تبیان، دستیار زندگی
رشیدپور معتقد است در برنامه جدیدش می‌خواهد حرف بزند، حرفی از جنس مردم و برای مردم. می‌خواهد چند كلام حرف حساب بزند باید دید آیا موفق می‌شود یا نه؟ او عقیده دارد مجری حتی اگر فن بیان خیلی خوبی داشته باشد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رضا رشیدپور و شیشه‌ای‌ها

رضا رشید پور

او خیلی زود بین مخاطبین خود شناخته شد و با ساخت برنامه‌های مختلف نشان داد كه فكری نو و ایده‌هایی جدید در راه است

نشان داد كه قرار است قالب‌های معمول شكسته و افكار جدید در برنامه‌ها ارائه شوند. رضا رشیدپور مجری شبكه تهران است كه با ساخت برنامه‌های عبور شیشه‌ای، شب شیشه‌ای و حالا مثلث شیشه‌ای سبكی نو ایجاد كرد.

رشیدپور معتقد است در برنامه جدیدش می‌خواهد حرف بزند، حرفی از جنس مردم و برای مردم. می‌خواهد چند كلام حرف حساب بزند باید دید آیا موفق می‌شود یا نه؟ او عقیده دارد مجری حتی اگر فن بیان خیلی خوبی داشته باشد.

ولی آداب مردم داری را جلوی دوربین بلد نباشد، به مخاطبش احترام نگذارد و خودش را بالاتر از مخاطب بداند با شكست مواجه می‌شود به همین خاطر مجری خوب كسی نیست كه فن بیان خوبی داشته باشد یا زیبا باشد، مجری خوب كسی است كه آداب مجری‌گری را بلد باشد.

• با وجود اینكه خود شما هم از اهالی مطبوعات هستید دوست دارید گفتگو را از كجا شروع كنیم؟

از یك جایی كه تكراری نباشد چون من خیلی از تكرار بدم می‌آید.

• پس خودتان باب گفتگو را بازكنید؟

می‌خواهید از همین نمایشگاه كتاب آغاز كنیم. به نظر من بیشتر نمایشگاه ناشرین است تا نمایشگاه كتاب.

متاسفانه اثر و كیفیت خیلی مطلوبی هم ندارد. نمایشگاه كتاب در هر كشوری نماد فرهنگی آن كشور است.

در نمایشگاه امسال من یك ساعت توانستم حضور داشته باشم اما نه كتابها، نه نوع برگزاری، نه برنامه‌های جانبی، نه یك ذره با جسارت بگویم كسانی‌كه برای بازدید آمدند نماد فرهنگی این كشور را نداشتند.

جسارت نمی‌كنم به دانشجویان و دانش‌آموزان عزیز اما چیزهایی دیدم كه برایم جالب بود. زیاد هم ظاهرا نمایشگاه نماد فرهنگی این كشور نیست.

• به نظرت چه كار باید كرد تا این فرهنگ در بین مردم جا بیفتد؟

خیلی كارها می‌توان كرد. ما همیشه فرهنگ را باید و نباید تعریف كردیم و سالهاست كه فرهنگ را با قانون اشتباه گرفته‌ایم.

قانون باید و نباید است ولی فرهنگ شاید و نشاید است، شایسته است و شایسته نیست.

اتفاقا من معتقدم كه مدیران فرهنگی كشورمان باید لطف كنند یك سری كارها را نكنند. در این صورت نتایج بهتری می‌گیرند.

فرهنگ را به صورت انقباضی نمی‌شود ترمیم كرد یعنی نمی‌توان چیزی را به زور در فرهنگ جای داد بلكه باید در بستر مناسب خودش آهسته‌آهسته جلو رفت.

• می شود بازتر كنید اینكه چه كارهایی باید كرد و چه كارهایی نباید كرد؟ این نبایدها از نظر شما چیست؟

اگر بخواهیم بازتر كنیم ممكن است به بعضی‌ها بر‌بخورد. الان ظرفیت انتقاد در كشور ما خیلی پایین است.

مثلا من نمی‌دانم كه چرا باید نمایشگاه كتاب این جا برگزار شود ولی در جای خودش نه. درحالیكه ما در محل نمایشگاه بین‌المللی نمایشگاه نفت و غیره را برگزار می‌كنیم.

درحالیكه برای نمایشگاه كتاب خیلی از دانشجوها از سراسر كشور به تهران می‌آیند و دوست دارند در یك محیط سرسبز استراحتی كنند، قدم بزنند، گپ‌های فرهنگی داشته باشند، برنامه‌های جانبی و غیره برگزار كنند.

چه ایرادی داشت نمایشگاه بین‌المللی كه مكان آن را تغییر دادند من مطمئنم شیرین‌ترین ترافیكی كه مردم تحمل می‌كردند، ترافیك نمایشگاه كتاب بود چون می‌دانستند یك اتفاق فرهنگی در حال رخ دادن است.

