هویت ملی در كار اهل قلم چه جایی دارد؟
پرداختن به هویت ملی و میراث فرهنگی و معنوی موضوعی بوده که از دیرباز مورد توجه شاعران و نویسندگان بوده است؛ فردوسی با پرداختن به هویت ملی و اسطورههای ما كاری بزرگ در این زمینه انجام داد و بسیاری معتقدند كه ماندگاری زبان و خط فارسی امروز مدیون این شاعر بزرگ است. اما امروزه بهنظر میرسد شاعران و نویسندگان ما كمتر به این مسأله توجه دارند، و برخی هم در استفاده از اسطورهها، ترجیح میدهند از نمونههای غربی بهره ببرند. این در حالی است كه این سالها بسیاری از هجمههای با انگیزههای سیاسی به هویت ملی ما، در قالب سرمایهگذاری در آفرینش آثار هنری ازسوی ایادی غرب صورت میگیرد.
عدهای از اهل قلم دلیل بیتوجهی به این موضوع را ناشی از نداشتن شناخت از میراث فرهنگی و اسطورههای ایرانی میدانند و عدهای دیگر اعتقاد دارند نویسنده و شاعر امروز دارای دلمشغولیهای فراوانی است و کمتر به این موضوعها فکر میکند؛ اما برخی هم به این موضوع اشاره دارند که لازم نیست شاعران و نویسندگان ما به دفاع از هویت ملی و میراث فرهنگی برآیند؛ چراکه این فرهنگ سالها در برابر حوادث گوناگون حفظ شده و حالا هم حفظ خواهد شد. برخی هم میگویند دلیل بیتوجهی شاعران و نویسندگانمان به این مسأله، از بیتفاوتی مسؤولان به این موضوع و همچنین گسست با گذشته ناشی میشود.
گزارش گفتوگوهای ایسنا دربارهی این موضوع در پی میآید.
شاعران؛ مشعلداری میراث ما
این شاعر یادآور میشود: شاعران ما در همیشهی تاریخ، فرهنگ ایرانی را توسعه و تعمیم دادهاند. اگر ما شاعرانی چون فردوسی، خیام، نظامی، حافظ و سعدی را نداشتیم، آیا فرهنگ ایران میتوانست اینقدر در جهان شهره باشد؟ درواقع این شاعران بودهاند كه فرهنگ ایران را اشاعه داده و همواره هم پاسدار آن بودهاند.
به گفتهی او، بیتوجهی بعضی شاعران و نویسندگان امروز به میراث معنوی و هویت ملیمان ناشی از كجسلیقگیهای آنان است و آنان از خودبریدگانی هستند كه خود را فراموش كردهاند.
توجه ادبیات به میراث فرهنگی بهشكل تزیینی
این داستاننویس اعتقاد دارد: بعد از انقلاب، از گذشته بریدند و گفتند گذشته مال كسانی بود كه بر اریكهی قدرت نشسته بودند، و به تمامی، آن را نفی كردند؛ به این دلیل ارتباط مان با گذشته قطع شد. مسؤولان بعدی ما نیز در هیچ سخنرانی به میراث فرهنگیمان اشاره نكردند.
او دلیل نپرداختن شاعران و نویسندگان به هویت ملی را دلمشغولیهای آنها میداند و میگوید: در اوضاع فعلی، نویسنده و شاعر ما دلمشغولیها و گرفتاریهای دیگری دارد. انسان معاصر اگر مشغلهی نان نداشته باشد و در همسایگیاش آدمیانی نباشند كه افسرده و غمگین باشند، مجال خواهد یافت كه به گذشته فكر كند؛ اما او امروز فرصت نمیكند به گذشته فكر كند.
شاعر بزرگی نمیبینم كه بخواهد به میراث ملی بپردازد
به اعتقاد او، بههرحال هنرمندان ما نسبت به میراث فرهنگی و هویت ملی بیتفاوت نیستند؛ اما اینگونه مسائل خیلی آنی در آثار خود را نشان نمیدهند. اگر در اثری مسائل ملی - میهنی نشان داده شوند، باید سالها از ماجرا گذشته باشد؛ اما ما هنوز از بسیاری از ماجراها خیلی فاصله نگرفتهایم؛ پس طبیعی است كه در آثار نویسندگان و شاعرانمان انعكاس نداشته باشند.
این داستاننویس دربارهی توجه نكردن شاعران به هویت ملی، میراث فرهنگی و ملی متذکر میشود: شعر حساب جدایی دارد. شعر امروز خیلی سقوط و افت كرده است و شاعر بزرگی نمیبینم كه بخواهد به این موضوعات بپردازد. بعد از منوچهر آتشی ما دیگر در نسل بعدی شاعر بزرگی نداریم.
