تبیان، دستیار زندگی
نمایندگان حضرت امام (ره) در دوران دفاع مقدس رهبر معظم انقلاب و شهید چمران بودند. چمران ‏ستادی تحت عنوان ستاد جنگ های نا منظم تشكیل داد. آقای خلخالی نیز نیروهایی تحت عنوان ‏فدائیان اسلام تشكیل داده بود اما اینجا بنی صدر به جای اینكه وحدت ایجاد كند، تفرقه م
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جنگ به روایت سردار محمد کوثری(2)

سردار محمد کوثری
امام می فرمود آن چنان سیلی به صدام بزنیم ‏كه نداند از كجا خورده مگر می شود دزدی به خانه آدم بیاید و از دیوار خانه بالا برود و آن وقت ‏چیزی به او نگفت.

نمایندگان حضرت امام (ره) در دوران دفاع مقدس رهبر معظم انقلاب و شهید چمران بودند. چمران ‏ستادی تحت عنوان ستاد جنگ های نامنظم تشكیل داد. آقای خلخالی نیز نیروهایی تحت عنوان ‏فدائیان اسلام تشكیل داده بود اما اینجا بنی صدر به جای اینكه وحدت ایجاد كند، تفرقه می انداخت. ‏به هر حال نیروهای مردمی و سپاه جلوی پیشروی دشمن را گرفتند، اما بعضی جاها مثل خرمشهر ‏دشمن فشار می آورد، در یك ماه اول تقریباً جبهه ها ثابت شد، اما در خرمشهر هنوز درگیری بود، اما ‏حضور نیروهای مردمی، ارتش و سپاه از پیشروی دشمن به سمت آبادان جلوگیری كرد، سپاه همچنان ‏درگیر مبارزه با ضد انقلاب بود، سپاه هم باید در جبهه حضور می داشت و هم شهر ها را آرام می كرد ‏چون ضد انقلاب و كسانی كه قبلاً به صورت تئوریك به مبارزه با انقلاب می پرداختند حالا به صورت ‏عملی مبارزه می كردند و خود بنی صدر هم مانع از وحدت نیروها می شد‏‎. ‎

خرمشهر تا 34 روز دوام آورد، به یاد دارم كه آقای مرتضی رضایی كه فرمانده سپاه بود با دفتر بنی ‏صدر تماس گرفتند كه پشتیبانی صورت گیرد و مهمات و اسلحه برای نیروها ارسال گردد، بنی صدر ‏قول داد اما عمل نكرد و الاّ خرمشهر بعد از 34 روز هم سقوط نمی كرد‏‎. ‎

از طرف دیگر فرماندهانی كه از طرف بنی صدر منصوب شده بودند خائن بودند. مثلاً سپهبد صیاد ‏شیرازی رحمه الله را بیرون كرد و سرهنگ عطاریان به جای او گذاشت، سرهنگ عطاریان در زمان ‏طاغوت به ظاهر اخراجی ارتش بود اما عامل توده بود، بعد از اینكه مسئول عملیات غرب كشور شد، ‏همه اخبار و اطلاعات را از طریق حزب توده به شوروی می داد و از شوروی به عراق می رفت. یا ‏فرمانده لشكر زرهی 81 كرمانشاه فردی به نام باوند پور بود كه جزء كودتاچیان نوژه بود كه تا پای ‏چوبه دار هم رفت اما نجات پیدا كرد.

سپاه كه تجهیزات كافی نداشت، آموزشهای لازم ندیده بود برای حفظ ارزشهای انقلاب و حفظ كیان ‏اسلام وارد میدان شده بود و هر روز بیشتر درگیر می شد، بیشتر كمكها از طریق مردم به سپاه می رسید، ‏چون كه بودجه ای از طرف دولت به سپاه اختصاص داده نشده بود، سپاه حتی سازماندهی منظم ‏نداشت، اما كم كم منظم شد و سازماندهی پیدا كرد. معنویتی كه با فرار بنی صدر در جبهه به وجود ‏آمد فوق العاده بود و این معنویت بود كه موتور محرك بچه ها شد، 10 ماه بعد از شروع جنگ بود كه بنی صدر و رجوی با حالت بسیار زننده و زشت فرار كردند، بعد از فرار فرمانده كل قوا به ‏صورت مستقیم حضرت امام(ره) شد و هم اینكه انسجام و وحدت بین ارتش، سپاه، جهاد سازندگی به ‏وجود آمد. و هم ستاد جنگهای چریكی و نا منظم و نیروهای فدائیان اسلام در سپاه ادغام شدند، بسیج ‏راه اندازی شد و به گونه ای شد كه هشت ماه بعد از فرار بنی صدر در عملیات فتح المبین حدود 30 ‏هزار بسیجی سازمان یافته و در عملیات بیت المقدس حدود 60 هزار نفر حضور یافتند.