همه جای دنیا این گونه است در كشور فرانسه وقتی نمایشگاه در شهر پاریس برگزار می‌شود خیابانهای منتهی به نمایشگاه ترافیك سنگینی دارند ولی مردم این را پذیرفته‌اند چون می‌دانند یك اتفاق فرهنگی در این جا رخ می‌دهد.

من فكر می‌كنم اولین كاری كه نباید می‌كردند جابجایی مكان برگزاری نمایشگاه بود چون برای مردم نوستالژیك بود. دوم اینكه مصلی از نامش پیداست جای عبادت است، هرچند كه كتاب و كتابخوانی هم عبادت است اما به هرحال با تیپ و قیافه‌هایی كه گاهی اوقات در نمایشگاه می‌بینم احساس می‌كنم اهانت به فضای مصلی هم هست چون اصولا این فضا را نساختند كه آدمها با این شكل و قیافه‌ها وارد این فضای دینی شوند.

رضا رشید پور

• رسانه چه نقشی دارد برای اینكه این فرهنگ را بین مردم رواج دهد؟

مهمترین اصلی كه در تعریف رسانه وجود دارد، این است كه رسانه باید پیشتاز مردم حركت كند نه در طالع و پشت سر مردم.

یعنی باید دانسته‌هایش، آگاهی‌هایش، سلیقه‌ها، عمق و محتوایش همه جلوتر از مردم باشد كه بتواند ترسیم فرهنگی كند بتواند مهندسی پیام كند.

من معتقدم خیلی از برنامه‌هایی كه در رادیو و تلویزیون ایران در حال ساخت و پخش هستند عقب تراز مردم است و جلوتر نیستند.

به همین خاطر بازدهی خاصی هم ندارد. مثلا ما می‌خواهیم درباره كتاب برنامه بسازیم یك نفر را می‌آوریم تا درباره كتاب صحبت كند درحالیكه اگر قرار بود به این شكل فرهنگ‌سازی كنیم خیلی جلوتر از این باید می‌بودیم.

در همین زمینه كتاب و كتابخوانی شما فیلمهای‌هالیوودی را نگاه كنید. آنجا نقش منفی فیلم هم همیشه كتاب و نشریه در دست دارد، یعنی كتاب را منحصر نمی‌كنند به آدمهایی كه عینك ذره بینی به چشم دارند و همیشه مشاعرشان هم مشكل دارد.

مطمئن باشید اینها فكر شده است یعنی آنها فكر كردند و به یك جاهایی رسیده‌اند. شاید این حق ما بوده كه برسیم اما...

• در بخش فرهنگی رسانه تلویزیون بسیار پربیننده است. چرا شما مهمانهایی كه دعوت می‌كنید و الگوی خیلی از جوانها هم هستند در هنگام پخش توجهی به نوع لباس یا آرایششان ندارید؟

چه اشكالی دارد. من با این قضیه مشكل دارم برای اینكه چه كسی گفته است بازیگر الگوست.

چه كسی گفته قشر مرجع جامعه ما بازیگرها هستند این عقب‌ماندگی فرهنگی را نشان می‌دهد.

• بازیگران مرجع نیستند اما آدمهای چهره و معروف الگوی جوانان هستند.

این خیلی عیب است و نباید این گونه باشد. من با اینكه اسطوره‌ها را الگو قرار دهیم و بگوییم مثلا پسرم الگوی تو سهراب است مخالفم چون این آدم اگر خودش را بكشد هم نمی‌تواند سهراب باشد. من با فرهنگ الگو قرار دادن برای نسل جوان مخالفم.

• اما این نظر شماست. یك گروه مشغول ساخت برنامه تلویزیونی هستند و باید گروهی تصمیم گرفته شود شما نمی‌توانید نظر خود را به مردم القا كنید؟

آن برنامه را من ساختم با نظر و سلیقه خودم هم ساختم و اتفاقا معتقد بودم كه این آدمها باید بیایند و صحبت كنند تا جوانها ببینند، حتی در شعر تیتراژ هم این جمله بود آنكه آرزوشو داری حتی قد خودتم نیست.

این یكی از مانیفست‌های برنامه هم بود می‌گفتیم آن كسی كه آرزو‌شو داری هم‌اندازه خودتم نیست و كوتاه‌تر از توست.

آرزوی چه چیزی را داری؟ به همین خاطر معتقدم كه از پایه الگو قرار دادن برای جوان یعنی تحمیق او. الگوی جوان عقلش است، شرعش است، تعهدش است به نظرم همین كارهاست كه ما را در طبقه جهان سوم قرار داده و نمی‌گذارد كه رشد كنیم.

