تبیان، دستیار زندگی
درباره ی زندگی و اثار ابوالقاسم قزوینی مشهور به عارف ، شاعر و نوازنده ی مبارز دوران مشروطه...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خنیاگر تنها

درباره ی زندگی و آثار عارف قزوینی

عارف قزوینی

ابوالقاسم‌ قزوینی مشهور به عارف  از شعرا و تصنیف سازان ایران در قرن 13 و 14بود. وی در سال 1259 متولد شد و یکم بهمن1312 از دنیا رفت.پدرش "ملاهادی وکیل" ،  او را از کودکی به آموختن  صرف و نحو عربی و فارسی  در قزوین گماشت .  عارف خط شکسته و نستعلیق را بسیار خوب می‌نوشت. موسیقی را نزد حاج صادق خرازی فرا گرفت و مدتی به اصرار پدر در پای منبر میرزا حسین واعظ ، یکی از وعاظ قزوین، به نوحه خوانی پرداخت و عمامه می‌بست ولی پس از مرگ پدر عمامه را برداشت و ترک روضه خوانی کرد.

در ?? سالگی به دختری به نام "خانم بالا" علاقه مند شد  و با او پنهانی ازدواج کرد. فشارهای خانواده دختر پس از اینکه مطلع گردیدند زیاد شد و عارف به ناچار به رشت رفت و پس از بازگشت با وجود عشق بسیار آن دختر را طلاق داد و تا آخر عمر ازدواج نکرد. این تصنیف را برای خانم بالا سروده که آقای افتخاری نیز آنرا خوانده است :

  1. دیدم صنمی سرو قدی روی چو ماهی
  2. بشینم سر راهی به امید نگاهی
  3. افکنده به رخسار چو مه زلف سیاهی
  4. الهی تو گواهی خدایا تو پناهی
  5. بی او من و این کنج غم و آتش آهی
  6. الهی تو گواهی خدایا تو پناهی

در آخرین سال‌های سلطنت مظفرالدین‌شاه قاجار و در حالی كه ایران در آستانه جنبش مشروطیت قرار داشت به تهران آمد  و چون خوب شعر می‌گفت و صدای خوشی داشت و آواز خوب می‌خواند پایش به دربار قاجار كشیده شد. حتی گفته می‌شود كه در این زمان سر و سر او با دختران شاه نقل محافل پایتخت گردیده بود. با این حال با وقوع جنبش مشروطه، عارف علقه‌های خود به دربار قاجار را فرو گذاشت و به صف مشروطه‌خواهان و آزادیخواهان پیوست.

عارف قزوینی

عارف اولین کسی است که شعر و موسیقی را به صورت تصنیف با مضامین بکر اجتماعی تواءم  ساخت. این حرکت باعث شد تا وی به انعکاس افکار خویش پرداخت و بدین ترتیب طبع سرکش و دمکرات خود را در هدایت جامعه و آشنا ساختن مردم به حقوق اجتماعی به کار گرفت.

در سال 1315 هجری قمری بر اثر خودکشی یکی از دوستانش به نام «عبدالرحیم خان» از نظر روحی رنجور شد  و نظام السلطنه مافی او را برای مداوا به بغداد برد. پس از چندی با شروع جنگ جهانی اول همراه نظام السلطنه به استانبول رفت.

در این سفر بعد از دیدن « دارلالحان » تُرک تصمیم گرفت به محض بازگشت به ایران با استفاده از مشاهدات آموزشگاهی جهت تعلیم موسیقی در ایران به وجود آورد . ولی به دلیل وضع محیط و موقعیت عارف که با آن همخوانی نداشت در اجرای این تصمیم توفیقی حاصل نشد. ولی همیشه رایج نبودن « نت » و عدم  اطلاع موسیقیدانان ایرانی را به اصول علمی موسیقی ، بزرگترین مصیبت برای موسیقی ایرانی می دانست .

بعد از بازگشت به ایران درگیر فعالیت های فرهنگی سیاسی خود شد و به قول خودش :

«از خوشی دنیا خود را محروم و از همه چیز صرف‌نظر كردم. خواب خوش نكرده، آب راحت از گلوی من پایین نرفت.»

در واقع او درست در زمانی از آینده راحت خود در دربار چشم پوشید و به صف مشروطه‌خواهی پیوست كه افق كامیابی مشروطیت چندان روشن و امیدواركننده نبود.

تا زمان صدور فرمان مشروطیت در مردادماه سال 1285 خورشیدی و نیز در زمانی كه نخستین مجلس شورای ملی كار خود را آغاز كرد و با محمدعلی‌شاه قاجار درگیر شد، ردپای زیادی از عارف در وقایع نمی‌بینیم و او اساسا در این زمان به صفت شاعر بزرگ مشروطه شناخته شده نیست. اما پس از آنكه محمدعلی‌شاه قاجار مجلس را به توپ بست و استبداد صغیر را حكمفرما ساخت و پس از مقاومت یازده‌ماهه شهر تبریز در برابر وی و نهایتا فتح تهران به‌وسیله مشروطه‌خواهان، درخشش عارف قزوینی آغاز شد و او كه احساساتش از پیروزی مشروطه به غلیان درآمده بود تصانیف بسیاری را در وصف این پیروزی ساخت و پرداخت. از جمله می‌توان به این اشعار اشاره كرد:

  1. پیام دوشم از پیر می‌فروش آمد
  2. بنوش باده كه یك ملتی به هوش آمد
  3. هزار پرده از ایران در ید استبداد
  4. هزار شكر كه مشروطه پرده‌پوش آمد
  5. ز خاك پاك شهیدان راه آزادی
  6. ببین كه خون سیاوش چه‌سان به‌جوش آمد

در هنگام مرگ کلنل محمد تقی خان پسیان در تشییع جنازه ی او شرکت نمود و به مسببین این حادثه ناسزا گفت . هنگامی که خواستند سر کلنل را روی توپ بگذارند، عارف فریاد بر آورد:

  1. این سر که نشان سر پرستی ست
  2. امروز رها ز قید هستی ست
  3. با دیده ی عبرتش ببینید
  4. کاین عاقبت وطن پرستی ست
عارف قزوینی

این دو بیت را بر سنگ مزار کلنل نوشتند.

با این حال، عارف قزوینی فقط یك شاعر و تصنیف‌ساز خوش‌قریحه بود و نه یك متفكر و اندیشمند یا یك بازیگر سیاسی توانمند كه از بازی سیاست سردرآورد. از این رو در حوادث پس از فتح تهران تا كودتای 1299 رضاخان میرپنج، مدام به این سو و آن سو كشیده می‌شد و همراه با شاعرانی چون میرزاده عشقی نوعی آنارشیسم را در گفتار و كردار خود به نمایش می‌گذارد.

گاهی در صف مجاهدان مشروطه قرار می‌گرفت و گاهی نیز فریب صحنه‌گردانان كودتای سیاسی و دولت سیدضیاءالدین طباطبایی را می‌خورد. وقتی كودتا شد او نتوانست پشت پرده كودتا را به درستی ببیند و دریابد كه در پس شعارهای عوام‌فریبانه مبنی بر اعاده نظم و امنیت، دیو شوم استبداد جاخوش كرده است. بنابراین از حكومت كودتا تعریف‌ها و تمجیدها كرد.

چند سالی بعد از این تاریخ و هنگامی كه رضاخان میرپنج داعیه جمهوریخواهی برافراشت، عارف نیز در صف طرفداران جمهوری برآمد و مانند بسیاری از ناسیونالیست‌های ناپخته و افراطی دل در گرو سلطنت رضا پهلوی سپرد. اما خیلی زود پرده‌ها كنار رفت و ماهیت واقعی قزاق سابق و شاه لاحق معلوم شد، بدین‌سان عارف دریافت كه چگونه دچار ساده‌انگاری شده است. بنابراین در دوره رضاشاه روزگاری مردی كه خود در تهییج مردم به استقبال از سلطنت پهلوی كوشش‌ها به خرج داده بود روزگار محنت‌باری را آغاز كرد. او تا بهمن‌ماه سال 1312 خورشیدی كه بدرود حیات گفت زندگی را در تبعید و سختی و عزلت به‌سر آورد.

اما زندگی هنری او عاقبتی بهتر داشت از عارف نزدیک30 تصنیف و چند مارش و سرود بر جای مانده است که اشعار آنها در دیوانش به چاپ رسیده است . دیوان اشعار این شاعر ناسیونالیست و آزادی خواه را انتشارات جاویدان منتشر کرده و تصنیف های  او را  به دلیل سادگی و نداشتن اوج و اینکه غالب تصنیف‌ها قابل اجرا روی یک یا دو گوشه‌است، به سادگی مردم می‌توانستند بخوانند، از زمان سروده شدن تصنیف‌ها تا به امروز به وسیله خوانندگان غیرحرفه‌ای و حرفه‌ای بارها این تصنیف‌ها خوانده شده.

از جمله تصنیف های مشهور او می توان به این سروده ها اشاره کرد :

  1. از خون جوانان وطن لاله دمیده
  2. دیدم صنمی، سرو قدی، روی چو ماهی
  3. ای امان از فراقت امان (هم‌زمان با ورود مشروطه خواهان به تهران)
  4. هنگام می‌فصل گل و گشت چمن شد (به مناسبت افتتاح دوره دوم مجلس‌شورای‌ملی‌ایران)
  5. جان برخی آذربایجان باد (برای آذربایجان - در جواب تفرقه افکنان)
  6. گریه کن که گر سیل خون گری ثمر ندارد (به مناسبت مرگ کلنل محمد تقی‌خان پسیان)
  7. چه آذرها به جان از عشق آذربایجان دارم (به یاد ستارخان و باقر خان)
  8. باد خزانی زد ناگهانی، کرد آنچه دانی (برای آذربایجان)

عارف و اشعار و تصانیفش بازتاب گسترده‌ای در ادبیات انقلابی تاریخ معاصر ایران پیدا كردند. اشعار او در وصف آزادی چنان شورانگیز است كه بعد از چند نسل هنوز شور و احساس را در شنوندگان برمی‌انگیزد، ضمن آنكه تصانیف او و آهنگ‌هایی كه برای این تصانیف ساخته و پرداخته، سرفصل حركتی نو در موسیقی سنتی ایران به شمار می‌آید.

او در اخر عمر به افسردگی دچار شد و در سال 1312 هجری شمسی در همدان دار فانی را وداع گفت .قبر او در صحن آرامگاه بو علی سینا می باشد و بر روی سنگ قبرش شعری با مضمون زیر حک شده است:

« عمرم گهی به هجر و گهی در سفر گذشت

تاریخ زندگی همه در دردسر گذشت »

مزار عارف


 تهیه کننده : مریم امامی - تبیان