تبیان، دستیار زندگی
بیر تبیان: علیرضا دبیر، نقشه های جدید و سمت های جدید! علیرضا دبیر قهرمان المپیك ، بچه جنوب شهر تهران ، همان پسرك دوست داشتنی سالهای پیش كه روی تشك كشتی كلكسیونی از فنون را با سریع ترین شكل ممكن به نمایش می گذاشت و با...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مصاحبه با علیرضا دبیر


تبیان: علیرضا دبیر، نقشه های جدید و سمت های جدید!

علیرضا دبیر قهرمان المپیك ، بچه جنوب شهر تهران ، همان پسرك دوست داشتنی سالهای پیش كه روی تشك كشتی كلكسیونی از فنون را با سریع ترین شكل ممكن به نمایش می گذاشت و با شایستگی مدال طلای المپیك 2000سیدنی را تصاحب كرد. چه زود گذشت این 7 سال!

آن علیرضا حالا به حكم تقدیر از دنیای قهرمانی كناره گرفته . او در این مدت بیكار نبود و به تحصیل همت گماشت تا در آستانه دریافت دانشنامه ی دكترایش باشد.

دبیر حالا وكیل مردم تهران در شورای اسلامی شهر هم هست؛ پرده ی دیگری از زندگی كه خیلی زود به علیرضای جوان رخ نمایاند.

او را به تبیان دعوت كردیم تا این بار نه فقط تنها به عنوان یك المپین بلكه به عنوان یك شخصیت مردمی ، علمی و البته تازه وارد به عرصه رجال سیاسی با او گپ بزنیم. هر چند دبیر تاكید دارد به هیچ وجه اهل سیاست نیست و البته رفتار بی ریا یش دلیل خوبی برای این مدعایش است.

از خودش گفت ، از خداحافظی تلخش با كشتی ، ازعشقش به اهل بیت (ع) ، از دیدارش با حضرت آیت الله خامنه ای پس از قهرمانی در المپیك به نیكی یاد كرد ، از دغدغه هایش و آرزوهایش و ...

علیرضا دبیر دوست داره همان آدم همیشگی باشه
اول سلام عرض می کنم خدمت شما . علیرضا دبیر دوست داره همان آدم همیشگی باشه ! آن موقع هم هرجا می رفتم تنها می رفتم، چه آن زمانی که تا اوج رفتم، وقتی هم که از اوج پائین آمدم تنها بودم. اینجا هم (شورا) دیدید که تنها آمدم. دنبال هیچ گونه شلوغ کاری هم نبودم. همیشه سعی کردم راحت زندگی کنم. از خدا هم می خواهم که هر چه می دهد جنبه اش را هم بدهد.

تبیان: یک بیوگرافی از خودت برامون بگو.

من در 25 شهریور 1356 در منطقه 13 آبان (ضلع جنوبی نازی آباد - ضلع شمالی شهرری) متولد و بزرگ شدم. الان هم آماده دفاع از پایان نامه دکترای خودم در رشته مدیریت بازرگانی هستم. عضو هئیت علمی دانشگاه آزاد هستم ، تدریس هم می کنم و عضو شورای اسلامی شهر تهران هستم.

تبیان: معروفترین بچه محلاتو نام ببر.

چهره های زیادی هستند از نظر سیاسی آقای عبدالله رمضان زاده، ، آقای رجب زاده، بچه های ورزشی، اگر کل شهرری را حساب کنیم؛ محمد خرمگاه ، عبادزاده که از شاگردان پدرم بودند.

تبیان: پدرتون مربی فوتبال بود؟

بله، پدرم در همان منطقه 13 آبان، مربی تیم فوتبال سازمان آب بود.

تبیان: چطور شد که علیرضا دبیر سراغ کشتی رفت؟

بطور اتفاقی. من همیشه با پدرم کنار زمین چمن بودم. اما یک روز دوستانم رفتند کلاس کشتی اسم نوشتند من هم رفتم و خوشم آمد و رفتن همان و رسیدن به اینجا همان.

تبیان: شنیدیم که پدرتون همیشه همراه شما بوده، سر تمرین ها بوده، و خیلی پیگیری کرده تا شما به اینجا رسیدید.