به گفتهی عاشورزاده، اگر مسؤولان روی مسائل ملی و فرهنگی ما تكیه و توجه بیشتری داشته باشند، بیتوجهی در این امر در بقیهی سطوح هم به وجود نخواهد آمد؛ اما متأسفانه به این امر توجه ندارند.
شاعران امروز و مطالعات تاریخی صفر
این منتقد و مترجم ادبی همچنین شاعر را زمانی اثرگذار میداند كه از روزگارش درك درستی داشته باشد و بداند كه در كجای تاریخ سیاسی و تاریخ ادبیات زندگی میكند.
وی معتقد است: اگر شاعران بزرگی چون فردوسی، خیام، ناصرخسرو و دیگرانی شعرشان زمان ندارد، به این دلیل است كه وابستهی گذارهای اجتماعی نبودند. در واقع شاعرانی كه خود را به حكومت نزدیك میكنند، شاعرانی سیاستزدهاند؛ اما شاعر سیاسی آن است كه نسبت به سرنوشت كشورش و مردم دغدغه داشته باشد.
این مدرس دانشگاه دلیل نپرداختن شاعران امروز به هویت ملی و میراث فرهنگی را دریافت نادرست و اطلاعات اندك میداند و معتقد است: نود درصد شاعران امروز ما، از نظر دریافت و مطالعات تاریخی صفرند. علت دیگر این است كه وقتی بعضی میگویند ایران قبل از اسلام تمدن نداشت و كسی نیز چیزی نمیگوید، كه این به معنای نداشتن اطلاعات است.
مرتضی امیری اسفندقه نیز توجه به آنچه را كه ایران ما از حیث فرهنگ و هنر دارد، برآمدن از عهدهی هنرمندی میداند كه ذاتا هنرمند باشد.
به گفتهی این شاعر، نباید متوقع باشیم كه پرداختن به هویت ملی و فرهنگی از عهدهی همهی هنرمندان برآید. اگر یك شاعر هم به خوبی از عهدهی این كار برآید، كافی است؛ همانطور كه شاعرانی چون اخوان ثالث و شفیعی كدكنی با توجه به میراث فرهنگی ما شعرهای ماندگاری سرودهاند. امروز هم هستند شاعرانی كه در اینباره شعرهایی سرودهاند، اما هنوز آنرا منتشر نكردهاند.
او شعر را نوعی میراث فرهنگی میداند كه باید حفظ شود و میافزاید: خود شعر و شاعر میراث فرهنگی ما هستند. حسین منزوی از تمام میراث فرهنگی ما باارزشتر و از معابد مشرقزمین عظیمتر است. خود شاعر تا وقتی كه زنده است، بهترین میراث فرهنگی ماست.
امیری اسفندقه در پایان یادآور میشود: نیما یوشیج، مهدی اخوان ثالث، سهراب سپهری و احمد شاملو هنوز زنده هستند، و این یعنی حفظ میراث فرهنگی ما.
اهل قلم و دلسوزی به میراث ملیمان
این شاعر میافزاید: وقتی هویت شخصی ما اشكال داشته باشد، هویت ملیمان نیز ناخودآگاه دچار ایراد میشود. در جامعه هویتهای متفاوتی داریم و چندان به هویت ملی فكر نمیكنیم.
او همچنین معتقد است: شاعر پارهپارهی مشاهداتش را در شعر میگوید؛ اما باید توجه كند به چیزی كه به هویت ملی و میراث فرهنگیمان مربوط میشود، نیز توجه داشته باشد. این گذشته به دلسوزی احتیاج دارد.
مفتون امینی دربارهی بیتوجهی شاعران و نویسندگان امروز به اسطورههای خودی معتقد است: نویسندگان و شاعران ما منتظرند كتابهایی از غرب ترجمه شوند، تا آنها را بخوانند و به تقلید بپردازند؛ در حالیكه ما اسطورههای بسیار قوی داریم و حتا غربیها رئالیسم جادویی را از اسطورهها و افسانههای ما گرفتهاند؛ اما خودمان به این موضوع بیتوجهیم و همچنان به تقلید از غربیها پافشاری میكنیم.
او دلیل بیتوجهی شاعران و نویسندگانمان را نسبت به میراث فرهنگی و ملی، نداشتن شناخت و فكر نكردن به گذشته میداند.
با این اوضاع هویت ملیمان دوباره زنده نمیشود
این شاعر معتقد است: اگر تفكر جامعه بر حفظ هویت ملی باشد، شاعر نیز بر حول آن محور قرار خواهد گرفت و آثاری را در این زمینه خلق خواهد كرد.