• من فكر نمی‌كنم كه این مختص به جهان سوم باشد در كشورهای اروپایی هم ما این الگو‌ها را داریم چرا ریكی مارتین، مایكل جكسون یا تیم برلند هستند و خیلی‌ها از روی لباس آنها الگو برمی‌دارند یا به دنبال نوع آرایش آنها هستند؟

بهتر است ریشه‌ای‌تر نگاه كنیم، بحث فشن با بحث الگو متفاوت است. فشن یك پدیده اقتصادی است و در تمام دنیا رایج است اصلا روی آن سرمایه‌گذاری می‌كنند.

مثلا روی ریكی مارتین، مایكل جكسون، جنیفر لوپز بنگاه‌های بزرگ اقتصادی سرمایه‌گذاری می‌كنند.

وقتی می‌گویم الگو، دیگر فشن نیست، الگو یعنی نوع فكر كردن، نگاه كردن، جهان بینی یعنی راه و روش زندگی این الگوست و گرنه فشن یك پدیده اقتصادی است و به قول شما در همه جای دنیا وجود دارد.

• من می‌گویم فلان مهمان شما كه دعوت شده است بیننده دارد و جوان علاقمند به وی او را می‌بیند و از اخلاق، منش، خلق و خو تا آرایش وی را مد نظر قرار می‌دهد و الگوی خود می‌كند.

اگر قرار باشد از اخلاق و رفتار و نحوه فكر كردن آن شخص الگو بردارند وای به حال آن جوان كه با دیدن یك نفر از صفحه تلویزیون از اخلاق وی كپی بردارد.

ولی اگر این كپی‌برداری به برداشتن مدل مو و لباس ختم شود من‌هم موافقم، چه ایرادی دارد. مهم این است كه الگوی فكری‌مان را افرادی كه از خودمان كوچكتر هستند قرار ندهیم.

مهم این است كه ما در فكر و ذهن و تعقلمان دچار الگوهای غلط نشویم وگرنه لباس و اینها كه دوره‌اش گذشته است.

• چقدر برخورد شما با برخورد كاری‌تان متفاوت است؟

طبیعتا یك سری تفاوتها هست. نمی‌شود گفت آدمی كه جلوی دوربین است دقیقا همان آدمی است كه در پشت دوربین است.

ولی تفاوت این دو آدم هر چقدر بیشتر شود از مردم دورتر می‌شود. یعنی اگر قرار باشد كه در جلوی دوربین كاملا نقش بازی كنم آن موقع دیگر مردم من را نمی‌پذیرند.

درصدی از آن طبیعی است كه باید نقش بازی كرد. مثلا من چند شب پیش دخترم در تب 40 درجه می‌سوخت ولی من مجبور بودم در شبكه جام‌جم برنامه‌ای اجرا كنم و لبخند بزنم درحالیكه ناراحت بودم و باید از خودم كمی فاصله می‌گرفتم اگر این فاصله زیاد باشد بیننده را اذیت می‌كند سعی می‌كنم كه زیاد نباشد ولی هست.

• شما بازی، اجرا، خوانندگی و سردبیری نشریه را تجربه كرده‌اید ارتباط این فعالیت‌ها با هم در چیست؟

ربط این‌ها روح توفنده هنری است. یعنی هنر را نمی‌توان در یك چارچوب خاص منحصر كرد مخصوصا اگر غیر آكادمیك باشد.

یعنی وقتی طبع و ذائقه هنری داری، دوست داری خودت را در این حیطه محك بزنی و آزمایش كنی.

البته كارهایی كه من انجام دادم از سر آزمایش نبوده است. من قبل از اینكه وارد دنیای تلویزیون شوم 7 سال تئاتر كار می‌كردم و مقام كشوری كسب كردم.

بعد وارد تلویزیون شدم فضای كاریم تغییر كرد و به عنوان مجری ادامه دادم. یك بار با خانم میلانی صحبت می‌كردیم گفتند حیف است كه از این 7 سالی كه زحمت كشیده‌ای استفاده نكنی.

روبه‌روی دانشگاه ما كلاسهای كارگردانی سینما برگزار می‌شد توسط انجمن سینمای جوان و من می‌رفتم كلاسهای كارگردانی سینما را در آنجا می‌گذراندم و جزوه‌های عمران را هم از بچه‌ها می‌گرفتم.

یعنی روزها كلاس كارگردانی بودم و شبها جزوه‌های عمران و مهندسی را می‌خواندم، تازه بعد از همه اینها دیدم كه علاقه به زبان انگلیسی دارم و دوست دارم این رشته را هم بخوانم دیدم باز برگردم كنكور بدهم نمی‌شود رفتم در كلاسهای موسسه شكوه ثبت نام كردم در آنجا زبان را خواندم.