بله، مشوق اصلی من در این زمینه پدرم بوده ، من چند قبضه به پدرم مدیونم. اول اینکه پدرمه خیلی برام زحمت کشیده، دوم اینکه در زمینه ورزش خیلی برام سنگ تموم گذاشته، خیلی مشوقم بوده و سوم که از همه مهمترم هست اینه که نون حلال به خونه آورده. اون نون حلالی که پدرم به ما داده، با توجه به سمتی که داشت. در پیشرفت همه ما خیلی موثر بوده. به خاطر همین، ما به پدرم خیلی مدیون هستیم.

تبیان: پدرتون چه سمتی داشت؟

پدرم مسئول بایگانی سازمان آب بود.

تبیان: چند تا خواهر و برادر هستید.

من و سه تا خواهر که همه اونها اهل تحصیل هستند.

زود آمدم و زود باید برم
تبیان: از دوران قهرمانیت بگو که خیلی زود تمام شد. چرا علیرضا دبیری که یک روزی قهرمان المپیک بود خیلی زود خداحافظی کرد ؟

بالاخره چرخ گردونه؛ همانطور که برای قبلی ها نمانده، برای ما هم نموند. برای بعدی ها هم نمی مونه. البته موافقم که خیلی زود رفتم کنار. من همیشه از آن سنی که بودم جلوتر حرکت کردم. آن هم محبت خدا و اهل بیت بوده است. من 14 سالم بود، عضو تیم نوجوانان 16-17 ساله ها بودم. تیم جوانان 18-20 ساله ها بودند؛ من 17 سالم بود و قهرمان جوانان بودم. بعدم شدم قهرمان المپیک. در 26 سالگی هم خداحافظی کردم و در 29 سالگی هم عضو شورای شهر شدم. فکر کنم در سن جوانی هم باید از دنیا برم. زود آمدم و زود باید برم البته در کشتی معتقدم که خیلی زود رفتم آنهم فقط به خاطر ندانم کاری های تیم پزشکی آن وقت بود که اشتباه با من برخورد کردند که بعد از 26 سالگی دیگر من نتوانستم ادامه بدهم.

خودم به عنوان یک آدم کنار میدون علیرضا دبیر رو می بینیم که خیلی کار می تونست برای کشورش انجام بده اما نشد! خیلی افسوس می خورم نه برای خودم برای دبیری که می توانست موفق تر باشد و ای کاش کسی بود و این جوونو حمایت می کرد که اینطور حروم نمی شد.

امیدوارم به معنی واقعی تسلیم باشم
تبیان: البته قهرمانی هایی که تو کسب کردی کم نیست.

اما خیلی می تونست از این بیشتر باشه. آن چیزی که خدا به ما می دهه رحمته و آنچه نمی دهه حکمته ! و چیزی که می تونه منو آرام کنه اینه که من می گم حکمت خداست. البته امیدوارم به معنی واقعی تسلیم باشم. اما در این زمینه واقعاً تسلیم هستم.

تبیان: چقدر طول کشید با شرایط جدید خودتو وفق بدی.

همین الان هم وقتی من کشتی می بینم خیلی سختمه! اینطور نیست که به راحتی خودمو وفق بدم. چون بالاخره کشتی جزئی از زندگی منه که طبیعتا دل کندن از اون برام خیلی سخته. قهرمان ها معمولاً در سن 32-33 سالگی دیگه نمی تونند ادامه بدند. اما من در سن 25 سالگی کتفم ضرب دیده و به خاطر آسیب دیدگی نتونستم ادامه بدهم. که خیلی زود بود. گفتم، تنها چیزی که منو آروم می کنه فقط خداست و اینکه حکمت خدا بوده است.

تبیان: کشتی ها رو که می بینی چه احساسی پیدا می کنی؟

خبرها رو پیگیری می کنم ولی معمولاً کشتی ها را نمی بینم.

تبیان: در شرایط جدید هم علیرضا دبیر جدا از ورزش آدم موفقی هست آیا خودتو جوون موفقی می دونی؟

اینو باید بقیه بگند. من راه خودم رو می رم. من یک راهی رو در نظر گرفتم و می رم، ما ادعامون اینه که بچه مسلمانیم و وقتی که توکلمون به خدا باشه، خدا هم خودش درست می کنه. منم به راهم ادامه می دهم. من الان می گم، سال دیگه هم اگر زنده باشم بازم می گم که هر چه دارم از خدا و اهل بیته! امیدوارم خدا هم جنبه این الطافشو به من بدهه. البته من خیلی خودمو جوون موفقی نمی دونم ولی جوون های موفقو که می بینم آرزو می کنم که ای کاش من مثل اونها باشم.