او بخشی از بیتوجهی به میراث فرهنگی و اسطورههای ما را بهدلیل تخریبی میداند كه در سالهای گذشته نسبت به آنها شده است و معتقد است: بهدلیل سیاستگذاریهای اشتباه، اسطورهها و هویت فرهنگی ما تخریب شد و این موضوع باعث بیانگیزه و بیتفاوت شدن بسیاری نسبت به اسطورههای فرهنگمان شد.
به گفتهی کاکایی، این موضوعات باعث تخریب بسیاری از میراث ملی ما شد و زمان زیادی را برای متقاعد كردن مسؤولان از دست دادیم و الآن وقتی متوجه شدهاند، كه تقریبا میدان را از دسترفته میبینند.
او اعتقاد دارد: حالا زمان زیادی را از دست دادهایم و بعید به نظر میرسد مردم برای حفظ این میراث متحول شوند.
به نامآوران نازیدهایم و غافل شدهایم
این شاعر و پژوهشگر ادبیات با اعتقاد بر اینكه یكی از اشكالات ما در نپرداختن به هویت ملیمان این است كه به نامآورانمان آنقدر نازیدهایم، كه از این امر غفلت كردهایم، در ادامه یادآور میشود: اگر گذشتگان ما كاری كردهاند، تنها در حد ایران نبوده است. درست است كه فردوسی دربارهی ایران شعر سروده؛ اما كاری كه او كرده، با آنكه صبغهی بومی دارد، جهانی شده است.
به باور وی، بسیاری از نویسندگان ما حتا زبان خود را كه ركن اصلی دوام فرهنگ است، پاس نمیدارند و آن را با واژههای بیگانه میآلایند.
سرخوردگی نویسندگان و بیتوجهی به هویت ملی
این داستاننویس معقتد است: در طول تاریخ ما همیشه با روشنفكران دشمنی وجود داشته است؛ چرا كه آنها هرگز نخواستند در خدمت حكومت باشند. مسؤولان معمولا به میراث فرهنگی توجهی نشان نمیدهند. نویسنده و شاعر هم وقتی میبینند اینطور است، ترجیح میدهند سكوت كنند. مثلا در ماجرای سد سیوند كه آبگیری شد، این همه اعتراض بود؛ اما این اعتراضها به كجا رسید؟ حالا اگر شاعر و نویسندهای اثری خلق میكرد، چه تأثیری میتوانست داشته باشد؛ آن هم در میان صداها گم میشد.
او همچنین متذكر میشود: وقتی خود، هویت ملی را تخریب میكنند و به آن توجهی ندارند، چگونه از شاعران و نویسندگان میخواهیم كه به این موضوع توجه و برای آن تلاش كنند؟ امروز اوضاع به گونهای شده است كه كسی به ایرانی بودن خود اعتقادی ندارد!
اهل قلم و نشنیدن فرمان حفظ مظاهر ملی
به گفتهی این نویسنده و پژوهشگر، حكومتهایی كه بر ایران فرمان میراندند، ایرانی نبودند و حكمرانان، ثروت ایران را میخواستند؛ پس از سوی دستگاههای دولتی به ملیت گرایشی دیده نمیشد. آن نیروی عظیم ملیت كه از میان جان ایرانیان میجوشید، بهخاطر فرهنگ پرشكوه چندهزارسالهی ایرانی بود و درفشدار بزرگ آن هم، فردوسی و شاهنامه بودند.
او در ادامه متذکر میشود: اگر این دو عامل نبودند، شاید تا حالا فرهنگ ملیمان را فراموش كرده بودیم. این دو عامل، ایران را در چند صد سال اخیر یاری بخشید، تا نام ایران باقی باشد و بهجایی رسید كه ملت ایران برای حفظ مظاهر ملی حركت كند؛ اما این فرمان عمومی توسط شاعران و نویسندگان امروز ما هنوز شنیده نشده است، هرچند از اعماق وجود یكایك ایرانیان به گوش میرسد.
جنیدی معتقد است: اگر این فریاد بلند شود، شاعران را بیدار خواهد كرد؛ چرا كه این حركت، حركتی پرخروش است، كه از درون جان ایرانیان میجوشد و چه بهتر كه شاعران نیز به آن بپیوندند.
هویت ملی برای برخی دكان شده است
این شاعر تصریح میكند: طبیعتا كار شعر و هنر، كاری فردی است و نمیتوان برای جمع تصمیم گرفت كه برای فلان مسأله شعر بگویند، حرف بزنند یا بنویسند. هر شاعر بسته به نوع تربیت و رابطهاش با مسائل اجتماعی و تاریخ و حساسیتهای شخصی و اجتماعی، نسبت به آنها موضعگیری میكند.