شروع بازیگری من هم از فیلم سوپر استار خانم میلانی است و دیدم راست می‌گوید به شما هم بگویند كه بیا از این 7 سال زحمتی كه كشیده‌ای استفاده بكن خوشت می‌آید كه یك مزه مزه‌ای بكنی.

سردبیری مجله هم باز به سالهای قبل باز می‌گردد. من سالها در مطبوعات و مجلات مختلف كار مطبوعاتی انجام می‌دادم. الان هم كسانی كه در اطرافم هستند و مجله را اداره می‌كنند همه مطبوعاتی هستند و من بهترین‌ها را انتخاب كردم.

من اینجا به عنوان یك ایده‌پرداز و یك دوست بزرگتر همراهشان هستم وگرنه مجله را این دوستان می‌چرخانند و من در نشریه دخالت زیادی ندارم.

كار موسیقی را هم همیشه به عنوان یك نوازنده جدی پیگیری كردم و یكی از علاقه‌های شخصی‌ام است.

من شبها در خانه تا یك ساعتی پیانو ننوازم خوابم نمی‌برد. به همین خاطر یك چیزهایی هم خوانده‌ام.

اینها هیچ كدام جدی نیستند و تازه كار اصلی من مهندسی ساختمان است.

• فعالیتی هم در زمینه مهندسی دارید؟

بله، مجبوریم كه داشته باشیم. چون نظام مهندسی متراژی را به ما می‌دهد كه در سال باید نظارت را انجام دهیم به همین خاطر باید فعالیت كنم.

• چند سال پیش كه با هم گفت‌وگو داشتیم گفتید كه هیچ وقت بازی نمی‌كنید ولی حالا این كار را انجام داده‌اید علت چه بود كه تغییر عقیده دادید؟

بله نظرم هم این بود كه بازی نكنم. ولی شرایط وسوسه‌برانگیز بود. فیلم سینمایی خوب، فیلمنامه خوب، كارگردان آن تهمینه میلانی، فیلمبردارش علیرضا زرین دست، نقش مقابلم شهاب حسینی، نقش دوم مرد و 7 سال هم تجربه كاری در زمینه بازیگری. شما جای من بودید قبول نمی‌كردید؟

• گفتید اهل موسیقی هستید ساز تخصصی شما چیست؟

از سال 82-81 به این طرف به جد پیانو اما قبل از آن مثل همه كه یك گیتار داشتند من‌هم یك گیتار دستم بود ولی هیچ وقت نتوانستم خوب بزنم تنها آكورد می‌زنم روی ملودی تسلط ندارم و تنها با پیانو اوقاتم را پر می‌كنم.

• خوانندگی چطور؟

اگر منظورتان قطعه ایست كه خوانده‌ام آن فقط یك كار غیر‌جدی بود. خیلی وقتها من آهنگ‌های مختلف را می‌زنم و روی آن می‌خوانم تجربه جدی نبوده كه بخواهم بگویم خواننده‌ام.

همان نوازندگی بوده كه گاهی اوقات آدم از صدای خودش خوشش می‌آید و می‌خواند.

• اگر پیشنهاد وسوسه كننده‌ای در این زمینه به شما بدهند چطور؟

نه مثلا بگویند بیا با محمد اصفهانی بخوان. من برای بازیگری واقعا زحمت كشیده بودم ولی برای خوانندگی كاری نكرده‌ام كه بخواهم بخوانم.

• شما مهندسی راه و ساختمان خوانده‌اید چه شد كه سر از اجرا درآوردید و چرا از ابتدا در یك رشته هنری تحصیل نكردید؟

چون كلا آدم پخش و پلایی هستم. پدرم گفت تو باید مهندس شوی. من گفتم چشم. بعد رفتم كنكور شركت كردم سال سوم دبیرستان رشته معماری قبول شدم.

چهارم دبیرستان در رشته برق دانشگاه آزاد و عمران دانشگاه سراسری، به پدرم گفتم خوب حالا دوست داری كدامیك از این مهندسی‌ها را بخوانم و او گفت راه و ساختمان.

رفتم دانشگاه سراسری مهندسی ساختمان وشروع به درس خواندن كردم.

روبه‌روی دانشگاه ما كلاسهای كارگردانی سینما برگزار می‌شد توسط انجمن سینمای جوان و من می‌رفتم كلاسهای كارگردانی سینما را در آنجا می‌گذراندم و جزوه‌های عمران را هم از بچه‌ها می‌گرفتم.

یعنی روزها كلاس كارگردانی بودم و شبها جزوه‌های عمران و مهندسی را می‌خواندم، تازه بعد از همه اینها دیدم كه علاقه به زبان انگلیسی دارم و دوست دارم این رشته را هم بخوانم دیدم باز برگردم كنكور بدهم نمی‌شود رفتم در كلاسهای موسسه شكوه ثبت نام كردم در آنجا زبان را خواندم.

