تبیان، دستیار زندگی
رازهای وزیر نفت! در همان روزهای نخست شهریور ماه و پس از آنکه تقریباً تمامی اسرای ایرانی به میهن بازگشتند، بار دیگر تمامی افکار بسوی پرونده ی جواد تندگویان معطوف شد؛ محمدجواد تندگویان، وزیر نفت کابینه ی شهید محمدعلی رجایی معتقد ....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رازهای وزیر نفت!

محمدجواد تندگویان

نگاهی به پرونده اسارت محمدجواد تندگویان، وزیر نفت جمهوری اسلامی

در همان روزهای نخست شهریور ماه و پس از آنکه تقریباً تمامی اسرای ایرانی به میهن بازگشتند، بار دیگر تمامی افکار بسوی پرونده ی جواد تندگویان معطوف شد؛ محمدجواد تندگویان، وزیر نفت کابینه ی شهید محمدعلی رجایی معتقد بود که>> دفتر کار وزیر نفت در پالایشگاه و مناطق نفت خیز است ... .>> این عقیده و تفکر در شرایط آنروز ایران که ارتش تا بن دندان مسلح صدام تحت حمایت کامل قدرتهای جهانی یکه تاز میدان جنگ بود، دیدگاهی انقلابی و صد در صد کارساز و مفید بود؛ پالایشگاه آبادان در آتش می سوخت و این شهر در بحران شدیدی قرار داشت و هر لحظه حلقه محاصره ی آن تنگ تر می شد؛ دیگر مناطق جنوب کشور نیز شرایط بهتری نداشتند، فی الواقع، بحران قلب نفت ایران را در بر گرفته بود!

نوزده ماه از پیروزی انقلاب اسلامی می گذشت و در روز 27 شهریور سال 59 نخست وزیر وقت انقلاب ، محمدعلی رجایی، در چند ماه بعد و با علنی شدن خیانت و بی کفایتی رئیس جمهور وقت، ابوالحسن بنی صدر، جای او را گرفت، در مجلس شورای اسلامی حاضر شد و اعضای کابینه اش را معرفی کرد. تندگویان وزارت نفت را تحویل گرفت اما هنوز 4 روز از گرفتن رای اعتماد از سوی نمایندگان مردم و ورود به این وزارتخانه نگذشته بود که قلب نفت ایران مورد حمله دشمن قرار گرفت.

افسر فرمانده عراقی تصمیم می گیرد تا تعدادی از زن و کودک و مردان میان سال را به جوخه اعدام بسپارد.اسرا به پشت یک خاکریز منتقل می گردند اما تند گویان دیگر تحمل نمی کند و فریاد می زند:من تند گویان وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران هستم.کسی را اعدام نکنید.و افسر عراقی میخکوب می شود.

با آغاز جنگ تحمیلی شاید نخستین نیروهایی که وضعیت تدافعی به خود گرفتند کارکنان شرکت ملی نفت ایران بودند. چرا که هدف دشمن از حمله به مناطق جنوبی بخوبی روشن بود؛ تصاحب و تصرف پالایشگاه آبادان، حتی برای مدتی کوتاه، می توانست ماشین جنگی ایران را ساقط و با مشکل جدی مواجه کند و صدام در راه رسیدن به مقصود تمام توان خود را بسیج کرده بود. در آن دوره پالایشگاه آبادان با ظرفیت پالایشی 600 هزار بشکه در روز نخستین هدف بود. در این میان تندگویان تمام تلاش خویش را صرف می کند تا پالایشگاه و لوله انتقال نفت فعال و در مدار بماند؛ ایران در آن سال ها هر روز حدود 2 میلیون و 200 هزار بشکه نفت تولید می کرد و گاهاً به عدد دو میلیون و سیصد هزار بشکه نیز می رسید و از این مقدار تولید چیزی حدود یک میلیون و ششصد هزار بشکه مصرف داخلی بود. مسلماً خارج شدن پالایشگاه آبادان از خط تولید و یا تصرف آن توسط عراق ضربه ای جبران ناپذیر به ایران محسوب می شد.

بر اساس همان اعتقادی که وزیر نفت داشت یعنی حضور وزیر در مناطق نفت خیز، در همان روزهای اول جنگ راهی منطقه می شود و تمامی حوادث پالایشگاه را زیر نظر می گیرد. خط لوله ورودی پالایشگاه مورد حمله موشکی قرار گرفته و روند کار را با مشکل مواجه کرده بود، وضع شهر بحرانی و هر لحظه امکان سقوط و تصرف آبادان توسط نیروهای عراقی بود. اما کارکنان این مرکز نفتی و گروهی از ساکنان شهر در کنار وزیر نفت به مقابله پرداخته و آتش را مهار می کنند.

