تبیان، دستیار زندگی
در قریش ، جوانی بود زیبا و خوش چهره وی ، زندگی مرفه و آسوده ای داشت. مردم قریش ، به خاطر لطافت و زیبایی صورتش ( که همچون پنجه ی آفتاب بود ) او...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جوان خوش چهره

گل

در قریش ، جوانی بود زیبا و خوش چهره وی ، زندگی مرفه و آسوده ای داشت. مردم قریش ، به خاطر لطافت و زیبایی صورتش ( که همچون پنجه ی آفتاب بود ) او را "شماس" لقب داده بودند.

هنگامی که پیامبر اسلام (ص) به رسالت برانگیخته شد ، شماس بن عثمان ، دعوتش را پذیرفت و خود را برای هرگونه فداکاری آماده کرد و سپس ، بر اثر شکنجه های بیش از حد دشمنان ، به دستور پیامبر (ص) خانواده و شهر خویش را ترک گفت و به حبشه هجرت کرد.

پس از چندی ،" شماس" از حبشه به مکه بازگشت و دوباره ، با گروهی از مسلمانان به یثرب هجرت کرد. پیامبر (ص) که به مدینه آمد ، میان او و حنظلة بن ابی عامر ، عقد برادری بست.

عشقی آتشین نسبت به خدا و اسلام ، تمام صفحه دل شماس را فرا گرفته بود. او در راه معشوق ، سر از پا نمی شناخت. وقتی جنگ بدر آغاز شد ، شماس در نبرد شرکت جست و آسیب سختی بر مشرکان وارد ساخت.

سال بعد ، جنگ احد پیش آمد و پیامبر (ص) پرچم جنگ را برافراشت . در این جنگ ، بر مسلمانان شکست سنگینی وارد شد و بسیاری پا به فرار گذاشتند. هر چه رسول خدا (ص) آنان را به مقاومت و ایستادگی فرا خواند ، توجهی نکردند ، اما "شماس"، همچون کوه در برابر مشرکان ایستاد و از چپ و راست ، به آنان یورش آورد. پیامبر (ص) هر گاه به او می نگریست ، می دید که سخت مشغول نبرد است.

پیامبر (ص) در جنگ احد ، از شدت ضربه های وارد بر جسم و صورتش ، از حال رفت و گروهی از یارانش نیز کشته شدند. "شماس"، همچون سپری پولادین از پیامبر (ص) حفاظت می کرد. ضربه های شمشیر دشمن ، پیاپی بر بدنش وارد می شد و تیرهای مشرکان ، اندامش را پاره پاره می ساخت ، اما "شماس" همچنان پایداری می کرد. سرانجام ، "شماس" قهرمان ، بر اثر شدت زخم و جراحت ، از پای درافتاد. پیکر مجروح و نیمه جانش را به مدینه آوردند. پس از یک شبانه روز ، در سی و چهار سالگی ، در مدینه جان سپرد و به خیل شهیدان پیوست. از رسول خدا (ص) نقل شده است که فرمود:

«من، هیچ کس را در بهشت همچون " شماس" ندیدم!»

(زندگی نامه  شهیدان صدر اسلام / 112)