تبیان، دستیار زندگی
40 مناجات در وصیت نامه شهدا 1- شهید معلم مهدی رجب بیگی؛ متولد سال 1336: «خدایا پرواز را به ما بیاموز تا مرغ دست آموز نشویم و از نور خویش آتش در ما بیفروز تا در سرمای بی‌خبری نمانیم. خون شهیدان را در تن ما جاری گردان تا به ماندن خو نکنیم و دست آن شهیدان
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مناجات نامه شهدا(1)

مناجات های شهدا

40 مناجات در وصیت نامه شهدا

1- شهید معلم مهدی رجب بیگی؛ متولد سال 1336:

«خدایا پرواز را به ما بیاموز تا مرغ دست آموز نشویم و از نور خویش آتش در ما بیفروز تا در سرمای بی‌خبری نمانیم. خون شهیدان را در تن ما جاری گردان تا به ماندن خو نکنیم و دست آن شهیدان را بر پیکرمان آویز تا مشت خونینشان را برافراشته داریم. خدایا چشمی عطا کن تا برای تو بگرید، دستی عطا کن تا دامانی جز تو نگیرد، پایی عطا کن که جز راه تو نرود و جانی عطا کن  که برای تو برود.»

2- شهید دکتر مصطفی چمران متولد سال 1311محل تولد تهران محل شهادت دهلاویه سال‌1360:

«بگذارید بند بندم از هم بگسلد، هستیم در آتش درد بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود، باز هم صبر می‌کنم و خدای بزرگ خود راعاشقانه می‌پرستم. آرزو داشتم که شمع باشم، سر تا پا بسوزم و ظلمت را مجبور به فرار کنم. به کفر و طمع اجازه ندهم بر دنیا تسلط یابد.»

3- شهید مجتبی رسول زاده، محل تولد: تهران، مکان شهادت: خرمشهر به سال 1361:

«خدایا اگر می‌دانی که عاشقت شده‌ام، مرا به سوی خود فراخوان والا مرا رشد بده و توفیق تکامل الی‌الله نصیبم کن تا لایق شهادت گردم.»

مناجات های شهدا

4- شهید صفرعلی خاجوی، محل شهادت: شلمچه به سال 1365:

«ای خدا اگر مرا به جرمم مواخذه کنی، تو را به عفوت بازخواست می‌کنم و اگر مرا به آتش دوزخ ببری، اهل دوزخ را آگاه خواهم کرد که تو را دوست دارم.»

5- شهید مجید پورکرمان محل تولد: تهران، محل شهادت: خرمشهر به سال 1361:

«من هیچ‌شاخه سبزی ندارم تا با خود به سرای دیگر ببرم، اما امید دارم که این شاخه‌های خشک شده در این لحظات پرثمر و پرنعمت جان بگیرند و سبز شوند.»

6- شهید حسن رئوفی فریمانی، متولد سال 1344 در تهران، محل شهادت پنجوین به سال 1362:

«خدایا کمکم کن تا پایم نلرزد و هدایت کن گلوله‌های آتشین مرا تا بر سینه دشمنانت فرود آیند و هنگامی که صلاح تو در آن بود که جان ناقابل این حقیر تقدیم گردد، مهدی (عج) را بر بلینم فرست که سخت محتاج اهل بیت هستم. خداوندا درد تیر و ترکش و خمپاره را تحمل خواهم کرد، اما اندوه خمینی را هرگز.»

7- شهید حسین یحیایی محل تولد تهران به سال 1344، محل شهادت شلمچه به سال 1365:

«ای خدا، این دلم، جانم، روحم فقط تو را می‌خواهد. دیگر طاقت ماندن در میان دنیا و دنیائیان را ندارد و می‌خواهد از وادی پر از گناه و وادی ساده کوچ کند و در وادی عشق و صفای روحانی فرود آید. ای انسان‌ها روح روح را الهی کنید، از مسیر دنیا طلبی خارج و در مسیر رضای خدا وارد شوید و رضای خدا بطلبید.»

8- شهید سعید هدی محل تولد مراغه، محل شهادت شلمچه به سال 1365:

«خداوندا، مرغ ناچیز و محبوس در قفس، چشم به تو دوخته و با لرزاندن بال‌های ظریفش آماده حرکت به سوی توست. ما نه برای اینکه از قفس تن پرواز کند و در جهان پهناور هستی بال و پر بگشاید، نه زیرا زمین و آسمان با آن همه پهناوری، جز قفس بزرگتری برای این پرنده شیدا نیست. او می‌خواهد آغوش بارگاه بی‌نهایت را باز کنی و او را به سوی خود بخوانی»

9- شهید علی حسینی آقایی محل تولد تهران به سال 1341، به محل شهادت سومار 1361:

«خدایا، دل دردمندم شوق آزادی دارد تا از این غربتکده سیاه، تا از این زندان عاشقان وصالت، ندای خود را به وادی عدم بکشاند و فقط با خدای خود به وحدت برسد.»