روز پنج شنبه 8 آبان ماه 59 تندگویان، بهروز بوشهری معاون وزیر نفت و محسن یحیوی معاون وزیر در امور مناطق نفت خیز راهی اهواز می شوند تا در جریان آخرین اخبار و تحولات جنگ قرار گیرند. همان شب وزیر نفت تصمیم می گیرد تا روز جمعه را در جمع مردم آبادان باشد و از منطقه بار دیگر بازدید کند. وزیر بهداری وقت، منافی و گروهی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی نیز با او همسفر می شوند.

صبح روز جمعه 9 آبان ماه وزیر نفت و دو معاونش به همراه دو محافظ و راننده با خودروی کادیلاک و در جلوی کاروان بسوی آبادان حرکت می کنند. در طول مسیر نرسیده به پل بهمن شیر درست مقابل ذوالفقاریه کاروان مسئولین نظام با یک پست ایست و بازرسی نیروهای عراقی روبرو می شوند. خودروی نخست می ایستد اما مابقی کاروان موفق به فرار می شوند. سرنشینان خودرو پیاده شده و به جمع سایر اسیران که اغلب مردم بومی منطقه و زن و کودک بودند می پیوندند، هنوز کسی از هویت این 6 نفر مطلع نیست و ظاهراً در همان لحظه ی توقف ناگهانی خودرو بدستور تندگویان افراد کلیه کارت های شناسایی خود را مخفی می کنند.

مدتی می گذرد و افسر فرمانده عراقی تصمیم می گیرد تا تعدادی از اسیران را به جوخه اعدام بسپارد. تعدادی زن و کودک و مردان میان سال که همه یا از عشایر منطقه بودند و یا افرادی روستایی که برای نجات جان خود قصد فرار به مناطق امن را داشته اند؛ اسرا به پشت یک خاکریز منتقل می گردند اما تندگویان دیگر تحمل نمی کند و فریاد می زند: من تندگویان وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران هستم، کسی را اعدام نکنید. و افسر عراقی میخکوب می شود!

وزیر و دو معاونش به بغداد منتقل می گردند و بعد از مدتی راهی بصره و دوباره به بغداد بازگردانده می شوند. آقایان یحیوی و بوشهری آخرین دیدار با مافوق خود را پس از آزادی از عراق تعریف کرده اند و شاید ضرورتی نداشته باشد که اینجا نیز تکرار شود. آنچه در این میان مهم است، دوران اسارت جواد تندگویان وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران است!

البته مدتی بعد از بازگشت آزادگان و همچنین بازگشت یحیوی و بوشهری مذاکرات بسیاری برای تعیین سرنوشت تندگویان میان مقامات ایران و عراق صورت می گیرد که سرانجام آن تحویل پیکر مومیایی شده ی وزیر نفت بود.

پرونده اسارت تندگویان نکات جالب توجه بسیار دارد که می توان برای هر کدام از این نکات و با بهره برداری از شواهد موجود یک کتاب نوشت: بطور مثال ادعای رژیم مخلوع بعث در خصوص دلیل شهادت تندگویان، مقامات عراقی اصرار داشتند که تندگویان اقدام به خودکشی کرده است!! که این ادعا حتی برای افرادی که او را ندیده اند و فقط کتابهای زندگی نامه اش را مطالعه نموده اند بسیار خنده دار و احمقانه است؛ علت مرگ وزیر نفت در هاله ای از ابهام باقی ماند. نکته دیگر آخرین نامه است که به خانواده می نویسد که نشان از تهدید، شکنجه های روحی و جسمی در مقابل ایستادگی و مقاومت تندگویان دارد. متن نامه چنین است؛ وزیر نفت دولت جمهوری اسلامی ایران اینجانب در کشور عراق اسیر جنگ هستم و مایل نیستم با خانواده ام در ایران ارتباط برقرار کنم. 26/1/1360 محمدجواد تندگویان.

نکته دیگر باز برمی گردد به ادعای خودکشی؛ همانطور که اشاره شد پیکر شهید تندگویان مومیایی شده بود. طرف عراقی نیز مدعی بود ایشان در همان سال های نخست اسارت اقدام به خودکشی کرده است اما از نوع مومیایی، ماندگاری بدن و سلامت اندام کاملاً مشخص بوده است که تندگویان در سالهای 66 یا 67 به قتل رسیده است. نکته دیگر اینکه نوع مومیایی انجام شده شباهت بسیاری به نمونه های صورت گرفته در اسرائیل داشته و این تردید ایجاد می گردد رژیم بعث عراق برای بدست آوردن اطلاعات مورد نیاز خود ازهمکاران شکنجه گر صهیونیست نیز کمک گرفته اند.