تبیان: درس و تحصیل با ورزش حرفه ای ظاهراً کمی منافات داره. چطور شد که تونستی همه رو با هم داشته باشی؟

ببینید من تا زمان قهرمانی تا ارشد خونده بودم و همینکه نتونستم به کشتی ادامه بدم بلافاصله از پایان نامه ارشدم دفاع کردم، بعدم بلافاصله در زمینه ساختار مدیرتی تربیت بدنی و ارائه راهکارهای بهینه کار کردم. در مورد موازی کاری ها و... که سازمانو به چالش می کشید. بلافاصله هم در این سه ساله واحدهای دکترامو پشت سر گذاشتم و الان هم در خدمت شما هستم. البته خیلی سخته. دیگه زمان اضافی دیگه نباید داشته باشی. موضوع پایان نامه دکترام هم در مورد مدیریت دانشه. در دانشگاه شهید بهشتی مشغول تحصیل هستم و خوشبختانه نه غیر حضوری بوده، نه از طریق معرفی بوده، نه از این خارجی ها بوده... البته از سهمیه قهرمانیم استفاده کردم. ولی به خاطر رشته ام که ربطی به تربیت بدنی نداشته عوامل دیگر هم غیر از سهمیه دخیل بوده است.

تبیان: معدلت چنده؟

معدل ارشدم 33/17 بوده. من از اول تا سوم راهنمایی شاگرد اول مدرسه بودم ولی بعد از آن به خاطر اردوهای کشتی دیگه نمره برام مهم نبود، ولی لطف خدا من اگر در کلاس باشم امکان نداره آن درس را فراموش کنم و همه این ها لطف خداست.

در برخی موارد انسان باید پیشرو باشه
تبیان: اهل مطالعه هستی؟

کم نه! من خیلی مطالعه می کنم، چه در زمینه ی رشته تحصیلیم و چه کتاب های متفرقه. در کل کتاب خوندنو دوست دارم. در مورد زندگی شخصیت های بزرگ چون بهترین باهوشی اینه که بتوانی از تجربیات دیگران استفاده کنی. مثل اتوبانه؛ یکی اتوبانو می سازه، یکی از اتوبان رد می شه. البته در برخی موارد انسان باید پیشرو باشه و من کلاً آدم های پیشرو رو دوست دارم.

تبیان: در چه زمینه ای پیشرو بودی ؟

فکر کنم در زمینه ادامه تحصیل قهرمانان پیشرو بودم.

تبیان: به عنوان یک آدم پیشرو که اتوبانو می سازه و یه عده هم می خوان پشت سرش بیان؛ فکر آدم های پشت سرتو کردی؟

صد در صد؛ بزرگترین معلم من اجتماع بوده، خیلی جاها اگه کسی بود که منو راهنمایی می کرد، بهتر عمل می کردم. الان من ورزشکارایی رو می بینم که اگه احساس کنم جایی دارند اشتباه می کنند شمارشونو پیدا می کنم و بهشون یاد آوری می کنم که دارید اشتباه می کنید . چون من این راه رو رفتم و احساس می کنم که وظیفه ام اینه که تجربیاتم رو در اختیار دیگران قرار بدم، چون خمس و ذکات شرعی داریم ، خمس و ذکات ورزشی ما هم همین کاراست.

تبیان: چطور شد که استاد دانشگاه شدی؟

خب از بچگی به دبیری علاقه داشتم، الان هم به لطف خدا مشغول تدریس هستم.

تبیان: چه درسی تدریس می کنی؟

تئوری مدیریت، مدیریت منابع طبیعی و...

تبیان: پس کلاً کشتی را کنار گذاشتی؟

من اون رو کنار نگذاشتم، کشتی منو کنار گذاشت.

تبیان: مربی گری ورزشی چطور؟

نه من اصلاً مربی گری دوست نداشتم.

تبیان: فکر می کنی یه روزی علیرضا دبیر به حیطه کشتی به عنوان مربی برگرده؟

نه، ان شاءالله به عنوان مربی هیچ وقت.

