانک» لطیفه گسترش یافته و استادانه ساختهای است که پایانی تکاندهنده و شگفتانگیز داشته باشد»
ب) و دسته دوم، مکالمههایی است که اتفاق خاصی در آن رخ نمیدهد اما آنها را از آنجهت که حادثهای را در خود نهفته دارند و یا از آنرو، که خود یک حادثهاند و دارای شخصیت زمان و مکانند، به این دستهها افزودهایم که تعدادشان در بوستان کم نیست. و در بسیاری موارد، بهجهت تثبیت یک نکته اخلاقی سروده شدهاند و عموماً با عبارات «چه خوش گفت» و یا «شنیدم...» و... آغاز شدهاند.
یکی گفت صوفیی درصفا |
ندانی فلانت چه گفت از قفا |
بگفتا خموش ای برادر، نخفت |
ندانسته بهتر که دشمن چه گفت |
2-نحوه ورود به داستان- نکته دوم که در این مقاله بدان پرداختهایم- شیوهای است که «شیخ» در ورود به هریک از داستانها برگزیده است.
سعدی حکایات خود را معمولاً با عباراتی نظیر عبارات ذیل آغاز کند:
1) یکی قدس سرهدیدم[ ... مانند:
یکی پند میداد فرزند را |
نگهدار، پند خردمند را |
مکن جور برخردگان ای پسر |
که یک روزت افتد بزرگی به سر |
2) شنیدم مانند:
شنیدم که جمشید فرخسرشت |
به سرچشمهای بر به سنگی نوشت |
برین چشمه چون ما بسی دم زدند |
برفتند چون چشم برهم زدند |
3) چه خوش گفت... مانند:
چه خوش گفت خرمهرهای در گلی |
چو برداشتش پرطمع جاهلی |
مراکس نخواهد خریدن به هیچ |
به دیوانگی در حریمم مپیچ |
4)... یادم آمد... مانند:
ز عهد پدر یادم آمد همی |
که باران رحمت بر او هر دمی |
که در خردیم لوح و دفتر خرید |
ز بهرم یکی خاتم زر خرید |
بدر کرد ناگه یکی مشتری |
به خرمایی از دستم انگشتری |
5) یا اینکه بهطور مستقیم حکایت را آغاز میکند مانند:
مرا در سپاهان یکی یار بود که جنگاور و شوخ و عیار بود
6) یا اینکه غیرمستقیم نقل میکند، که حکایت یا «حدیث» را از زبان دیگران روایت میکند.
چه آوردم از بصره دانی عجب حدیثی که شیرینترست از رطب
شاید چنین بهنظر رسد که چنین تفکیکی عملاً بیفایده است و ارتباط معقولی با نوع داستانهاندارد. اما بهعقیده نگارنده این مقاله، ارتباطی ظریف وغیرمحسوس میان این دو مقوله وجود دارد. برای مثال، شاعر در بیان «داستانهای بلند» بهطور مستقیم و در داستانهای کوتاه با عباراتی نظیر «شنیدم و...»، یا «یکی...» داستان را آغاز میکند.
امیدوارم که این بحث مقدمهای باشد برای بررسی عنصر داستان در آثار نویسندگان و سخنوارن زبان فارسی. البته، این نکته نیز قابل یادآوری است که قصهها بویژه در متون عرفانی نقد حال ماست و بههرصورت که در تقریر میآید، همواره متضمن رمزی است که لب معنی و سر باطن آن محسوب است و آشکار است که بدون تعمق دراین رمزها، تمام آنچه را دراین قصهها است در نمیتوان یافت و این موضوع را دکتر
پورنامداریان در کتاب ارزشمند خود «رمز و داستانهای رمزی» موردبحث قرار دادهاند، که البته موضوع دیگری است و بیشتر مربوط به درون و محتوای قصص میشود ولی موضوعی که حقیر به آن پرداختم و کمتر بررسی شده، ساختارشناسی قصص فارسی است که انشاءالله در تحقیقات استادان و دانشجویان باید به آن پرداخته شود.منابع:
1-یونسی، ابراهیم: هنر داستاننویسی (چاپ سوم) تهران، امیرکبیر 1341.
2-موام، ویلیام سامرست: درباره رمان و داستان کوتاه، ترجمه کاوه دهگان، تهران جیبی 1343.
3-میرصادقی، جمال: ادبیات داستانی، تهران: شفا 1366 (چاپ اول)
4-سعدی، شیخ مصلحالدین: بوستان، تهران، نشر افکار 1379 (چاپ سوم) (از روی نسخههای تصحیح شده محمد علی فروغی و دکتر غلامحسین یوسفی)، خوارزمی، 1372.
5-حسن لی، کاووس: فرهنگ سعدی پژوهی، بنیاد فارسیشناسی، 1380.
نویسنده :محسن محمدی فشارکی
تهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان