تبیان، دستیار زندگی
معرفی اجمالی آثار اوژن یونسکو....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آوازه خوان طاس

معرفی مختصر نمایشنامه های اوژن یونسکو

آوازه خوان طاس

یونسکو به عنوان یکی از بارزترین نمایندگان تاتر آوانگارد هم پای ساموئل بکت آثاری به یادماندنی را در زمینه ادبیات دراماتیک از خود به جا گذاشت .

قبل از معرفی آثار یونسکو باید خاطر نشان کنم ، بررسی تاتر "پوچی" یا Theatre of the Absurd به معنای هم سویی دیدگاه ملی و هنری ما با این جریان نیست بلکه هدف ایجاد آشنایی با جریان های مؤثر در حرکت نویسندگان دراماتیک به سوی آنچه ما " مدرن"و " پست مدرن" می خوانیم ، است. در حقیقت قرار نیست هر آنچه در حوزه ادبیات جهان رخ می دهد تمام افکار و بینش های متعهد و آزاد را با خود همسو کند اما در عین حال شایسته هم نیست که بینش های آزاد از آنچه در جهان ادبیات به صورت عام می گذرد بی اطلاع باشند.

مطلب دیگر اساسا مربوط به گیرایی یا ناگیرایی ایرانی نسبت به جریانهای مدرن و پست مدرن در حوزه فکر ادبی است . من شخصا معتقدم ریشه های گرایش به پوچی در فلسفه و ادبیات برای غربیان کاملا موجه است . تجربه جنگ های جهانی و در عین حال حذف متافیزیک و حتی معنویت از زندگی و گرایش های روانکاوانه جدید که نهایتا انسان را در گسترده ترین حالت ، میمونی نابغه یا موجودی در حد خاطرات کودکی و متاثر از فشار های غریزی می داند ، اگر نگوییم تمام روشنفکران غربی ، به یقین بسیاری از روشنفکران غربی را چند دهه مشغول خود کرد و این تفکرات را در ضمیر جامعه غرب تزریق نمود .

طبیعی است بار آمدن با چنین دیدگاه هایی به نوعی اعتراض زننده نسبت به زندگی و تمسخری نومیدانه در قالب رمان یا نمایش ختم شود . ( اذعان می کنم این مطلب بسیار گسترده تر و عمیق تر از این اشاره کوتاه نیاز به دقت و بحث دارد) اما در ایران اگر جنگ بود ، جنگ دیدگاه تئوایستی ( خدامدار) و امانیستی (انسان مدار) بود . اگر "انسان" مطالعه شد همیشه انسانی مد نظر بود که "کرامت " و "شرافت" را در ذات "فطرت الهی " خود داشت . اگر روان شناسی و فلسفه به هم آمیختند نه تنها انسان را تحقیر نکردند بلکه به توانایی های معنوی او برای تغییر و تحلیل هستی اقرار کردند  و خلاصه اساساً جریان خالص ایرانی اسلامی از همان ابتدا حساب خود را از جریان های وارداتی که بعضی اصرار بر رواج آن داشته و دارند ، جدا کرد و ازین رو با احترام به حقوق فردی هر هنرمند و نویسنده ی ایرانی که به سبک نویسندگان پوچ گرا می نویسد باید پرسید آیا تربیت ناخودآگاه ما واقعا اقتضای چنین جهش هایی را دارد یا ... بگذریم غرض توضیح چیزی بود که شاید برای بسیاری از شما واضح بود اما گاه در توضیح واضحات هم حسن هایی هست!

لیست زیر معرفی بهترین آثار اوژن یونسکو است :

نمایشنامه کرگدن

این نمایشنامه که در سال 1958 نوشته شد، در سال 1959 در آلمان به روی صحنه رفت و در سال 1960 برای نخستین بار در فرانسه به اجرا درآمد اوّلین موفقیت یونسکو در صحنه نمایش محسوب می‌شود. «کرگدن» بیشتر مجموعه‌ای است از تصاویر نمایشی تا مجموعه‌ای از وقایع اصلی نمایشنامه. یونسکو خود در این مورد می‌گوید:

  1. «من به قوانین زیربنایی تئاثر یعنی داشتن یک ایده ساده، ایجاد یک تحوّل و پیشرفت کاملاً ساده در انتها و یک سقوط و نابودی احترام می‌گذارم.»

موضوع نمایشنامه کرگدن از این قرار است:

سکوت خیابان‌های یک شهر آرام و کوچک، ناگهان توسط یک کرگدن که از این سو به آن سوی شهر می‌دود شکسته می‌شود: کرگدن در حقیقت مردی است که به یک حیوان وحشی مبدّل گشته است. این استحاله با تغییر شکل، همانند یک بیماری مُسری  ( بیماری کرگدن شدن)به طرز اجتناب ناپذیری، تمام شهر را در بر می‌گیرد. هر یک از شخصیت‌های نمایشنامه در واقع  بیانگر یکی از صفات ناپسند منسوب به کرگدن می‌باشند، صفاتی چون: خودخواهی، خودنمایی، دورویی، جاه‌طلبی، حسّ خشونت و سلطه‌طلبی، منطق ناپسند، زیاده روی از لذّات زندگی که منجر به انحرافت اخلاقی می‌گردد و بی‌عاری و تنبلی که سرانجام به «درک» زشتی‌ها و پذیرش و تایید آنها می‌انجامد.

یونسکو

شخصیت اصلی این نمایشنامه مردی به نام برانژه است كه در مؤسسه‌ای از نشر كتاب كار می‌كند. این مرد یكی از همكاران خود به نام دیزی Daisy را دوست می‌دارد و عاشق اوست. دوست بسیار نزدیكی هم به نام ژان دارد كه هر دو برای نخستین بار كرگدن را كه به سوی مركز شهر می‌دود، در نظر می‌آورند.

در آخر این دیزی و برانژه‌اند كه كرگدن نمی‌شوند. اما دیزی كه وسوسه بیماری دگرگونی دامن‌گیرش شده است، برانژه را تنها می‌گذارد؛ برانژه با مقاومتی سرسختانه در برابر این دیگرگونی قد علم می‌كند. در اینجا ملاكهای اخلاقی بشری اعتبار خود را از دست می‌دهد و محصول قرنها تمدن آدمی به نیستی منتهی می‌گردد و حتی عشق این دو به یكدیگر كاری از پیش نمی‌برد. سرانجام كوشش او در كرگدن شدن و پیوستن به دیگر آدمهای شهر فایده‌ای عایدش نمی‌شود. آخر اصالت تغییرناپذیر است. آخرین انسان ناگزیر است، چه خوب چه بد، در همان شكل كه بوده است باقی بماند.

دیزی پیش از آنكه به گله كرگدنها بپیوندد، به برانژه می‌گوید حقایق بسیاری وجود دارند. تو بهترین واقعیت را برگزین و به دنیای تخیلات پناه ببر.

در پایان نمایشنامه، «برانژه» تنها کسی است که موفق می‌شود خود را از این تحوّل و دگرگونی «استحاله‌ای» برهاند: چرا که وی هنوز به طور غریزی به صفات انسانی خود و ارزش‌های بشری وابسته است و با اینکه از تنهایی رنج می‌برد و «کرگدن ماندن» او را وسوسه می‌کند، مایل نیست کرگدن باقی بماند.

این اسطوره که سبک و سیاق آثار کافکار را به خاطر می‌آورد در واقع از تصاویر نومید کننده‌ای مایه می‌گیرد که نویسنده پس از سال‌های 1933 در برابر هجوم ایدئولوژی نازی در رومانی، در ذهن پرورانیده است. با این همه یونسکو خود معتقد است که این نمایشنامه بُعد وسیع‌تری را در برمی‌گیرد و منظور اصلی، روشنفکرانی بوده‌اند که در ظرف مدّت 30 سال جز انتشار صفات «کرگدن گون» کار دیگری انجام نداده‌اند و هدف واقعی این روشنفکران در اصل حمایت از جنون دسته‌جمعی انسان‌هایی بوده است که به مرور زمان طعمه آنان گشته‌اند. یونسکو در این نمایشنامه کوشیده است به بی‌اعتنایی‌ها و کناره‌گیری‌هایی که موجب سقوط انسان‌ها تا مرحله ربات‌ها (آدم‌های آهنین) می‌شود اشاره کند.

منظور اصلی، روشنفکرانی بوده‌اند که در ظرف مدّت 30 سال جز انتشار صفات «کرگدن گون» کار دیگری انجام نداده‌اند و هدف واقعی این روشنفکران در اصل حمایت از جنون دسته‌جمعی انسان‌هایی بوده است که به مرور زمان طعمه آنان گشته‌اند.

آوازه خوان طاس

نخستین نمایشنامه یونسکو زائیده یک ایده خاص بود و آن: «تکرار یک سری جملات پوچ و بی‌ربط یکی پس از دیگری»، درست مانند جملاتی که در یک خودآموز مکالمه زبان خارجی پشت سر هم آورده می‌شود، البته در خودآموز زبان، هدف، یادگیری کلمات واژه‌ها از طریق به کار گرفتن ساختار و قوائد دستوری زبان مورد نظر می‌باشد.

«ضد نمایشگاه» عنوان دیگر این نمایشنامه در واقع هدف اصلی یونسکو را که همانا به تمسخر گرفتن تئاثر بود برآورده می‌کرد.

یونسکو برای شوکه کردن تماشاچیان، نمایشنامه‌ای را بروی صحنه آورد که در آن هیچ ماجرا و رویداد مهمی رخ نمی‌داد، شخصیت‌های آن دائماً در تغییر بودند و مکانیسم یا سازو کاری که حوادث را به پیش می‌راند بر یک مبنای «پوچ گرایانه» استوار بود. حتی عنوان نمایشنامه نیز (آوازه خوان طاس) از لابه لای سوال و جواب‌های بی‌معنایی که هیچ ارتباطی با محتوای نمایشنامه نداشت انتخاب شده بود.

نمایشنامه با یک دکور کاملاً انگلیسی آغاز می‌شود. آقا و خانم اسمیت نشسته‌اند و سرگرم صحبت با یکدیگر هستند. جملاتی که میان آنها ردّ و بدل می‌شود به‌طور خودکار و خالی از هر گونه محتوا و معنایی است (در واقع هجونامه زندگی معمولی دو انسان، از یک خانواده بورژوا که نسبت به یکدیگر بیگانه شده‌اند...) علیرغم فضای منطقی داستان این دوهیچ چیز برای گفتن ندارند و در واقع فقط ابلهانه‌ترین و بی‌معناترین جملات را پشت سر هم ردیف می‌کنند. در صحنه دیگری از نمایشنامه، آقا و خانم مارتن نیر به جمع زوج اول می‌پیوندند. گفتگو میان این دو زوج که هیچ حرفی برای گفتن ندارند به صورت خودکار (اتوماتیک) انجام می‌شود، طولی نمی‌کشد که همه این افراد تبدیل به دلقک‌هایی می‌شوند که با کلامی ناهمگون به جّر و بحث با یکدیگر می‌پردازند. رفته رفته بازی با کلمات، بیان جملات واضح و غیرضروری (سقف اتاق بالاست، کف اتاق پایین است!) استفاده از ضرب‌المثل‌های نادرست («کسی که امروز یک گاو می‌خرد فردا یک تخم‌مرغ خواهد داشت!»...) و تمرین سرعت در ادای جملات (دیوار موش دارد، موش هم گوش داره...) قسمت اعظم نمایشنامه را به خود اختصاص می‌دهد. این جملات با چنان سرعت و نظمی ادا می‌شوند که گویی شخصیت‌های نمایشنامه مشغول صحبت در مورد موضوعات بسیار مهم و منطقی هستند.

یونسکو

ناگهان چراغ‌ها خاموش می‌شوند و صحبت‌ها به پایان می‌رسند. مجدداً چراغ‌ها روشن می‌شوند و این بار آقا و خانم مارتن درست مانند صحنه اول به جای آقا و خانم اسمیت روی صندلی نشسته‌اند و دقیقاً همان جملاتی را که در صحنه اول میان آن دو ردّ و بدل می‌شد ادا می‌کنند. در همین حال پرده به آرامی کشیده می‌شود و نمایشنامه به پایان می‌رسد...

شخصیت‌های این نمایشنامه که در واقع زندگی داخلی‌شان عاری از هر گونه معنا و مفهومی است فقط حرف می‌زنند برای آنکه چیزی گفته باشند به همین دلیل نیز در پایان نمایشنامه آقا و خانم مارتن همان حرف‌های خانواده اسمیت را تکرار می‌کنند و در نقش آنها ظاهر می‌شوند. این دور تسلسل در نمایشنامه یونسکو در حقیقت بیانگر «پوچی زندگی» است.

حتما مقاله یونسکو را درباره چگونگی نوشته شدن این اثر عجیب و جدید بخوانید .

نمایشنامه «آمده و چگونه می‌توان از شرارت آن رها شویم.»

اثری در سه پرده بلند است. قهرمان آن نویسنده‌ای است 45 ساله به نام آمده (Amede) كه با همسرش مادلن ـ كه پانزده سال دور از مردم و علاقه ـ دنیوی زندگی می‌كند. این زن و شوهر در این مدت پایشان را از خانه مسكونی خود بیرون نگذاشته‌اند، اما میانه خوبی با هم ندارند و پیوسته مشاجره می‌كنند. تنها چیزی كه آنها را ناراحت می‌كند وجود جسدی است كه در اتاق مجاور بر زمین افتاده و مدام رشد می‌كند. آمده می‌خواهد این جسد را كه ظالمانه بزرگ می‌شود، از خود دور كند. جسد در حقیقت نمادی از سترونی و تیره‌بختی ارتباط میان «آمده» و مادلین (Madeleine) است كه عشق آنها را نسبت به هم كشته است.

نمایشنامه «تشنگی و گرسنگی»

ماجرای زن و شوهری را باز می‌گوید كه در یك اتاقكی فلاكت‌آور زندگی می‌كنند، اما با آمدن خاله آدالاید، كه زنی غیر عادی است و به گذشته‌ها تعلق دارد، وضع جور دیگری می‌شود. زن و شوهر پیوسته به خوشبختی و مفاهیم آینده نگاه می‌دوزند.

نمایشنامه «مستأجر جدید»

ماجرای نمایشنامه «مستأجر جدید» از اتاقی آغاز می‌شود كه ابتدا خالی است، اما با آمدن مستأجر جدید لبریز از اثاثیه می‌شود. مستأجر جدید، لرد آرام و میانه‌سالی است تقریباً از لحاظ مالی مرفه. پس از آنكه اتاقش را از اثاثیه انباشته می‌كند، تمام خیابانهای پاریس نیز توسط او از اثاثیه لبریز می‌گردد كه این خود به گونه هولناكی زندگی را در معرض دید می‌گذارد.در حقیقت نمایشنامه مستأجر جدید، اثری است كه اشیاء و اثاثه بر آدمی استیلا می‌كند.


تهیه کننده : مریم امامی - بخش ادبیات سایت تبیان