تبیان: یک شانسی رو برای خودت امتحان کردی برای ریاست فدراسیون کشتی، با چه فکری وارد این عرصه شدی؟

من می خواستم خدمت کنم چون هم نیروشو داشتم، هم توانایی شو داشتم، هم جوونم، هر فاکتوری که لازم داشت من به نحو احسن دارم. ولی دیدم برخوردها مناسب نیست، منم کنار کشیدم، گفتم سری که درد نمی کنه که دستمال نمی بندند. خیلی هم بی سر و صدا کنار اومدم.

تبیان: در مورد شوراها چطور؟

کار در شورا خیلی سخت تره. در فدراسیون در نهایت باید از حق تعداد محدودی کشتی گیر دفاع می کردم اما اینجا باید از حق چند میلیون جمعیت دفاع کنی و با زندگی مردم سر و کار داری! بنابراین باید وقت بگذاری، کف خیابونی کف خیابونی! و فعلاً در اینجایی که هستم، برام خیلی مهمه که بتونم کارمو به نحو احسن انجام بدم. البته نه یک کلمه خدمت کلیشه ای. و باید از خدا بخوام که کمکم کنه.

تبیان: خب با این تفکر وارد عرصه عمرانی، سیاسی کشور شدی؟

من اونجا رو سیاسی نگاه نمی کنم. البته می گن هست ولی من اینطوری نگاه نمی کنم.

تبیان: خب از همین شورای شهر تهران شهرداری انتخاب شد که به ریاست جمهوری رسید.

من شورای شهر را یک جای خدماتی نگاه می کنم. یک موقع فقط نماینده مردمی، اما وقتی کشتی گیر هم باشی با چشم پهلوونی به تو نگاه می کنند؛ در اینصورت وظیفه ات دو چندانه. یعنی یه چیزهایی ازت می خواند و مثلاً می گن پهلوون می شه اینکارو انجام بدی! اینجا دیگه وظیفه ات دو چندانه. یعنی من نمی تونم دیگه چشم پوشی کنم. به خصوص وقتی که بچه جنوب شهر باشی و سختی ها رو دیده باشی. از خدا هم می خوام که کمک کنه اون چیزی که به صلاح این مردمه پیش بیاد و بهترین کار رو برای مردم انجام بدیم.

تبیان: به عنوان یک کاندیدای مستقل فکر می کردی بتونی موفق بشی؟

اولش نه. چون خیلی سخته، ما چنین چیزی نداشتیم، حداقل در شوراها نداشتیم که یک کاندیدای مستقل رای بیاره. ولی چون من همیشه در همه مراحل می گم خدا، خدا خودش کمک کرد.

تبیان: چقدر تبلیغ کردی؟

من یک چیزی رو یاد گرفتم که یا وارد کاری نشم یا اگه وارد می شم به نحو احسن وارد بشم حالا نتیجش هر چی می خواد بشه. و سعی می کنم که بهترین نتیجه رو بگیرم. حتی اگر نتیجه ام نگرفتم خیالم راحت باشه که تموم سعیمو کردم.

و در کل هم سه یا چهار روز وقت تبلیغات بیشتر نداشتم. اما از مردم ممنونم که به من اعتماد کردند.

تبیان: چقدر برای تبلیغاتت در شوراها خرج کردی؟

هیچ تومن، اما دوستان چرا.

تبیان: این دوستان حالا توقعی دارن؟

دبیر: نه اصلاً، من همان روز اول بهشون گفتم. که من اصلاً از این اخلاقا ندارم، چون وقتی به خدا اعتقاد داشته باشی می دونی که یک روزی باید جواب بدی. بنابراین حق کسی رو به خاطر دوستام از بین نمی برم. البته ممکنه در عالم رفاقت خودمون کاری براشون بکنم اما از بیت المال و مسئولیتم اصلاً!

تبیان: ترکیب شورای شهر رو چطور می بینی؟

به نظرم ترکیب خوبیه. مردم دیگه ایندفعه به یه لیست رای ندادن، من فکر می کنم مردم گلچین کردن، بنابراین ترکیب خوبیه و بیشترشون هم شناخته شده هستند و ان شاءالله شورای خوبی می شه. امیدوارم بدون جنبه های سیاسی شورا پیش بره.