اما مهم ترین و اصلی ترین سوالی که در این جا مطرح است اینکه آیا می شود با توجه به فروپاشی رژیم صدام به اطلاعات تازه و جدیدی از پرونده پر رمز و راز اسارت وزیر نفت دست یافت؟

چرا تندگویان نمی خواهد برای خانواده اش نامه بنویسد؟ چرا رژیم مخلوع عراق مدعی می شود که تندگویان خودکشی کرده است؟ چرا حتی هنگام تحویل پیکرش عراقی ها تن به بازی کثیفی می دهند و نخست به نمایندگان ایران و صلیب سرخ جهانی جنازه ای را نشان می دهند که حتی از نظر اندامی هیچ شباهتی با تندگویان ندارد و این اقدام با اعتراض شدید نمایندگان صلیب سرخ جهانی روبرو می شود و تبادل چند روزی به عقب می افتد؟

آنچه مسلم است اینکه رژیم صدام پس از به اسارت گرفتن وزیر نفت دولت جمهوری اسلامی فرصت بسیار مناسبی را برای شناسایی موقعیت چاههای نفتی و مراکز مهم سوختی و هسته ای ایران بدست آورده بود ولی گویا روحیه ی مقاوم و صبور محمدجواد تندگویان خط بطلانی بر این خواسته کشید و این شاید باعث شد تا فشار مضاعفی را بر او تحمیل کنند.

در خصوص ادعای رژیم مخلوع بعث عراق که تندگویان در همان سالهای نخست اسارت اقدام به خودکشی کرده است نیز اسنادی در دست است که این ادعا را رد می کند؛ حتی یکی از اسرا در خاطرات خود می گوید که شهید تندگویان را در بند انفرادی ها دیده و با او صحبت کرده است؛ این فرد مدعی است که شهید تندگویان گفته است که فاقد کارت صلیب سرخ است و جالب اینکه در پاسخ به این درخواست که نشانی خانواده اش را به آن اسیر بدهد می گوید؛ آدرس من این است: صبر، استقامت.

قتل نفس یا خودکشی توسط فردی که دانش آموخته ی دبیرستانهای اسلامی جعفری است و با معدل هفده مدرک خود را اخذ کرده و در طول سالهای مبارزه بر علیه رژیم ستم شاهی بارها و بارها توسط ساواک دستگیر شده و مورد شکنجه و آزار قرار گرفته و طعم تلخ زندان را نیز چشیده است اما دست از مبارزه و مقاومت برنداشته، بلکه بر ایستادگی اش افزوده شده است، امری محال و بیشتر به یک شوخی شبیه است و در حقیقت این ادعای دروغین رژیم بعث در خصوص شهادت وزیر نفت نوعی فرار از جنایات بی شمار خود در قبال زندانیان جنگی است.

رژیم مخلوع بعث حتی اجازه نمی دهد نمایندگان صلیب سرخ جهانی با تندگویان دیدار کنند و از وضع او باخبر شوند. قدر مسلم اینکه اگر تندگویان در کنار سایر اسرای ایرانی قرار می گرفت و می توانست با مرحوم ابوترابی ارتباط برقرار نماید، مسلماً جریان مقاومت در اسارت بسیار شدیدتر شده و می توانست این امکان را بوجود آورد که حتی شیوه ی مبارزه ی اسرا تغییر کند و این شاید یکی از دلایل مخفی کردن وزیر نفت بوده است.

پس از اسارت وزیر نفت و معاونینش در جاده اهواز به آبادان در روزهای نخست جنگ تحمیلی، تلاش های زیادی برای رهایی آنان صورت گرفت؛ در اجلاس سران اوپک در اندونزی در تاریخ 26 آذرماه سال 59 حسن سادات معاون وقت وزیر نفت و سرپرست هیات اعزامی جمهوری اسلامی ایران، دست به اقدامی جالب توجه زد؛ عکس وزیر اسیر بر روی صندلی که قرار بود جایگاه او باشد قرار گرفت و این اقدام سبب عصبانیت هیات عراقی شد. همچنین نامه ای تنظیم شد و به تمامی اعضای اجلاس اوپک تقدیم گردید. وزارت خانه های نفت و امور خارجه مکاتبات بسیاری را برای آزادی تندگویان و معاونانش صورت دادند اما عراق هیچ توجهی نکرد.

هرچند پس از سالها، سرانجام رژیم بعث پیکر مطهر این مرد مقاوم را تحویل داد اما بدون شک تاریخ در این خصوص به قضاوت خواهد نشست و عاقبت راز اسارت تندگویان برملاء خواهد شد؛ راز شهادت مظلومانه و غریبانه اش و حدیث بیش از یک دهه ایستادگی و مقاومت و ایثارش جهان را متحیر خواهد کرد.

نوید صالحی