او همچنین یادآور میشود: طبیعی است كه اگر حافظ آن شعرها را گفته و یا فردوسی «شاهنامه» را نوشته و به هویت ملی پرداختهاند، كسان دیگر، كارهای دیگری میكردند. اما اگر جامعه هوشیار باشد، میگردد و چیزهایی را كه باید بیابد، پیدا میكند.
به گفتهی موسوی، میتوان در اصالت نظر همهی كسانی كه بر اساس منافع سیاسی كوتاهمدت، مسائلی چون هویت ملی را دستاویز قرار میدهند، تردید كرد. ما امروز باید در جستوجوی كسانی چون صادق هدایت باشیم كه با «بوف كور» در ادبیات، مبنای درستی را گذاشت. او در عین حال كسی بود كه با كسانی كه در همان زمان از فرهنگ ملی یك دكان سیاسی برای خود درست كرده بودند، مبارزه میكرد.
از ملیتمان غفلت کردهایم
این شاعر معتقد است: ما در سرزمینی زندگی میكنیم كه ادبیات و فرهنگی ریشهدار و بیش از هزارساله دارد. باید به این فرهنگ افتخار كنیم؛ چه بسا در میان جوامعی كه در دنیا وجود دارند، كم هستند كشورهایی كه سابقهی طولانی فرهنگی داشته باشند. فرهنگ، ادبیات و عرفان ایرانی، درجه یك هستند.
قزوه بهترین راه را برای حفظ میراث فرهنگی و هویت ملی، توجه به میراث گذشته، نقد آن و حركت بهسمت آینده میداند.
این شاعر یادآور میشود: غرب امروز با حجم زیاد كارهای فرهنگی پرهیاهو، اینترنت، هالیوود، و پستمدرنیسم، كه متأسفانه هیچ نسخهی خوبی برای امروز ما نیست، دارد ما را كه نسبت به گذشتهمان بیهویت كند. آنها كاری كردهاند كه شاعران جوان امروز فكر میكنند كه مولانا و حافظ حق آنها را خوردهاند. آنها حرمت به بزرگان گذشته را در جوانان ما از بین بردهاند. غرب بهشدت دارد روی این موضوع كار میكند و ما باید روی جامعهمان كار كنیم؛ در حالی كه در باب ملیتمان بسیار غفلت میكنیم.
توجه به وطن هشدار هم لازم دارد
این شاعر میگوید: قبل از انقلاب كمتر شاعرانی بودند كه وطنی مینوشتند؛ اما امروز شاعرانی كه در اینباره شعر میگویند، زیادند.
به اعتقاد او، توجه به میراث فرهنگی باید هشدار داده شود. البته باید توجه داشت كه صحبت از وطندوستی، سفارشی نیست؛ بلكه باید در قلب شاعر و نویسنده باشد، تا بتوانند دربارهی آن، اثری خلق كنند؛ اما باید این تذكر داده شود تا به كشور خود و میراث فرهنگی و هویت ملیمان نگاه كنیم.
سپانلو كه چندی پیش بهعنوان شاعر تهران مورد تقدیر قرار گرفت، در عین حال اعتقاد دارد: شاعران و نویسندگان در پرداختن به میراث فرهنگی و ملی نباید خود را به دو یا سه مورد محدود كنند. مسائل بسیاری هست كه به هویت ملی ما مربوط میشوند و میتوانند به آنها بپردازند. ضمن اینكه شاعران لازم نیست مثلا حتما به سد سیوند بپردازند.
این پژوهشگر در همین زمینه میافزاید: امروز حرفهایی زده میشود كه بزرگترین توهین به میراث ملی، هویت ملی و ادبیات ما هستند؛ بزرگترین توهین به سعدی و حافظ ، كه شاعران بزرگ ما هستند.
گفتن از دلبستگی ملی در ذات شاعر است
این شاعر ددر ادامهی این موضوع متذكر میشود: در تاریخ بیشتر ملل این مهم را داریم. «یانیس ریتسوس» وقتی شعر «بر یونانیت گریه مكن» را مینویسد، در عین حال كه به آفرینش اسطورهی مقاومت میپردازد، نهایت عشق و دلبستگی به یونان را در تكتك واژهها بیان میكند.
او همچنین یادآور میشود: ما عظمت قصیدهی «ایوان مداین» خاقانی را تنها در عرق ملی و وطنپرستی او میتوانیم ببینیم و این در ذات شاعر است؛ به عبارتی این دیكتهشدنی و سفارشی نیست. از هر كجا كار سفارشی آغاز شود، ابتدای زوال كار شاعر است. شاعر حق دارد كه از ملیتش بگوید، و اتفاقا شعر تنها هنری است كه بیشترین تأثیر را بر ذهنیت جمعی میگذارد.