تبیان: تعداد ورزشکارا تو شورا زیاد نشده ؟

ان شاءالله بیشتر بشه.

تبیان: چرا؟

چون ورزشکارا مردمی ترن.

تبیان: نظرت در مورد حرف هادی ساعی که گفته "من با لباس ورزشی می رم شورا" چیه؟

من تشویقش می کنم که بلند شه یک کاتایی، چیزی بیاد! نه، من که با همین لباس می رم.

تبیان: چطور شد که تصمیم گرفتی كاندیدا بشی؟

علیرضا دبیر زمانی در جبهه ورزش به کشورش و به مردمش خدمت کرد و حالا شورای شهر
به چند دلیل، اولین دلیل این بود که دیگر ورزشم تموم شده بود. یک روزی علیرضا دبیر آمد و در جبهه ورزش به کشورش و به مردمش خدمت کرد اما اون دیگه تموم شد و من دلیلی نمی دیدم که در همین جا متوقف بشم و تا 30 سال دیگه فقط بگم که من یک روزی قهرمان ورزش بودم. دوم اینکه تحصیلاتم تموم شده بود و رشته ای خونده بودم که مرتبط با اینکار بود و مدیریت شهری هم زیرمجموعه رشته من بود. سوم اینکه چون من در بین مردم بودم، همه مشکلاتو خودم با تمام وجودم لمس کرده بودم، اینکه مثلاً صف اتوبوس شلوغه یا... و به دلایل دیگر، چند تا از دوستان پیشنهاد کردند و من پذیرفتم.

تبیان: می خوایم بدونیم اون جرقه رو کی زد؟

من در ذهنم بود که بعد از درسم بیام و یک جایی خدمت کنم و می خواستم یک زندگی دیگری رو شروع کنم و سالم زندگی کنم تا بتونم وارد چنین عرصه هایی هم بشم.

تبیان: تا حالا چه کارهایی در شورای شهر انجام دادید؟

ما هنوز مشغول نشدیم. فقط در جلسات شرکت می کنیم. اردیبهشت ماه کار ما شروع می شه.

تبیان: آن فضایی که در شورای شهر می بینی با اونچه که تصور می کردی یکی هست.

طبیعتاً خیلی فرق می کنه، البته با چند تا از اعضای شورای شهر آشنا بودم ولی خب همیشه آنچه که آدم از دور می بینه با آنچه که وارد می شه و می بینه؛ خیلی فرق می کنه.

تبیان: فکر می کنی بتونی یک نماینده خوب در شورای شهر باشی؟

امیدوارم که بتونم باشم، ببینید یک روزی هر کسی که علیرضا دبیر رو می دید به عنوان یک قهرمان برخورد می کرد ولی حالا یک مسئولیتی هم داری. در جایگاه قبلی محبوبیت کسب می کردی اما این جا هر چه داشتی گذاشتی کف دستت و اومدی. البته اعتباری که من الان دارم خود مردم به من دادند و آدم با نوکرم و چاکرم گفتن چیزی ازش کم نمی شه.

تبیان: گویا خادم امام رضا (ع) هستی.

بله، حداقل ماهی یک بار می رم. ان شاء الله 28 و 29 صفر مشهد هستم.

تبیان: خاطره ای زمان خدمت در حرم رضوی داری ؟

من 20 سالم بود و صورتاً خیلی کم سن بودم. مأمورهای حرم منو گرفتند که این کتو از کی گرفتی پوشیدی، و منو بردند در انتظامات و اونجا معلوم شد که ما یک هفته ای هست که جزء خدام شدیم. بعد که رفتم المپیک و آمدم یک روز در حرم مردم ریختند سرم و یکی ماچ می کرد و یکی دستمو می گرفت و ... داشتم خفه می شدم. بعد در این شرایط دیدم که آستین منو یکی داره می کشه هر چی من دستمو می کشم اون بیشتر می کشه بعد دیدم یک پیرمردیه داره آستین منو پاره می کنه، گفتم حاج آقا چیکار می کنی گفت مگه شفا نگرفتی؟! و می خواست آستین منو تبرک ببره! و انصافاً حرم امام رضا (ع) یک دنیای دیگه ایه.

