تبیان، دستیار زندگی
یكی از ابدال راست: به سرزمین مغرب طبیبی را دیدم كه مریضان در پیش رو، درمانشان را وصف همی گفت: پیش رفتم و گفتم، خدایت بیامرزد مرا نیز درمان كن. ساعتی درمن نگریست و سپس گفت. عرق فقر و برگ ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نسخه طبیب

نسخه طبیب

یكی از ابدال راست: به سرزمین مغرب طبیبی را دیدم كه مریضان در پیش رو، درمانشان را وصف همی گفت: پیش رفتم و گفتم، خدایت بیامرزد مرا نیز درمان كن. ساعتی درمن نگریست و سپس گفت. عرق فقر و برگ بردباری را با هلیله ی فروتنی گرد كن و همه را در ظرف یقین بگذار و آب خشیت در آن ریز و آتش غم زیرش روشن كن. سپس با صافی مراقبت در جام رضایش بپالای . و آن را با جرعه ی توكل بیامیز و با دست صدق بگیرش و در صراحی استغفارش بنوش . پس از آن به آب زهد مزمزه كن و خود را از آز و طمع محفوظ بدار. انشاء الله خداوند شفایت دهد.

پاسخ بهلول

زاهدی گفت: روزی به گورستان رفتم و بهلول را در آنجا دیدم. پرسیدمش اینجا چه می كنی؟ گفت: با مردمانی همنشینی همی كنم كه آزارم نمی دهند، اگر ازعقبی غافل شوم یادآوریم می كنند، و اگر غایب شوم غیبتم نمی كنند.

قافله فرود آمده

مجنونی را كه از گورستان می آمد، پرسیدند: از كجا می آیی؟ گفت: از نزد این قافله فرود آمده .  گفتند: از ایشان چه پرسیدی؟ گفت: پرسیدمشان كی به راه افتادید؟ گفتند: آن گاه كه شما پیش آمدید.

دیدار خدا

صاحب كمالی می گفت: آن گاه كه می بینم شب در پیش است به خود می گویم با پروردگار تنها خواهم ماند. و آن گاه كه می بینم صبحدم نزدیك است، از فرط ناخشنودی دیدار كسانی كه مرا از خداوند باز می دارند، اندوهناك می شوم.

آرامش دل

هرم بن حیان گفت: به نزد اویس قرنی شدم. از من پرسید: چه چیز ترا بدینجا آورد؟ گفتم: از این رو آمده ام كه به تو آرام گیرم .  گفت: من هرگز كسی را ندیده ام كه پروردگارش را بشناسد و به دیگری آرام گیرد.

منبع:كشكول شیخ بهائی