وی اعتقاد دارد: احساس شاعر راه خود را میشناسد. خرد و بینش شاعر به هر كوچه و پسكوچهای كه وجود دارد، سرك میكشد و از من كه هستمها، چراییها و ... پرده برمیدارد. شاعر حق دارد بداند كیست، خاكش چه بویی میدهد، و وطنش كجاست. برای این پرسشها به مجوزی هم نیاز ندارد، سفارشی نمیشود.
شناخت نداشتن شاعران و بیتفاوتی به هویت ملی
این شاعر طنزپرداز در ادامه یادآور میشود: خیلی از تصویرهایی كه شاعران نوپرداز ما ارایه میدهند، به فرهنگ گذشتهمان مربوط نیست. فضاهایی را ترسیم میكنند كه ایرانی نیست.
احترامی تأكید دارد: شاعران و نویسندگانی كه به هویت ملی و فرهنگمان بیتفاوت هستند، عمق و شناخت كافی ندارند، و به این دلیل بیشتر به فرم میپردازند. چه بسا با یك فرم كلاسیك میخواهند حرف جهانی بزنند، كه نتیجهاش هم معلوم نیست. البته تعدادی از آنها نیز شاعران خوبی هستند كه در زمینهی فرهنگ و هویت ملی و میراث فرهنگی ما كار میكنند و به افقهای دورتر مینگرند.
او درباره ی استفاده شاعران و نویسندگان ما از اسطورههای غربی اعتقاد دارد: به نظرم ایرادی ندارد كه شاعران ما از این اسطورهها استفاده كنند؛ مهم این است كه آنها را ایرانی كنیم.
ارزش هزارچندان شاعری در این زمان
این شاعر متذکر میشود: در دنیای امروز بهدلیل ارتباطات، هجوم زبانهای غیره و فرهنگ غیره، ضرورت بسیار جدی وجود دارد تا زبان خود را زنده نگه داریم، كه زبان شاید یكی از اساسیترین میراث یك قوم و مردم است. همهچیز از زبان شروع میشود؛ از تفكر گرفته تا بقیهی چیزها.
او همچنین میگوید: به تعهد ملی و انسانی خود بهعنوان یك شاعر كه در ذات خود معترض است، عمل كردهام، و به پدر فرهنگی ایران - فردوسی بزرگ - بعد از حدود 11 قرن تعظیم میكنم و هیچ نمیگویم كه خود اظهر من الشمس است.
هنرمند حقیقی از میراث ملی نمیگذرد
این داستاننویس یادآور میشود: اینكه چرا امروز كمتر نشانهای از ابراز نظر حداقل، در مواجهه با مسائلی كه میراث ملی و فرهنگی ما را به خطر میاندازد، وجود دارد، دلایلش را نباید صرفا در حوزهی روشنفكری جستوجو كرد؛ بلكه در حوزههای دیگر زندگی نیز باید سراغش را گرفت.
شیرزادی معتقد است: روشنفكر بهمعنای راستینش ممكن است در بحران تنفسی یا در جغرافیای بحرانزده خو گرفته باشد و نوعی خستگی ذهنی بیابد، و به این دلیل، شاید نسبت به قضایا كندتر واكنش نشان دهد؛ ولی این بدان معنا نیست كه بیتفاوت باشد؛ بلكه در حد طبیعیاش واكنش نشان میدهد. اما برخی اشخاص نیز هستند كه جسارت و شجاعت و آن قوت لازم اخلاقی به معنای روشنفكری در آنها ضعیف است
به باور این وی، در مجموع تاكنون روشنفكران راستین، كه شاعران و نویسندگان حقیقی در آنها میگنجند، از كنار مسائلی چون میراث ملیمان بیتفاوت نکردهاند.
شیرزادی میگوید: شماری از داستاننویسان و شاعران ما در چند دههی گذشته نسبت به میراث ملی و فرهنگی و اتفاقات دیگر واكنش نشان دادهاند و گاهی واكنش مستقیم خود را بهشكل اعتراض نمایان كردهاند.
وظیفهی مهم شاعر در انتقال میراث ملی
او وظیفهی شاعران را در این زمینه مهمتر میداند و میگوید: شعر چون در دهان مردم راحتتر میچرخد و هنر دیرین ماست، بنابراین شاعر وظیفهی مهمتری را در برابر بیان وقایعی كه در كشور اتفاق میافتد، دارد. اوست كه باید اتفاقات روز را برای نسل آینده بیان كند.