تبیان: در هئیت های امام حسین هم زیاد می بینمت، رابطه ات با اهل بیت (ع) چطوره؟

در تمام دنیا آدم هایی که موفق اند آدم های با اعتقادی اند. در همه زمینه ها، چه اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، ورزشی تمام آدم های موفق آدمهای با اعتقادی اند.

حالا ایرانی باشی، بچه شیعه ام باشی و من مطمئنم که بچه هئیتی هیچ وقت جا نمی مونه، اینکه فامیلی ما شده دبیر بخاطر این بوده که اجداد ما طلبه در کربلا می شدن و بر می گشتن اینجا مکتبخونه می زدند برای همین هم فامیلی ما دبیر شده، در اجداد ما نوکری ائمه بوده ، پدران ما نسل در نسل خادم دستگاه امام حسین (ع) بوده اند. پدرم نوحه خوان خوبی ست. صدای خودم هم بد نیست . حالا که این افتخارات رسیده به ما امیدوارم که ما رو از این وادی بیرون نکنند. چون لیاقت می خواد.

تبیان: شنیدم که خیلی اهل فوتبالی و همیشه فوتبالو دنبال می کنی در هر شرایطی که باشی؟

البته الان کمتر وقت می کنم که ببینم و بیشتر می پرسم. خب پدر من مربی فوتبال بود و توی خونه ما بیشتر از هر ورزشی حرف فوتبال بوده.

تبیان: قصد نداری خداحافظی رسمی از کشتی بکنی؟

نه مگه روز اولی که اومدم سلام کردم که حالا خداحافظی کنم! من به این خداحافظی ها اعتقاد ندارم.

تبیان: حرف هایی از رفتنت بود و اینکه علیرضا دبیر می خواد به بهانه تحصیل بره امریکا و برای همیشه بمونه؟

درسته که به خاطر شرایطم پیشنهادهایی داشتم. اما باید بگم که امریکا که سهله؛ کره مریخ هم بهم بگن برو من نمی رم. چون نمی تونم. واقعاً با تموم وجودم ایرانو دوست دارم و اگر ده روز ایران نباشم، راس ده روز دیگه انرژیم تموم می شه، اگه صدبار دیگه خدا بخواد منو بدنیا بیاره می خوام که در ایران باشه.

تبیان: خب می تونستی برای تحصیل بری و برگردی!

نمی تونم، من همه خانواده ام اینجان، اینجا برای من یک چیز دیگه ایه.

تبیان: ازدواجت یه کم دیر نشد؟

خب چرا یه جورایی دیر شده، ولی خب من درس می خوندم، ورزش می کردم، وارد کارهای اجرای هم شدم، خب زودتر از این نرسیدم.

تبیان: ازدواجت چطوری بود، سنتی بود؟

سنتی، سنتی ازدواج کردم، یه آدمی که اهل قرآن و معلم قرآن بود؛ ایشونو معرفی کرد.

تبیان: فکر می کنی چقدر این ازدواج سنتی در زندگی آیندت موثره؟

من از دیدگاه خودم حرف می زنم. چون ممکن است صحبتی که من می کنم برای دیگران کارساز نباشه؛ اما امیدوارم گزینه هایی که انتخاب می کنند با فکر و آگاهی باشه.

تبیان: ملاک هاتو می شه بگی؟

من فقط بگم که هر چی می خواستم؛ بهش رسیدم.

تبیان: با توجه به شرایط جدیدی که وارد شدی، الان با دوستان قدیمت ارتباطتو حفظ کردی یا نه؟

زندگی من چند مرحله بوده است. دوران ورزش، دوران تحصیل و حالا. اما خب طبیعیه که بهترین دوستان من مربوط به دوران ورزشم بوده. چون در بهترین دوران جوونی، در بهترین شرایط بوده، و من وقتی اونها رو الان می بینم یاد خاطرات اون دوران می افتم. شادی هام، گریه هام در موقع باخت و خیلی دوران خوشه دیگه . من اونها رو فراموش نمی کنم و امیدوارم اونها هم منو فراموش نکنند.