كلا آدمی بودم كه تجربه كردن رشته‌های مختلف را دوست داشتم. دوست داشتم یاد بگیرم حتی خلبانی هم خواندم شاید بد باشد ولی من این كار را كردم.

• از این رشته‌هایی كه خوانده‌اید، در اجرا كمك می‌گیرید؟

من در تلویزیون اصفهان هفته‌ای یك روز برنامه دارم، كه مورد توجه مردم هم هست.

چند روز پیش مهمانی داشتم كه خلبان بود و قرار بود در این یك ساعت راجع به خطرات پرواز صحبت كنیم آن یك سال درس خلبانی كه خوانده بودم اینجا به دردم خورد و با خلبان خیلی راحت بحث كردیم یك جاهایی احساس می‌كنم كه اتفاقا در كار اجرا و مهندسی عمران هم كمكم می‌كند.

یك جاهایی كه در سمینارها مهمان خارجی داریم زبان انگلیسی به دردم می‌خورد، كارگردانی خیلی كمكم می‌كند چون قاب، سكانس و پلان را می‌شناسم هم در بازی وهم در اجرا.

به همین خاطر یك كم كه می‌آیی بالاتر و دنیا را از بالاتر نگاه می‌كنی می‌بینی حالا جهان جذاب می‌شود قضیه همین است وقتی یك ذره از بالا نگاه می‌كنی می‌بینی كه نه خیلی هم همه چیز بی‌ربط به هم نیستند و می‌شود یك ربط‌هایی به هم پیدا كرد.

• با توجه به تجربیاتی كه داشتید به نظر شما مجری خوب كیست؟

مجری خوب مجری است كه مردم دوستش داشته باشند. هیچ كس تا به حال فرمولی برای آن ننوشته است.

• راز جاودانگی مجری كه می‌ماند در چیست؟

خیلی از مجری‌ها نیستند اما مردم دوستشان دارند. اسماعیل میرفخرایی را مطمئنا مردم دوست دارند یا اینانلو را. شاید اینانلو یك ماه در سال برنامه داشته باشد اما همه او را دوست دارند.

از جنس مردم حرف زدن، حرف مردم را زدن، صداقت داشتن، برای مردم نقشی كه در ظرفیت تو نمی‌گنجد بازی نكردن.

بعضی از ماها دچار یك آفت‌هایی می‌شویم كه وقتی جلوی دوربین قرار می‌گیریم فكر می‌كنیم معلم مردم هستیم و حالا باید روش زندگی كردن را به آنها بیاموزیم كه این كار را بكنید، این كار را نكنید و غیره.

بعضی وقتها كارهایی می‌كنیم كه لقمه بزرگتر از دهان برمی‌داریم اینها باعث می‌شود كه مردم پس بزنند.

هر چند كه آن مجری فن بیان خیلی خوبی هم داشته باشد.

ولی اگر آداب مردم‌داری را جلوی دوربین بلد نباشد، به مخاطبش احترام نگذارد و خودش را بالاتر از مخاطب بداند به نظرم با شكست مواجه می‌شود به همین خاطر من می‌گویم مجری خوب كسی نیست كه فن بیان خوبی داشته باشد یا زیبا باشد مجری خوب كسی است كه آداب مجری‌گری را بلد باشد.

• خیلی از مجری‌ها در برنامه‌هایشان احساس خودمانی بودن با مخاطب را می‌كنند و حریمی بین خود و مخاطب قرار نمی‌دهند نظر شما در این باره چیست؟

ما ایرانی‌ها مرز بین صمیمیت و لودگی را نمی‌دانیم فكر می‌كنیم اگر یكی پشت كمر كسی بزنیم و دست دور گردنش بیاندازیم خیلی صمیمی هستیم.

آداب صمیمیت با آداب لودگی متفاوت است ضرب‌المثلی داریم كه می‌گوید چایی نخورده پسر‌خاله شد.

اتفاقا در روابط شخصی‌مان هم این وجود دارد. در تلویزیون هم متاسفانه به بعضی از ماها سرایت كرده است و احساس می‌كنیم كه لمپنیسم و لودگی یعنی اینكه ما با تو خیلی صمیمی هستیم و اتفاقا هم مردم بدشان می‌آید.

مردم دوست دارند تلویزیون و مجری تلویزیونی آنها را با احترام خطاب كند نه اینكه با الفاظ نادرست مورد خطاب قرار دهد.

• برخورد مجری با مهمانش چطور؟ باید این خودمانی بودن بین مجری و مهمان وجود داشته باشد؟

آنهم به همان شكل در دایره احترام باید باشد من یكی از نقدهایی كه به برنامه‌های انتقادی دارم همین است و می‏گویم وقتی مهمانی روبروی شما نشسته همین كه پذیرفته است بیاید مهمان شما باشد قابل احترام است.