فقیری معتقد است: در حفظ میراث فرهنگیمان دولت نباید در كار شاعران و نویسندگان دخالت كند. همیشه اینطور بوده كه دولت روی هر كاری كه دست بگذارد، خراب میشود.
این داستاننویس، دلیل اشارهی شاعران را به اسطورههای غرب و بیتوجهی به اسطورههای خودی را نداشتن شناخت از سوی آنها میداند و توضیح میدهد: نداشتن شناخت و دل سپردن به ظواهر تكنیكی كه در ادبیات غرب وجود دارد، مورد استفادهی شاعران و نویسندگانی قرار میگیرد كه اسطورههای ایرانی را نمیشناسند. بسیاری از آنها «شاهنامه» را هنوز به درستی نخواندهاند؛ چرا كه اگر خوانده بودند، میفهمیدند فردوسی كاری بسیار عظیم كرده است؛ حتا عظیمتر از هومر.
هنرمند جدی و توجه به ریشههای فرهنگی خود
اخوت در ادامه تصریح میكند: بیتوجهی آنها به میراث فرهنگی و هویت ملیمان و سكوت و گذشتن از كنار آنها، به این دلیل است كه پرداختن به هر موضوعی، مقتضیات خود را میطلبد؛ مقتضیاتی كه میتوان آنرا در عبارت «آزادی بیان» خلاصه كرد. این قضایا باعث میشود كه شاعران و نویسندگان به موضوعات خودمان كه میرسند، سكوت كنند؛ گرچه من فكر نمیكنم شاعران و نویسندگان به اتفاقات جهانی بیش از میراث فرهنگی و هویت ملیمان واكنش نشان داده باشند.
این نویسنده دربارهی حمایت دولت از شاعران و نویسندگان برای پرداختن به میراث ملی و فرهنگی معتقد است: دولت قرار نیست شاعران و نویسندگان را به یك سمتی سوق دهد. اگر قرار باشد دولت برای سوق دادن شاعران و نویسندگان بهسمت توجه به میراث فرهنگی و هویت ملی برنامهریزی كند، نتیجهاش همین میشود كه حالا هست؛ سفارشینویسی.
نگارندهی «نامها و سایهها» دربارهی پرداختن شاعران به اسطورههای غربی در شعرهایشان و بیتوجهی به اسطورههای خود یادآور میشود: اگر شاعران و نویسندگان ما به اسطورههای غرب توجه بیشتری دارند، لابد برای این است كه آن اسطورهها را برای بیان مافیالضمیر خود كارآمدتر دیدهاند، یا شاید با اسطورههای خودی به اندازهی كافی آشنایی ندارند، یا شاید از اینكه در دام ادبیات فرمایشی بیافتند، میترسند.
شعر غافلان از سرزمین ماندگار نخواهد بود
این شاعر میگوید: شاعران و نویسندگان به میراث فرهنگی و هویت ملی بهصورت كلی میپردازند و در اینباره شعر مستقیمی نمیسرایند. شاعران و نویسندگان ما وقتی از سپاهان، اروند، كارون و ... نام میبرند، بر این دلالت دارد كه به كیان و آب و خاك خود توجه دارند؛ اما نمیتوانند دربارهی میراث فرهنگی شعر مستقیمی بگویند.
بیگی حبیبآبادی میافزاید: اگر شاعران و نویسندگانی دربارهی موضوعاتی چون جنگهای اخیر شعر میسرایند، به این دلیل است كه شاعر در لحظهی وقوع قرار دارد و شعر میگوید؛ اما دربارهی میراث فرهنگی اینگونه نیست؛ چرا كه مردم تنها در لحظهی وقوع متأثر میشوند.
او همچنین تأكید دارد: نگاه به گذشته، وطن، ایران، سرزمین، مرز و كیان، مواردی هستند كه همهی شاعران، آنها را پاس میدارند.
این شاعر یكی از دلایل كمتوجهی شاعران را به میراث ملی و فرهنگی، گسست نسل جوان با نسل گذشته میداند و یكی از دلایل گسست نسل امروز را با گذشتهی فرهنگیمان، بیتوجهی مسؤولان ذکر میكند.
در تخریب میراث ملی و فرهنگیمان کوشش کردهایم
این منتقد و مترجم با تأكید بر اینكه شاعر نمیتواند سفارشی شعر بگوید، یادآور میشود: چه پیش از اسلام و چه پس از اسلام، وظیفهی شاعر این بود كه شعر بگوید و دلبستگیهای ملی و قومی را بیان كند.
او در ادامه میافزاید: اگر خاقانی از شكسته شدن ایوان مداین متأثر شده و شعر میگوید، یا حافظ از مستی و پیر مغان صحبت میكند، این زود به دل مخاطب فارسیزبان مینشیند.