فرق بشین و بفرما و آن کلمه ای که نمی خوام بگم یک کلمه است، مردم از قهرمانشون چه توقعی دارند مگه من کیم که از مردم فاصله بگیرم. حال من در جایی فعالیت کردم که تلویزیون منو نشون داده من معروف شدم و فرقی با کسی که در شرکت آب و فاضلاب به خوبی کار می کنه ندارم. آدم با نوکرم و چاکرم گفتن به مردم کوچیک نمی شه. و اینکه من تا اینجا رسیدم محبت خدا بوده و امیدوارم خدا جنبه اش روهم به من بده.

اگر خوب باشی، اول برای خودت خوبه
تبیان: علیرضا دبیر بچه با معرفتی هست یا نه؟

نمی دونم، اینو باید از دیگران بپرسی، اما من یک عقیده ای دارم، اگر کسی یک قدم برام برداره من دو قدم براش بر می دارم. پدرم مربی فوتبال بود، حقوقش را که می گرفت مثلاً اگر 20 هزار تومن بود، 10 هزار تومنشو می رفت برای بچه های محل لباس ورزشی می خرید که بیان ورزش کنند، فوتبال بازی کنند. همیشه وقتی با اعتراض مادرم روبرو می شد، می گفت این جوونا اگر بیان فوتبال بازی کنند بهتر از اینه که برن دنبال خلاف و اعتیاد. همیشه اعتقادش این بود. چون جوونای مردمو کمک کرد، خدا هم به جوونش کمک کرد!

شما اگر خوب باشی، اول برای خودت خوبه، چون خوبی می ره، بر می گرده، اما اگر دوبار بهت بدی کنن دیگه شما خوبی نمی کنی. منم امیدوارم بتونم اینطوری باشم.

تبیان: عید امسال کجایی؟

تهران.

تبیان: اولین عیدی رو از کی می گیری؟

قرآن، ما خودمون پول لای قرآن می ذاریم. بعد از لای قرآن بر می داریم. اما از نظر نفری اول از همه از مادرم عیدی می گیرم، اما همه اول از من عیدی می گیرن، میگن دستم سبکه.

نوکری پدر و مادر لیاقت می خواهد
تبیان: از مادرت خیلی با احترام صحبت می کنی، علت اینهمه ارادت و علاقه به مادرت چیه؟

خانواده من برای من خیلی زحمت کشیدن، پدر و مادر من به خاطر کارهایی که کردند و اون خوب بودن خودشون و دعاهایی که در حق من کردن در زندگی من خیلی موثر بودن. مثلاً مادرم همیشه برام دعا می کنه که الهی دست به هر چی می زنی طلا بشه یا پدرم برای اذان صبح که بلند می شه در بین الطلوعین همش منو دعا می کنه اونم با گریه! امیدوارم لیاقت اینهمه محبتشونو داشته باشم و از خدا و از حضرت زهرا (س) وام که به من لیاقت نوکری به پدر و مادر رو بده. چون نوکری به پدر و مادر لیاقت می خواد.

تبیان: تلخترین و شیرین ترین اتفاقی که در سال 85 برات افتاد؟

شیرین ترین ازدواج بوده و البته شوراها؛ نه اینکه شیرین ترین ولی خیلی برام جالب بوده و اما خب مسئولت سنگینی بر عهدم افتاده و هر یک رای جواب داره؛ برای همین جالب بوده!

تبیان: اهل اینترنت هستی؟

من اولین ورزشکاری در ایران هستم که سایت داشتم. اما الان جمعش کردم. چون دیدم نمی تونم جوابگو باشم، فرصت ندارم، جمعش کردم.

تبیان: با سایت تبیان آشنا هستی؟

تا حدودی آشنا هستم، سایت خوبیه.

تبیان: چه پیشنهادی داری برای بهتر شدن سایت؟

من فقط آرزو می کنم که روز به روز جلوتر برید و اعتقاد دارم که کسی که در زندگیش خدا، قرآن و اهل بیت باشه حتماً موفقه، مطمئنم که هیچ وقت به چالش کشیده نمی شه. من چون مدیریت می خونم، معتقدم که اگر مدیری روزی ده آیه قرآن بخونه، هیچ وقت با مشکل روبرو نمی شه و در تصمیم گیری هاش موفقه.

