تبیان، دستیار زندگی
شد بهار و دل من اسیر شهر طوفانی انتظار است حرف قلب من این بوده و هست آن زمان كه بیایی بهاراست قوی دل لحظه ها را شمرده تا تو از شهرغربت بیایی نبض آلاله ها را گرفتم تا كه شاید بدانم كجایی شهرلب، باغ دل، مرزاحساس حسرت لحظه ای ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

همچنان در انتظاریم ...

شد بهار و دل من اسیر شهر طوفانی انتظار است

حرف قلب من این بوده و هست آن زمان كه بیایی بهاراست

قوی دل لحظه ها را شمرده تا تو از شهرغربت بیایی

نبض آلاله ها را گرفتم تا كه شاید بدانم كجایی

شهرلب، باغ دل، مرزاحساس حسرت لحظه ای با تو بودن

با نگاهت سخن گفتن و بعد شعری از جنس دریا سرودن

عكس رویاییت را نهادم روی یك قاب عكس طلایی

با كمی لاله رویش نوشتم لعنت عشق بر تو جدایی

می تپد قلب در شهرغوغا باز در آرزوی رسیدن

بازهم حسرت روی یك شمع حسرت دسته ای پونه چیدن

سال رفت و من و پونه و تو حبس دربندهای جدایی

جهان حسرت مهربانی،عالمی آرزوی رهایی

من نگاه تو را اولین بار روی یك شعر نمناك دیدم

قصه ی سبز زیباییت را از زبان غزل ها شنیدم

باورم نیست آمد بهار و ماه چشم تو بر دل نتابید

دل به یاد تو یك سال رنجید چشم در آرزویت نخوابید

افكار تو یك عشق پاكست توی گلدانی از آرزویم

خوب شد مانده این یادگاری تا كه گهگاه آن را ببویم

چشم تو نقطه ی عطف دل هاست دیدنت مرهم قلب عاشق

گونه ات سرزمین تبسم ، خنده های تو رنگ شقایق

تا بیایی، به روی دل خود عكس یك یاس تنها كشیدم

توی نقاشی چشم هایت انتظاری شكوفا كشیدم

هیچ كس با دل من نیامد تا لب جاده های رهایی

منتظر مانده ام روی یك پل تا كه شاید از آن سو بیایی

آسمان تا نگاهی به من كرد دیدگانش پر از اشك غم شد

نقره هایش از غصه تب كرد یك گل از خنده ی زهره كم شد

بركه اش كه مرا دید قلبش مثل یك نرگس منتظر شد

قصه ام را به آلاله گفتم بر لبش حسرتی منتشر شد

هركسی كه برایم دلش سوخت عاشقانه شكست و دعا كرد

سنگ هم قصه ام را شنید و صادقانه خدا را صدا كرد

باز هم تو آنجایی و من منتظر مانده ام تا بیایی

درس من رمز زیبا شكفتن، قلب من دفتر آشنایی

گفته بودی اگرقاصدك ها از سفرهای رویا بیایند

گفته بودی اگرشاپرك ها شهرمان را گلستان نمایند

گفته بودی اگرصد شكوفه در میان گلستان بروید

گفته بودی اگریك پرستو برگ آلاله ای را ببوید

گفته بودی اگرتوی قلبم باغی از یاس خوشبو بكارم

گفته بودی اگرمثل باران روی دلهای عاشق ببارم

باز می گردی و در كنارم قصه ی عشق را می نگاری

پس چه شد نسترن ها شكفتند باز گرد ای نسیم

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.