مگر مسلمان نیستیم مگر نمی‏گویند مهمان حبیب خداست كسی كه روبه‌روی من مجری نشسته است دوست خداست و باید به او احترام بگذارم.

شاید آن مهمان 180 درجه طرز افكارش با من متفاوت باشد. مثلا آقای ایكس روبه‌روی من نشسته خیلی هم با هم رفاقت داریم ولی خیلی از اعتقاداتمان هم با هم متفاوت است، اعتقادات مذهبی را نمی‏گویم اعتقادات اجتماعی را می‌گویم.

خیلی جاها با هم متفاوت هستیم خیلی جاها من به ایشان نقد می‏كنم و خیلی جاها او به من انتقاد می‌كند ولی وقتی روبه‌روی من می‌نشیند مهمان من است من باید در دایره ادب با ایشان صحبت بكنم.

باید ادب را رعایت كنم و تلاش كردم در شب شیشه‌ای این را رعایت كنم و ثابت كنم كه مهمان روبه‌روی من هرچند كه 180 درجه مخالف من است ولی من به عنوان مجری وظیفه‌ام این است كه به او احترام بگذارم.

• دشوارترین كار مجری در هنگام اجرا؟

سلام و علیك كردن و خداحافظی كردن است.

• چرا؟

عین برخاستن و نشستن هواپیماست خطرناك‌ترین لحظات پرواز لحظه تیك آف و لندینگ است.

اگر این دو را نتوانید خوب انجام دهید پرواز سالمی نخواهید داشت. اگر در سلام كردنت نتوانی مردم را جذب كنی مردم با تو همراه نمی‌شوند و اگر در خداحافظی نتوانی خوب خداحافظی كنی فردا دیگر برنامه‌ات را نمی‌بینند. به همین خاطر به نظرم سخت‌ترین كار است.

• اما شما همیشه یك جمله دارید كه در انتهای برنامه‌هایتان آن را می‌گویید فكر نمی‌كنید تكراری شده باشد؟

به نظرم تكراری نشده و خیلی هم آن را دوست داشتم. مصراعی بود از ترانه تیتراژ برنامه شب شیشه‌ای كه كل مفهوم برنامه همان بود من و رها كن از این فكر تنهایی.

خیلی وقتها فكر می‌كنیم تنهاییم نه تنها به معنای بد فكر می‌كنیم تافته جدا بافته‌ایم یعنی اینكه دیگر تمام است من همه چیز هستم كسی به گرد پای من هم نمی‌رسد.

• چه چیز در اجرا بود كه جذب آن شدید؟

این مصاحبه را شما می‌نویسید و هزار نفر، ده هزار نفر، بیست هزار نفر می‌خوانند این جذاب نیست؟ حالا این را ضرب كنید به مخاطبین تلویزیون تو حرف می‌زنی و صدای تو را میلیونها نفر می‌شنوند حالا من در شبكه تهران هستم صدها هزار نفر می‌شنوند فكرش را بكنید این جذاب نیست؟

دغدغه‌ام این است كه مخاطب من باور كند كه رشید‌پور اگر به اندازه 5 درصد شهرت و محبوبیتش بیشتر شده است، اندازه 10 برابر آن سعی و تلاش كرده كه سوادش را بیشتركند، معلوماتش را بالا ببرد، پخته‌تر شود و حرف حسابی بزند.

اگر بتوانم به مخاطبم این قضیه را القا كنم ارضا می‌شوم.

• یعنی دیده شدن جذاب بود؟

طبیعتا برای همه جذاب است. در كار اجرا تا یك مقطعی دیده شدن و شهرت جذاب است. برای من تا 6 ماه اول جذاب بود و شیرین ولی از یك جایی دیگر دغدغه‌ام عوض شد.

• دغدغه الان شما چیست؟

الان دغدغه‌ام این است كه مخاطب من باور كند كه رشید‌پور اگر به اندازه 5 درصد شهرت و محبوبیتش بیشتر شده است، اندازه 10 برابر آن سعی و تلاش كرده كه سوادش را بیشتركند، معلوماتش را بالا ببرد، پخته‌تر شود و حرف حسابی بزند.

اگر بتوانم به مخاطبم این قضیه را القا كنم ارضا می‌شوم.

• دوست دارید مجری تك شوهای تلویزیونی باشید؟

بله، این را دو سه سالی است كه كشف كردم و دوست دارم. چون آدم گفت‌وگو هستم.

• و این گفت‌وگو چگونه باشد؟

گفت‌وگو یعنی ارتباط حسی بین دو نفر. تا زمانیكه ما می‌توانیم ارتباطمان را حسی كنیم نیازی نداریم برای برقراری ارتباط به ابزارهای دیگر متوسل شویم، مثلا تا زمانیكه گفت‌وگو هست نیازی به قایم موشك بازی و دروغ گفتن نیست.

