تبیان، دستیار زندگی
آنکس که همیشه بی نام است و از حق بر دل وی پیام است و بر زبان ودل او ذکر دوست بر دوام است و از هر دو مولا او را تمام است ، دنیا او را دام است...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دانی که زندگانی خوش کدام است؟

از سخنان خواجه عبد الله انصاری

پیش به سوی عشق و آرامش
زندگی خوش

دانی که زندگانی خوش کدام است؟

  1. آن کس که همیشه بی‏نام است و از حق بر دل وی پیام است و بر زبان و دل او ذکر دوست بر دوام است و از هر دومولا او را تمام است. دنیا او را دام است و عقبی دانه که اللّه‏ سرّ او می‏داند. هستی تو دام است و دو گیتی دانه. هوش دار که در دام نیفتی به سبب دانه.

غلبه‏ی هوای نفس

ای طالب! گوش دار که مراد در هوای نفس بر تو غالب نگردد، دست مرادش بسته می‏دار و سر فضولش کوفته می‏دار، آلتش مده که دشمن است تو را از این دولت طلبکاری بیندازد که مغبون دنیا و آخرت گرداند.

اگر گوید که سیر نانم ده که شکر کنم، گو:

  1. گرسنگی نابرده شکر سیری چون بدانی کرد؟ امروز که گرسنه‏ای، دل از دنیا بر نمی‏توانی کند، چون سیر بخوری دنیا را بهشتی‏گیری و مرا تمام زبون‏گیری. به قدر آن که قوت و حمیت دین داری بینم، وقتت می‏دهم. تو در کار افزای تا من در قوتت افزایم.

مایده‏ی مؤمن

بدانکه مایده‏ی قالب مؤمنان هفت بخش است:

  1. یکی از برای نان گشت و شش دیگر از برای انوار ایمان گشت که اثر آن به جای قوت تن گشت، بنگر که حال دل، خود از عین آن نور چون گشت... نفس خود را غذا از مایه‏ی ایمان ده که از نان همه کوی هوا می‏گیرد و راه هوا بر می‏گیرد و از مایده‏ی ایمان از بند هوا رهایی می‏گیرد و راه اعلی العُلی برمی‏گیرد.

مستی و هستی

ای طالب! هشیار باش و خاموش، مست باش و مخروش. گرم باش و مجوش. شکسته باش و خاموش که سبوی دُرُست را به دست برند و شکسته راه به دوش.

اگر داری طرب کن و اگر نداری طلب کن. در اول دُردی نصیب اوست که در سبق نه مست اوست که او را می‏راند تابه دوست. او را که مستی برهستی سابق است، او بر این اشارت واقف است، او را که مستی روی نمود، دو گیتی در چشم او سراب نمود.

محبت و محنت
نور خورشید

بلا ازدوست عطاست و از عطا نالیدن خطاست. بلایی که تو را مشغول کند بدو بهْ از عطایی که تو را مشغول کند ازو. بلا کش باش نه بلا برنهنده. تحت حکم باش نه حکم کننده.

محبت در بزَد، محنت جواب داد:

  1. من غلام آن کسم که خوش آمد. فرا آب داد، دست در عشق زدم هرچه باداباد.الهی! آنچه بر ما آراستی خریدیم و از هر دو جهان، محبت و جامه‏ی بلا را بریدیم و پرده‏ی عافیت دریدیم.

بستگان زنجیر بلای او با کسی آرام نگیرند و داغ زدگان شراب لقای او جز از دست لطف او جام نگیرند. در آن محله که محبت سرای گیرد، محنت زَهره ندارد که جای گیرد. محبت باغی است پر ریاحین و بر جویبار نُزهت او صد هزار نامرادی و ناکامی رسته، دل مُحب بیدار است و دیده‏ی عاشق گهربار است.

بلا بر دوستان او موکل است، ایشان را می‏راند تابه دوست رساند. بلا نیکو بود چون بلا ازو بود.