اهمیت تاریخ از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه
برخى به تاریخ با نظر تردید مى نگرند، براى آن ارزش علمى قائل نیستند و آن را بسان شعر مى دانند كه بر اساس نیاز، هدف، ذوق و تخیل شاعر سروده مى شود نه بر اساس واقعیّتها و عینیّت ها. تا جایى كه مى گویند: «تاریخ هیچ چیز نیست جُز دروغهایى مورد اتّفاق همه.» بد بینى این افراد به تاریخ، از مطالعه حوادث تحریف یافته، مبالغه آمیز و تعمیم آن بر همه زمانها ناشى شده است در حالى كه همه تاریخ دروغ و مشوش نیست. به علاوه، بحث روى تاریخِ واقع نماست كه ببینیم چه اهمیتى دارد؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1396/07/29
نگرش اسلام درباره تاریخ- بر خلاف بدبینان- از اهمیت ویژهاى برخوردار است و اسلام نقش آن را در ابعاد نظرى و عملى تعیین كننده مى داند و شناخت تاریخ را از لوازم شناخت تعالیم این مكتب مى شمارد. در این مورد، قرآن سند زنده و دلیل گویاست و در یك نگاه مىتوان بینش تاریخى و ارزش آن را بدست آورد. با یادآورى این نكته كه قرآن، گرچه یك كتاب تاریخى نیست كه چون دیگر كتابها در پى وقایع نگارى و انعكاس رویدادها و زندگى اقوام گذشته باشد ولى مسائل زیادى ازآن قابل استنباط و استخراج است و مى توان ضوابط و قانونمندى حاكم بر تاریخ را بطور عمیق به دست آورد؛ زیرا قرآن علل پیروزی ها، شكستها، پیشرفتها و عقب ماندگى هاى برخى از امم گذشته را تحلیل مىكند و عوامل ظهور و افول تمدنها را یادآور مى شود و اینسان ما را در متن زندگى گذشتگان قرار مىدهد و از شخصیتهایى یاد مى كند كه منشأ تحول جامعه شده و اثر مثبتى در تاریخ داشته اند و نیز از جبارانى سخن مى گوید كه قافله بشرى را سالها عقب نگه داشته اند.
قرآن به تاریخ اهمیت و ارزش فراوانى داده است كه آن را از راههاى مختلفى مى توان به دست آورد از جمله:
1- نام سوره ها
نامهاى بخشى از سورهها نشان دهنده اهتمام قرآن به تاریخ است. زیرا بیش از یك پنجم سوره هاى قرآن؛ یعنى 25 سوره با نامهایى مشخص شدهاند كه هر كدام كلید واژهاى است براى مقطعى از تاریخ و پیام تاریخى دارد همانند «كهف»، «قصص»، «لقمان»، «انبیاء»، «جاثیه»، «احقاف» و «احزاب» و ....
نام سوره هاى قرآن ... از راه وحى تعیین نشده و جزو قرآن هم محسوب نمىشود، بلكه برگرفته از محتوا و برخى از آیات همان سورههاست ولى از آنجا كه این نامگذاریها در زمان امامان معصوم علیهم السلام انجام گرفته و به تأیید آنان رسیده است مى تواند الهام بخش چنین برداشتى باشد.
2- فراخوانى به مطالعه تاریخ
قرآن پیروان خود را به مطالعه تاریخ گذشتگان فرامى خواند و با تكرار و تأكید زیاد به پیروانش دستورمى دهد به سیر و سفر بپردازند و از نزدیك نشانه هاى تاریخى را مشاهده نمایند تا اندیشه آنها بارور شود و سطح فكر و فرهنگشان ارتقا یابد؛ دستور مطالعه آثار تاریخى با تعبیرات مختلفى آمده است:
الف- به صورت امر مستقیم همانند:«قُلْ سیروُا فِى الْارْضِ ...» (پیامبر به مردم) بگو در زمین بگردید ....
