تبیان، دستیار زندگی
آورده اند که چون فورِهندی به پادشاهی هندوستان نشست، ولایت را ضبط کرد و رایان ( مردم ) سر بر خط او نهادند ( مطیع او شدند) . او را وزیری بود در ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حسن تدبیر

حسن تدبیر

آورده اند که چون فورِهندی به پادشاهی هندوستان نشست، ولایت را ضبط کرد و رایان ( مردم ) سر بر خط او نهادند ( مطیع او شدند) . او را وزیری بود در غایت کیاست ، نهایت فراست ، در شهامت بی نظیر و درکفایت بی بدیل . مُلک را ضبط کرد و "رای" (پادشاه ) را بر رأی خود مستظهر گردانید و بازار بر همنان( اعضای حکومتی)  شکسته شد(بی رونق شد). پس بر وزیر حسد بردند و برای از بین بدن او حیلتها اندیشیدند . در نهایت قرار شد که از زبان" رای" مرده نامه ای نبشتند برای فور، و در آنجا یاد کردند که من آنجا خوش دلم به غایت و اسباب دولت من،  منتظم است. ولکن بی وزیر، مرا دل تنگ می شود و کسی ندارم که مرا به به وی مؤانستی باشد . باید که وزیر را به نزد من فرستی تا به وی مؤانست گیرم . در آخر مهر مخصوص پادشاه بر نامه نهادند و به خدمتکاری که از خاصان"رای" بود، بدادند تا وقتی که بخسبد آن مکتوبات بر سر بالین او نهد.

چون" رای" بیدار شد و آن مکتوبات بدید، بخواند و وزیر را خواست و نبشته بدو نمود و گفت:

" خود را آماده سفر آن جهان می باید کرد. وزیر منفعل نشد، بشاشت نمود( خود را خوشحال نشان داد) و دانست که مرده را مجال کتابت و امکان رسول فرستادن نبود . متقین شد که آن کار برهمنان است.

پس گفت: پادشاه مرا یک ماه زمان دهد ، تا آماده آن سفر  شوم و خصمان خشنود کنم و خیرات و صدقات به مستحقان رسانم.

"رای" او را زمان داد . وزیر بفرمود تا در صحرایی محوطه ای ساختند و گرد بر گرد آن هیزم بسیار نهادند و از سرای او تا آنجا نقبی( تونلی) زدند و سر نقب را به زیر هیزم برون آورد . چون آن اسباب ساخته و این کار پرداخته شد، وزیر" رای" را وداع کرد و" رای" نامه ای نبشت به سوی پدر و گفت: به حکم فرمان، وزیر را به خدمت تو فرستادم و منتظر اشارت توام ،  تا هر چه فرمایی به جای آرم.

پس پادشاه بدان موضع آمد و وزیر در میان هیزم درشد و برهمنان آتش در هیزم زدند .  وزیر از راه نقب به خانه آمد و در خانه متواری شد و مدت چهار ماه پنهان می بود. بعد از چهار ماه شبی خبر به خدمت پادشاه فرستاد که وزیر از آن جهان باز آمد . پادشاه متعجب شد .  وزیر به خدمت او رفت و نزد تخت پادشاه ببوسید و نامه نبشته بود ، از زبان پدر او و گفته بود که وزیر را به حکم فرمان به نزدیک من فرستادی، منت داشتم( سپاسگزارم) ، ولکن دانستم که ملک بی وزیر ضایع است و او را به خدمت تو باز فرستادم و درخواست می کنم تا برهمنان را به نزدیک من فرستی، که مرا بدیشان نیاز می باشد. و ملک تو را بی وجود ایشان هیچ خللی نبود.

چون نامه بخواند، برهمنان را حاضر کرد  فرمان ملک متوفی بدیشان رسانید و ایشان متحیر شدند و دانستند که آن غدر و مکر وزیر است ولیکن مجال عذر نداشتند به ضرورت به آتش عناد خود سوخته شدند و معنی آیه" ولایحیق المکر السیی الا باهله"  ( فاطر/ 43- نیرنگ بد جز اهل آن را احاطه نمی کند) تحقق یافت تا عالمیان را معلوم شود که بد نباید کرد:

بد می کنی ای نگار، هان، نیک اندیش             هرگز که کند بد که نکو آید پیش

منبع : جوامع الحکایات