امیدوارم این تریپ جوونو به سمت خودتون بکشید و جاذبه داشته باشید نه دافعه و بتونین طیف های مختلفو به سمت خودتون جذب کنید. جوونایی که می بینید لباس های ناجوری می پوشند یا بد حرف می زنند؛ اینا غافلند اما بچه های بدی نیستند. اگر شما ده دقیقه باهاشون حرف بزنین می بینید اصلاً نمی دونه که برای چی این لباسو می پوشه. سعی کنید با زبون خودشون حرف بزنید. لمس مخاطب خیلی مهمه و سعی کنید متعلق به جریان خاصی نباشید.

من همیشه می گم اگه امثال علی دبیر، کار خوبی انجام بدن صدبرابر براش می نویسن چون می تونه روی دیگران تأثیر بگذاره و همینطور برعکسش اگر کار خلافی بکنن صد برابر منفی نوشته می شه؛ چون کارش می تونه شکستن قبح گناه باشه. شما هم همینطور، بستری فراهم کنید که بعدی هایی که اومدن بتونن از کارهای مفید شما استفاده کنن و راهتونو ادامه بدن.

تبیان: می گن خیلی پای ثابت کنسرتی؟

نه خیلی، اون موقع چون مجموعه انقلاب نزدیک سالن کنسرت میلاد بود؛ می رفتم، ولی الان خیلی وقت نمی کنم ولی دوست دارم، موسیقی سنتی رو دوست دارم. چون بخشی از فرهنگمونه!

تبیان: رنگ مورد علاقه؟

سبز.

تبیان: آخرین کتابی که خوندی؟

کتاب بررسی زندگی هویدا. به كتاب علاقه زیادی دارم و الان مدتی است كتابهایی در مورد شخصیت های مختلف دنیا می خونم.

تبیان: غذای مورد علاقه؟

به غیر از فسنجون همه چی می خورم .

تبیان: در مورد عبارت هایی که می گم اولین کلمه ای که به ذهنت می رسه بگو:

قیمه امام حسین (ع)؟

ظهر عاشورا

ایران؟

سرزمین مردان

امام؟

امام حسین (ع)

تشک کشتی؟

تختی

هات چاكلت؟

شکلات داغ

آسانسور؟

برای تنبل ها

سانسور؟

امیدوارم در مصاحبه من حواستون بهش باشه!

اینترنت؟

جستجو

شورای شهر؟

ورزشکاران

ثروت؟

علم بهتر است یا ثروت؟

شهرت؟

خطرناک

شهردار ؟

بابائی

غرور ؟

بیماری

ریا ؟

زیاده

ترافیک ؟

تهران

جوان ؟

انرژیک

پارتی بازی ؟

(هه هه خندید)

هادی ساعی ؟

نماینده شورای شهر

حسین رضا زاده ؟

قدرتمند

شهرام جزایری ؟

ماشین فراری

تختی ؟

خدا رحمتش کنه

تبیان: اهل سینما هستی؟

بعضی موقعها. جشنواره هم البته دعوت بودم.

تبیان: نظرت چی بود؟

خون بازی خوب بود، اخراجی هم خوب بود، خنده دار بود، ولی باید بیشتر روش کار می شد.

تبیان: پیامت برای کاربرای ما چیه؟

از اینکه مصاحبه منو خوندن و وقت گذاشتن ممنونم. اگر من جایی مصاحبه کردم خدا شاهده قصد خودنمایی و تعریف از خود نداشتم. ازشون می خوام دعا کنن که خدا کمک کنه بتونم همونطور که در ورزش موفق شدم در شوراها هم موفق بشم. چون به دعا خیلی اعتقاد دارم و معقتدم که دعا کوه رو آب می کنه و بدونن که علی دبیر اون چهره ورزشکاریشو خیلی دوست داره و هر جا بره اون چهره ورزشکاریشو دوست داره و سعی می کنه حفظ کنه، مخلص همشون هستم و ان شاءالله سال 86 سال خوبی همراه با سلامتی، عزت و سربلندی برای کشور باشه. به خصوص در بخش انرژی هسته ای که فوق العاده مهمه. چون مطمئنم اگه ما در این بخش سربلند بیرون بیایمدر اینده در همه زمینه ها؛ در ورزش، در بخش علمی، سیاست و ... دیگه کسی نمی تونه حقه ما رو بخوره! چون همه این ها به هم مربوطند.

به هر حال من مخلص همتون هستم . از بچه های تبیان هم ممنونم. علی یارتون!