او میگوید: از زمان مغولان به این طرف علایق ملی در كشور ما كم شده است. گر چه ما همه ایرانی هستیم و مملكتمان را دوست داریم؛ ولی همهی اینها فقط جنبهی زبانی دارد. اسناد و تاریخ گوشهای از هویت ما هستند؛ اما ما كه ملتی معروف به شعردوستی هستیم، دیوان شعرهایمان را كسانی در خارج ترجمه كردهاند؛ جز در موارد معدود، و حتا دستور زبان فارسی ما را خارجیها نوشتهاند، و اینها نشان از كاهلی ما دارد، نشان از این دارد كه ما آمدیم روش راه رفتن كبك را یاد بگیریم، راه رفتن خودمان را هم فراموش كردیم.
دستغیب همچنین به ایسنا میگوید: اگر «شاهنامه» در آلمان، فرانسه یا انگلیس سروده شده بود، صدها فیلم و رمان و تئاتر از آن بیرون میآمد؛ ولی اگر در كشور ما به كسی بگویی كه یك شعر از فردوسی بخوان، بلد نیست. حتا استادان ما هم نمیدانند كه اسلوب و هنجارهای «رستم و سهراب» چیست. خود ما هم بهانه زیاد داریم، ناراحتیهای اقتصادی، اجتماعی و ... .
او با بیان این مطلب كه اگر اینگونه پیش رویم، با گذشتهی خود قطع رابطه خواهیم كرد، یادآور میشود: نرسد روزی كه برای تدریس زبان فارسی از كشورهای دیگر مستشار بیاوریم.
میراث ملی و درونی شدن آن در شاعر
این شاعر شكل آمدن موضوعاتی چون میراث فرهنگی و ملی را در ادبیات مهم میداند و تأكید دارد: در ادبیات ما شعری با موضوعیت خاص كمتر دیده شده است. عدهای كارشان این است كه دربارهی موضوع روز، كه روی آن تبلیغ هم میشود، شعر بنویسند، و تعداد اینها كم هم نیست. سردمداران حركات جمعی كنگرهها و جشنوارهها این عده را تشكیل میدهند. اما در این میان تعدادی دیگر هستند كه كار خود را میكنند، و البته به مسائل ملی و میهنی نیز توجه دارند؛ اما این توجه در شعرهایشان به صورت رو و آشكار نیست؛ بلكه پنهان است؛ چرا كه ادبیات ما به این سمت میرود.
آرمات میافزاید: خیلی از اتفاقات بعد از انقلاب باعث شد كه شاعران به مسائل سیاسی كمتر علاقه نشان دهند و در گوشه و كنار همچنان به كار خود مشغول باشند.
هویت ملی باید ناخودآگاه در شعر جاری شود
این شاعر میگوید: صحبت از هویت ملی در شعر، جز در مواردی كه دولتها از شاعران خاصی میخواهند كه چنین موضوعاتی را بپرورانند یا برجسته كنند، به شكل دیگری اتفاق میافتد. این به تعلقات خاص شاعران بستگی دارد و در هر مقطعی از تاریخ، جامعه خود سفارشدهنده است؛ نه دولتها.
او در ادامه یادآور میشود: اگر با یك دید انتقادی به آثار شاعران ایران نگاه كنیم، میتوان حس قومیت و میهندوستی زیاد را در شعرهای آنان دید. هر چند ممكن است امروز نسبت به بحرانهای جامعه واكنش وجود داشته باشد؛ اما وقتی جامعه سفارشدهنده باشد، شاعران هم در آن حیطه شعر میسرایند.
باباچاهی با بیان اینكه شاعر و اجتماع از هم جدا نیستند، متذكر میشود: شاعر درمییابد كه در اذهان مردم چه هست. شرایط اجتماعی، سیاسی و فضای جامعه بهگونهای است كه مضامین را به در خانهی شاعران میآورد، و اینطور نیست كه من صبح بلند شوم، پشت كامپیوتر بنشینم و بگویم كه ادبیات امروز فاقد حس قومیتگرایی و ملیگرایی است و با شعری، این را جبران كنم.
هنرمندان موظفاند هویت ایرانی را بشناسانند
این شاعر میراث فرهنگی ما را شناسنامهی قوم ایرانی میداند و اعتقاد دارد: از نظر ایرانی بودن، در هر نقطه از جهان كه برویم، در وهلهی اول، زبان فارسی است كه ما را به جهانیان میشناساند، و در مرحلهی بعدی، میراث فرهنگی و آنچه كه از گذشتهی دور تا امروز برای ما بهجا مانده، و آنچه رویدادهای فرهنگی، فلسفی و هنری است.