سیاست امام این بود جنگ جنگ تا رفع فتنه، یعنی حضرت امام می خواستند ‏ریشه فتنه كه آمریكا بود از بین برود چون این نشد امام فرمودند جام زهر را می نوشم‎.‎
رهبر انقلاب در جبهه

ناگفته نماند در مورد آقای هاشمی رفسنجانی باید بگویم ایشان جانشین فرمانده كل قوا بود و در ‏صحنه های جنگ حضور پیدا می كرد. البته بعد از فرار بنی صدر آقای خامنه ای تقریبا یك سالی بصورت ‏مداوم از طرف امام (ره) در جبهه ها حضور داشت و هدایت می كرد. اما بعداً آقا از طرف امام (ره) از ‏حضور در جبهه ها منع شد، به عنوان مثال اواخر سال 65 بعد از عملیات كربلای 5 سر تیم محافظان ‏حضرت آقا (كه آن زمان رئیس جمهور بود) تماس گرفت كه آقا دو هفته دیگر به آنجا می آید. یك ‏هفته بعد تماس گرفت كه معظم له نمی آیند. ما هم نپرسیدیم چرا. تا اینكه نزدیك پذیرش قطعنامه، آقا ‏به جبهه تشریف آوردند. من پرسیدم كه حضرتعالی قرار بود كه سال 65 بیائید، چرا نیامدید، فرمود:

من ‏دلم همه اش اینجا بود، می خواستم بیایم، مشتاق دیدن جبهه ها و شما بودم، اما امام من را از حضور در ‏‏5 استانِ خوزستان، آذربایجان غربی، كردستان، كرمانشاه و ایلام منع كرده بودند- كه این هم نشانگر ‏آینده نگری امام راحل بود- ایشان فرمودند البته من خواستم بیایم و به آقای هاشمی گفتم كه یكی دو ‏هفته تهران بماند تا من بروم جنوب و سری به رزمنده ها بزنم و بیایم، آقای هاشمی هم بی خبر نزد ‏امام رفته بود و ماجرای رفتن مرا به جبهه ها به ایشان گفته بودند. امام رضوان الله هم فرموده بودند: ‏سلام من به ایشان{مقام معظم رهبری} برسانید و بگوئید، مگر نگفتم كه از تهران بیرون نروید‎.‎ 

امام یك جاهایی را می دید كه ما جلوی پاهایمان هم نمی توانیم ببینیم، آقای هاشمی رفسنجانی هم ‏انصافاً حضور مستمر و پر رنگی در جبهه ها داشت و به عنوان جانشین فرمانده كل قوا حضور پیدا می ‏كرد. در سال 66 آقای هاشمی ستاد كل نیروهای مسلح را تشكیل داد. نقش آقای هاشمی در جبهه و ‏جنگ بسیار بسزا بود. یادم هست در بین عملیات كربلای 4 و 5 بود كه آمدند، تا40 ساعت جلسه ‏مستمر برگزار كردند و به صورت مصمم و محكم به نظرات گوش دادند و تصمیم گرفتند كه عملیات ‏كربلای 5 انجام بگیرد، اما از آنجا كه آقای هاشمی ریاست مجلس هم به عهده داشت نمی توانست ‏دائم حضور داشته باشد، هم ریاست مجلس به عهده داشت و هم نماز جمعه و هم اینكه در جبهه ‏حضور داشت اگر چه از سال 65 حضور بیشتری در جبهه ها پیدا كرد‏‎. ‎

امام خمینی رضوان الله تعالی علیه

با فرار بنی صدر عملیات ها شروع شد. در سال 60 عملیات ثامن الائمه، طریق المقدس، فتح المبین در ‏شمال خوزستان، عملیات بیت المقدس در جنوب خوزستان باعث حیرت صدامیان شد و این عملیات ‏باعث آزاد سازی خرمشهر، هویزه و ... شد، بعد از آزاد سازی خرمشهر زمزمه هایی بود كه عراق ‏حاضر است پای میز مذاكره بنشیند.