گفت‌وگوی مستقیم كه هست نیازی به غیبت نیست همه اینها حسن‌هایی است كه گفت‌وگو دارد و من را جذب می‌كند.

• از اجرای كسی الگو برمی‌دارید؟

من از اجرای همه الگو برمی‌دارم.

• از مجریان داخلی یا خارجی؟

در خارجی‌ها اجرای لری كینگ، اپرا وینفری را دوست دارم ولی الگو بر نمی‌دارم چون اتمسفر آنها با ما متفاوت است و نمی‌شود در تلویزیون ایران از آنها الگو برداشت من سعی می‌كنم از همكاران خودم الگو بردارم و كارهایی كه آنها انجام می‌دهند و باعث می‌شود كه به نظر من یك مقدار افت كنند را انجام ندهم.

در تلویزیون اجرای شهیدی فر را دوست دارم و محمد صالح اعلا را كه تنها آدم تكراری است كه هیچ وقت تكرار نمی‌شود.

• اولین اجرایتان را به خاطر دارید؟ كجا بود؟

15 سال پیش خواندن اطلاعیه مانور ارتش، در رادیو كه برای روز ارتش بود.

• و قبل از آن؟

اعلام ایستگاه می‌كردم در رادیو.

• در دانشگاه چطور؟

من سردمدار شب شعر، اجرای دانشجویی، تئاتر، جلسات سخنرانی و غیره بودم. آن موقع فضای دانشگاهها خیلی داغ بود الان همه بی‌خیال شده‌اند.

• چقدر اجراهای دانشجویی به الان شما كمك می‌كند؟

خیلی تجربه كسب كردم. مخصوصا كه مخاطب من آنجا دانشجو بود، كسی كه همه چیز را زیر ذره بین نگاه می‌كند. خیلی خوب بود و خیلی سخت.

• كارهای فرعی كه در كنار اجرا انجام می‌دهید چیست؟

كارها و محاسبات ساختمانی است كه آخر شبها در منزل انجام می‌دهم. مجله دیگری در آستانه انتشار دارم كه تخصصی است و در زمینه هنری است ضمن اینكه تهیه كننده برنامه‌های تلویزیونی هم هستم.

• فكر نمی‌كنید كه این كارها با هم تداخل پیدا كنند؟

فكر نمی‌كنم عملا می‌بینم كه تداخل دارند. من یك خوش‌شانسی دارم آنهم این است كه دوستان خوبی در كنارم هستند و به من كمك می‌كنند.

چه در تلویزیون و چه در مجله یك نفر نیستم كه بگویم نمی‌توانم وقتی تیم‌های خوبی دارم و این تیم‌ها كمك می‌كنند كه كار جلو برود خیالم راحت‌تر است.

• در مثلث شیشه‌ای قرار است چه اتفاقاتی رخ دهد، چگونه است و چه اهدافی دارید؟

تهیه‌كننده‌اش خودم هستم به اتفاق محمد قنبری. مثل بعضی‌ها نمی‌خواهم فیگور این را بگیرم كه می‌خواهیم فیل هوا كنیم و این حرفها.

این برنامه سری جدید شب شیشه‌ای است تفاوت زیادی با هم ندارند تنها یك مقداری در شفافیت كلام تفاوت پیدا خواهند كرد.

مثلث شیشه‌ای یك قدم جلوتر خواهد رفت. دكورش متفاوت و شیك‌تر از شب شیشه‌ای است.

طیف مهمانهایش متفاوت است، در شب شیشه‌ای بیننده از من توقع داشت كه سقف بزنم برای آوردن سوپر استارها كه این كار را انجام دادم و تقریبا تمام سوپراستارهای ایران را به برنامه‌ام آوردم.

از طیف پرویز پرستویی بگیرید تا طیف محمد رضا گلزار. احساس كردم در كار جدید اگر قرار باشد كه ستاره محور باشم تكراری می‌شود چون همه آمده‌اند و دوباره دعوت كردن آنها لزومی ندارد.

دیگر دنبال حرف زدن هستم. این كه بیاییم حرف حسابی بزنیم. شاید چهره‌ها هم در این برنامه حضور داشته باشند اما محور، چهره‌های سینمایی و تلویزیونی نیست این بار به دنبال حرف هستیم نه چهره.

• قرار است حرف‌های‌تان از چه جنسی باشد؟

از جنس مردم اگر از جنس آنها نباشد برنامه خیلی زود تعطیل می‌شود.

• موضوعات برنامه چطور طراحی شده است؟

اتاق فكری داریم 8-7 نفره، متشكل از استادان دانشگاه كه در جاهای مختلف سازمان هم مشغول به كارهستند.