پلاک

10- شهید حاج عبدالستار قندانی‌پور متولد سال 1340:

«خدایا، ریشه‌های این علاقه به دنیا را در خاک وجود من بخشکان و تارهای این وابستگی را در زوایای قلب من بسوزان. خدایا، عشق به این لجترار متعفن که جامه مخالفت با تو را بر من پوشانده است. تو این جامه را از تن من بیرون آور.»

11- شهید ابوالفضل راز فانی محل تولد تهران، محل شهادت در بند عراق به سال 1362:

«الهی، یا قدوس، با ارحم الراحمین، من ذلیلیم، من کوچکم، به عظمت خودت تواناییم ده. با نور خودت آشنایم کن، قطعه قطعه بدن پر دردم، عاشق اسلام و عاشق شهادت است. خدایا، نگذار چشم بسته از این دنیا بروم.»

12- شهید احمد دادستان متولد 1347 در تهران، شهادت به سال 1362:

«ای مهربان، من نیز عاشق تو هستم. ای بخشنده مهربان کرمی در حق من کن و مرا ببخش و مرا در صف عاشقانت قرار ده. خدایا، وجود مرا برای لقای خودت و رساندن عاشق به معشوق آماده ساز.»

13- شهید سید داود مشکار گونه فراهانی متولد سال 1337 در تهران، محل شهادت اهواز به سال 1360:

«به نام او که از اویم، به نام او که زنده به اویم، زندگیمان به خاطر اوست، بودنم از اوست، رفتنم به اوست، یارم اوست، جانم اوست، معشوقم اوست احساسش می‌کنم با قلبم، با ذره ذره وجودم و با تمام سلول‌هایم. ای همه چیزم، به یادت هستم. به یادم باش که بی‌تو هیچ و پوچ خواهم بود.»

14- شهید بهزاد حداد ماهی محل تولد تهران به سال 1348، محل شهادت شلمچه به سال 1365:

«خدایا دوست دارم که اگر شهید شدم، بی سر باشم که در مقابل امام حسین (ع) روسفید باشم... . خدایا، بر من رحم کن. خدایا همیشه  خواسته‌ام که شهید شوم. این آرزو را برایم برآورده کن.»

15- شهید جواد حیدری فرد محل تولد تهران به سال 1333، محل شهادت جزیره مجنون به سال 1362:

«خدایا، به تو پناه می‌آورم از نفسی که سیر نمی‌شود و از دانشی که سود نمی‌دهد، از نمازی که بالا نمی‌رود و از دعایی که به اجابت نمی‌رسد.

سجاده ی عشق

16- شهید بهنام یوسفی اردبیلی تولد به سال 1343:

«ای معبود من، ای آن که دل‌های پاک در لقای تو می‌تپد. خدایا، من با تو در شهادت دوستانم و به هنگام بلند شدن ناله‌های کودکان مادر از دست داده در بمباران‌های دشمن، با تو پیمان بستم و عهد نمودم که تا پایان راه بروم و حال بر پیمان خود وفا کردم. الهی، من به وفاداری و خلوص عمل نمودم، تو نیز مرا بپذیر.»

17- شهید مجید حاجی محمد زاده اصل محل تولد آذربایجان شرقی به سال 1341، محل شهادت شلمچه:

«الله اکبر، الله اکبر! چه زیبا معلمی هستی و چه مهربان محبت نمودی. من از تو تشکر می‌کنم که توانستم درس خود را از تو بیاموزم و در صحنه عمل امتحان دهم و این کوچک را به وادی عشق منزلت دادی.»

18- شهید یعقوب مهدی زاده اصل محل تولد اردبیل به سال 1342، محل شهادت شلمچه به سال 1365:

«خدایا! اگر کمکم نکنی، دستم نگیری، چه کنم و به کجا پناه ببرم. من به غیر از تو کسی را ندارم، پناهی ندارم و تنها هستم. یا رب! دست این بنده ناچیز را بگیر و ندای او را که از اعماق قلب بر می‌خیزد، گوش کن و مرا یک لحظه به حال خودمان وامگذار.»

19- شهید غلامرضا شاه میرزایی محل تولد اصفهان به سال 1343، محل شهادت کردستان به سال 1364:

«خدایا، به محمد (ص) بگو که پیروانش حماسه آفریدند، به علی (ع) بگو که شیعیانش قیامت به پا کردند و به حسین (ع) بگو که خونش در دل‌ها می‌جوشد. بگو از آن خون‌ها سروها می‌روید و ظالمان سروها را می‌برند اما باز هم سروها می‌رویند.»

20- شهید محمد حسین کاظمی محل تولد اصفهان به سال 1343، محل شهادت شلمچه به سال 1365:

«پروردگارا، جز شراب وصال تو چیز دیگری عطش مرا نمی‌کاهد و جز به دیدار تو چیزی دیگر عشق مرا خاموش نمی‌کند و جز دیدن رحمت تو در این کار اشتیاق مرا سیر نمی‌سازد.»

منبع:تبیان

گردآوری:صغری بلوچی