هیأت های مختلفی از سازمان ملل و حتی یاسر عرفات به ایران می آمدند. امام به آنها فرمودند كه اگر ‏شما راست می گوئید، نماینده تام الاختیار هستید، صلح می خواهید، ما كه بهتر از شما صلح می ‏خواهیم اما اگر می خواهید كه جنگ ادامه پیدا نكند، اول به نیروهای عراقی بگوئید بروند لب مرز، ما ‏هم می آییم لب مرز، آن وقت با هم مذاكره می كنیم، آنها جوابی نداشتند كه بدهند چون كاره ای نبودند ‏و اختیاری از خود نداشتند. از طرفی عراق هم حاضر به عقب گرد و عقب نشینی نبود می خواستند تا ‏همان جایی كه آمده بودند بمانند و آتش بس برقرار كنند. امام می فرمود آن چنان سیلی به صدام بزنیم ‏كه نداند از كجا خورده مگر می شود دزدی به خانه آدم بیاید و از دیوار خانه بالا برود و آن وقت ‏چیزی به او نگفت. بعد از عملیات بیت المقدس گفتند كه ما می رویم عقب، چون عملیات های پی در ‏پی علیه شان شده بود و ضربه ای محكم تر نسبت به قبل به آنها وارد شد، از ترس روی ارتفاعات ‏رفتند كه نتوانیم راحت به آنها ضربه بزنیم و تلفات كمتری بدهند، این بود كه در بوق و كرنا كردند كه ‏می خواهیم عقب نشینی كنیم در صورتی كه هنوز قسمت اعظمی از كشور در دست آنها بود مثلاً در ‏عملیات خیبر هویزه صد در سیزده كیلومتر دست آنها بود و‎ ... ‎

استدلال ایران این بود كه؛

اولاً: چه كسی تضمین می دهد كه عراق حمله نكند، آیا مرجع بین المللی ‏هست كه تضمین دهد كه عراق وقتی خود را بازسازی كرد دوباره حمله نكند‎.‎

ثانیاً: تجاوز گر باید رسماً معرفی شود‏‎.‎

ثالثاً: خسارت از طرف عراق باید پرداخت شود‏‎.‎

امام خمینی قدس ره

رابعاً: كل سرزمین هایی كه در تصرف عراق است باد تخلیه شود و تا مرز عقب نشینی كنند. اگر این ‏شرایط را می پذیرفتند، جنگ ادامه پیدا نمی كرد ما دنبال جنگ نبودیم، بلكه دفاع می كردیم‎.‎

بحث دیگری كه هست مربوط می شود به جمله ای كه امام راحل در هنگام پذیرش قطعنامه فرمودند ‏كه این جام زهر را می نوشم و قطعنامه را قبول می كنم. ما از دید خود پیروز بودیم اما از نظر امام باید ‏آن كسانی كه تجاوز كرده بودند و آن عامل هایی كه باعث این همه مشكلات و عقب ماندگی شده ‏بودند، تنبیه كامل شوند. سیاست امام این بود جنگ جنگ تا رفع فتنه، یعنی حضرت امام می خواستند ‏ریشه فتنه كه آمریكا بود از بین برود چون این نشد امام فرمودند جام زهر را می نوشم‎.‎

پیروزی صد در صد از آن ما بود، چون آنها آمده بودند و نزدیك به 15 یا 20 هزار كیلومتر مربع از ‏خاك ما گرفته بودند و ما آنها را بیرون كردیم و تا مرز پیش رفتم، آیا این پبروزی نبود، آیا هشت سال ‏ایستادگی بدون اینكه بتوانند متری از خاك ما را بگیرند، پیروزی نبود، به گفته صدام تا چند روز دیگر ‏می خواست بیاید در تهران سخنرانی كند اما هشت سال خودش را به آب و آتش زد و حتی نتوانست تا ‏لب مرز بیاید حداقل ایران را ببیند چه برسد تهران و خرمشهر، این نهایت پایداری یك ملت بود‎. ‎

منبع: هیات رزمندگان اسلام

تنظیم برای تبیان:حسین رحمانی