این تیم موضوعات را طراحی می‌كنند ما هم نظرمان را در همانجا مطرح می‌كنیم و نتیجه اتاق فكر هرچه باشد در برنامه اعمال می‌كنیم.

• چقدر در شب شیشه‌ای به اهدافتان رسیدید؟

قطعا رسیدم من خودم آن چیزی كه می‌خواستم شد. من می‌خواستم ثابت كنم كه انتقادپذیر نیستیم و یك جاهایی موفق شدم كه ثابت كنم.

می‌خواستم به فرهنگ نقد كمك كنم. جلوی فضاهای چاپلوسی را بگیرم كه فكر می‌كنم موفق شدم انتقاد را به حیطه هنری كشورمان وارد بكنم. البته در تلویزیون.

قبل از من خیلی‌ها در جاهای دیگر این كار را انجام داده‌اند. در تلویزیون شفاف‌ترین برنامه‌ای كه با نگاه نقادانه به دنیای هنر پرداخت شب شیشه‏ای بود.

• گاهی اوقات اتفاق می‌افتد كه مجری به جای اینكه جو حاكم را به سمت یك گفت‌وگوی دو‌نفره ببرد بحث را تك نفره می‌كند و در انتها تایم كوتاهی را در اختیار مهمان قرار می‌دهد فكر می‏كنید چرا اینگونه می‌شود؟

آدمهایی كه زیاد بلد باشند مطمئن باشید كه كم حرف می‌زنند برای اینكه اینقدر بلد هستند كه در مدت كمی كه حرف می‌زنند مفهومشان را منتقل كنند.

اما آدمهایی كه كم بلدند زیاد حرف می‌زنند بلكه یكی از حرفهایی كه زده‏اند موثر باشد و كارگر بیافتد. اگر تو بلد باشی یك حرف می‌زنی و شلیكت درست است و می‌خورد به هدف.

ولی اگر تیراندازی بلد نباشی باید یك مسلسل برداری و اینقدر بزنی تا یكی به هدف بخورد. ما در كار اجرا یا تك تیراندازهستیم و یا خشاب خالی می‏كنیم تا یكی به هدف بخورد.

• شما جزو كدام دسته هستید؟

من اصلا از تیراندازی بدم می‌آید، اهل گفت‌وگو هستم.

• خودتان فكر می‌كنید جزو كدام دسته هستید؟

من سعی كردم كم‌كم مسلسل‌هایم را بگذارم در خانه.

• پس جزو تك تیراندازها هستید؟

سعی كردم اینگونه باشم.

• بهترین گفت‌وگویی كه در شب شیشه‌ای داشتید و خودتان خیلی راضی بودید؟

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌كیا، مریلا زارعی و رضا كیانیان در شب شیشه‌ای خیلی خوب بود.

• هنر اجرا در چیست؟

در تك‌تیراندازی‌اش است.

• تفاوت شب شیشه‌ای با مثلث شیشه‌ای؟

بیشتر صراحت در كلام و حرف حساب زدن تا اینكه به حواشی بپردازد.

شب شیشه‌ای بیشتر شبیه یك ژورنالیسم منطقی زرد بود. ژورنالیسم زرد اگر اصول وقواعد را رعایت كند بد نیست.

شب شیشه‌ای هم تقریبا در این فضا بود الان ما یك سال بزرگتر شده‌ایم و می‌خواهیم منطقی‌تر عمل كنیم.

• علایق حال حاضر رضا رشید‌پور؟

تازگی‌ها لذت نوشتن خیلی برایم شیرین شده است. وقتی می‌نویسم تازه متوجه می‌شوم كه چقدر بی‌سوادم و این‌طوری به من كمك می‌كند.

وقتی حرف می‌زنید یكبار شنیده می‌شود و می‌گذرد ولی وقتی می‌نویسید یك بار نیست شاید 100 بار آن مطلب را بخوانند و خیلی راحت بفهمند كه چقدر تو بی‌سوادی، به همین خاطر فكر می‌كنم نوشتن كمكم می‌كند تا در جاهایی كه ضعف و كمبود است خودم جبران و ترمیم كنم.

• چارچوب‌های تلویزیونی در اجرای شما چه نقشی دارند؟

هر جایی قانونی دارد. تلویزیون هم یك سری قانون‌ها دارد و من موظف هستم به عنوان یك امانتدار كه آنتن را به دستم سپرده‌اند حریم خیلی چیزها را رعایت كنم.

آنتن تلویزیون بیت‌المال است، مدیرانی دارد و متعلق به نظام جمهوری اسلامی ایران است پس توقعاتی دارند و من نباید یاغی باشم و هركاری كه خواستم انجام دهم باید یك سری چیزها را رعایت كنم و در آن محدوده خلاقیت به خرج دهم.

• و سخن پایانی؟

من و رها كن از این فكر تنهایی.

منبع : همشهری