وی یادآور میشود: حال كه غرب با همهی قدرت تبلیغاتی، به دلایلی كه جنبههای اقتصادی دارد، برای كمرنگ نشان دادن افتخارات گذشتهی ما یورش آورده و حتا گاهی درخشندگیها و شخصیت واقعی بزرگان ما را وارونه جلوه میدهد و شخصیتی سیاه و منفی و در شكلی توحشآفرین از آنها ارایه میدهد؛ به این دلیل، همهی ایرانیها و كسانی كه برای فرهنگ سرزمین ایران دلشان میتپد، باید از بیتفاوتی بیرون بیایند و در برابر این هجوم، واكنش نشان دهند؛ بخصوص هنرمندان و كسانی كه اهل قلم هستند، میتوانند با سلاح قلم به این مبارزه شكل دیگری دهند و مردم جهان را از حقیقت آگاه كنند.
این شاعر دربارهی دلیل بیتوجهی شاعران به هویت ملی و فرهنگی ما، میگوید: شاید دلیل این بیتوجهی، این باشد كه بعضی از شاعران و نویسندگان ما هنوز نتوانستهاند خود را بیابند و در ذهن و اندیشهشان راه جلوگیری از این سلطه را هنوز نیافتهاند. بعضیها هم احساس ناتوانی میكنند. البته تصور نمیكنم هیچ هنرمند متعهد ایرانی باشد، كه از هنر بهره برده باشد و در برابر این تهاجمها بیتفاوت باشد. شاید آنچنان نیاز به این رویارویی را حس نكرده یا عمق فاجعه را درنیافتهاند؛ درحالیكه همه باید به سهم خود برای روشنگری فرهنگ ایرانی تلاش كنند، تا كسانی كه میخواهند فرهنگ ایرانی را زیر سؤال ببرند و هویت ما را خدشهدار كنند، به جایی راه نبردند.
طبایی با بیان این مطلب كه هنر باید از دل مردم بجوشد و با احساس مسؤولیت و هنرمندی همراه باشد، ادامه میدهد: هیچ علاقهای جز علاقهی قلبی و احساس تعهد درونی، نباید هنرمند را به خلق اثر وادار كند؛ وگرنه اگر دولت پیشنهاد دهد و وسیله فراهم كند كه آثاری خلق شود، این آثار از «آن» هنری دور خواهند بود. اما دولت میتواند بهصورتهای دیگر، وسیلهی اشاعه را فراهم كند و تسهیلاتی را برای كسانی كه در این عرصهی هنری اثر خلق میكنند، فراهم كند و زمینهای فراهم آورد تا هنرمند اثر خود را خلق كند؛ بدون اینكه از جایی دستوری گرفته باشد.
میراث ملی و فرهنگی دغدغهی شاعر امروز نیست
این مترجم شعر عنوان میكند: با استفاده از شعر برای چیزهای تاریخ مصرفدار موافق نیستم؛ بلكه شاعر آنچه را از درونش میجوشد، روی كاغذ میآورد. اگر شاعری دغدغهاش حفظ هویت ملی و میراث فرهنگی باشد، آنرا روی كاغذ میآورد. اما اگر از شاعرانی بخواهیم كه در اینباره شعری بگویند، ممكن است كه اینرا انجام دهند، ولی در شعریت آن شك دارم.
پوری در ادامه تأكید میكند: اگر شاعری از میراث و هویت ملی كشورش متأثر باشد و شعری بسراید، شعر خواهد بود؛ اما اگر شاعری از میراث و هویت ملی متأثر نباشد، شعرش جنبهی فرمایشی خواهد یافت؛ بنابراین، این امر را از شاعران نخواهیم و اگر در این زمینه شعری نمیگویند، متعجب نشویم؛ بلكه منتظر شویم كه این امر درونی شود، تا شعر، شكل هنری بیابد.
مترجم شعرهای پابلو نرودا، فدریكو گارسیا لوركا، آنا آخماتوا، ناظم حكمت و نزار قبانی به فارسی، با اشاره به قصیدهی معروف خاقانی دربارهی "ایوان مداین" متذكر میشود: خاقانی با دیدن ویرانی "ایوان مداین" تحت تأثیر قرار میگیرد و این موضوع برایش درونی میشود و آن قصیدهی معروف را میسراید، كه: «هان ای دل عبرتبین، از دیده نظر كن، هان // ایوان مداین را، آیینهی عبرت دان». این شعر چون از درون او جوشیده بود، تا امروز آمده و مانده است؛ اما وقتی كسی سفارش دهد و شاعری شعری بسراید، آن شعر قطعا نخواهد ماند.