ب- به صورت استفهام كه در معناى امر، همراه با نكوهش ترك سیر و مطالعه تاریخ است؛ چون:
«افَلَمْ یَسیروُا فِى الْارْضِ فَیَنْظُرُوا كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»
آیا (مخالفان دعوت تو) در زمین سیر نكردند تا ببینند عاقبت كسانىكه پیشاز آنها بودند چه شد؟
گاهى این دستورات با تعبیراتى همانند: «تعقّل»، «نظر»، «لبّ»، «تَفكّر»، «موعظه»، «عبرت» و «تذكّر» مورد تأكید قرارگرفته و در اكثر این موارد، كلمات به صورت جمع آمده است همانند: «انْظُرُوا» (: بنگرید)، «لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّروُنَ» (: شاید بیندیشند)، «افَلا تَعْقِلُونَ» (: آیا نمى اندیشید؟) و «لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»: براى گروهى كه مىدانند و ... تا روشن شود كه تاریخ در انحصار عدّه اى انگشت شمار و قشر خاصّى چون «مورّخان»، «سیاستمداران» و «جامعه شناسان» نیست و نباید باشد؛ بلكه بینش تاریخى فراگیر است و همگان باید دراین امر شركت داده شوند وهیچ ملّتى نباید از تاریخ خود بىخبر باشد. زیرا بخش اعظمى از حیات معنوى، اجتماعى و سیاسى ما مسلمانان بر تاریخ گذشتگان استوار است و اكنون بر نردبانى در حركتیم كه پلّه هاى آن را پیشینیان ساخته اند در حدّى كه اگر انسان، گذشته خود را فراموش كند سر از نیستى بیرون مى آورد:
سرگذشت او اگر یادش رود باز اندر نیستى گم مى شود
بدین جهت است كه رهبران دینى و شخصیتهاى برجسته اسلامى چون «امام خمینى»، «سیّد جمال اسدآبادى»، «شیخ محمد عبده» و «اقبال لاهورى» در سخنرانیها، پیامها و بیانیّه هاى سیاسى خود، مردم را به گذشته خود توجه مى دادند و توصیه مى كردند كه مسلمانان و مشرق زمین باید گذشته خود را بازیابند و عظمت پیشین خود را به فراموشى نسپارند.
3- مقاطع مهم تاریخى در قرآن
بیش از نصف قرآن مربوط به تاریخ و تبیین فلسفه تاریخ است؛ حتى بخش عظیمى از آیات در موضوعات فقهى، كلامى و اجتماعى و ... از نظر شأن نزول و تطبیق و تعیین مصداق با تاریخ درآمیخته است. از سوى دیگر، برخى از سوره ها چون سوره حمد كه به ظاهر جنبه تاریخى ندارد ولى به سه جریان مهمّ تاریخى اشاره دارد:
الف- هدایت یافتگان «مُهتدین».
ب- گروهى كه مورد خشم خداوند قرار گرفتند: «مغضوبین».
ج- گمراهان و «ضالّین».
قرآن گاهى به نقل حوادث تاریخى تصریح مى كند و مى فرماید:
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْكَ احْسَنَ الْقَصَصِ»
ما بهترین سرگذشتها را از طریق این قرآن بر تو بازگو مى كنیم.
و نیز مىفرماید:
«كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَیْكَ مِنْ انْباءِ ما قَدْ سَبَقَ»»
اینگونه بخشى از اخبار پیشین را براى تو بازگو مى كنیم.
قرآن گاهى علاوه بر نقل تاریخ، تعبیراتى بكارمى برد تا شنونده را به دریافت فلسفه تاریخ برانگیزد از جمله آنها كلمه «آیت» است. و در مواردى هم تاریخ را از آیات الهى مى شمرد و میان طبیعت و تاریخ رابطه نزدیكى برقرار مى كند تا مؤمنان و هوشمندان را با روح آن آشنا سازد:
«انَّ فى ذلِكَ لَایاتٍ لِلْمُتَوَسِّمینَ»
در این (سرگذشت عبرت انگیز) نشانه هایى است براى هوشیاران.
در خصوص فرعون نیز این تعبیر را بكار برده و خود او را به عنوان كسى كه منشأ پیدایش بخشى از تاریخ گشته است «آیت» مى داند و مى فرماید:
«فَالْیَوْمَ نُنَجّیكَ بِبَدَنِكَ لِتَكوُنَ لِمَنْ خَلْفَكَ ایَةً وَ انَّ كَثیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ ایاتِنا لَغافِلوُنَ»
ولى امروز بدنت را (ازآب) نجات مىدهیم، تا عبرتى براى آیندگان باشى و بسیارى از مردم، از آیات ما غافلند.
همچنانكه هر یك از پدیده هاى طبیعى چون ماه و خورشید و كوه و دشت وسیله اى است براى تفحّص در وجود خداوند و شناخت وى، هر كدام از مقاطع تاریخى و حوزه هاى گذشته، روزنه اى است براى دریافت حقایق سیاسى اجتماعى و كسب تجربه و دانش. پس تاریخ از دیدگاه قرآن منبع شناخت است و مى تواند آینده را نشان دهد:
«فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلًا لِلْاخِرینَ»
و آنها را پیشگامان (در عذاب) و عبرتى براى دیگران قرار دادیم.
با این شرط كه انسان تاریخ را صرف روایت و در حال سكون نبیند؛ بلكه به عنوان مدل و نمونه زنده اى از گذشته دریابد و تاریخ را از حصار گذشته به زمان حال بیاورد و بلكه آن را به زمان آینده نیز تعمیم دهد. كسى كه تاریخ مى نویسد و كسى كه تاریخ را مطالعه مى كند باید «سَلَف» و «مَثَل» بودن تاریخ را همواره در نظر گیرد تا از آن درس بیاموزد.
الف- تاریخ محصول تجربیات گذشتگان:
هر كسى در زندگى خود احتیاج به تجربه دارد اما عمر یك شخص براى كسب همه تجربه ها كافى نیست. تنها از راه تاریخ مىتوان از تجربه هاى گذشتگان بهره گرفت؛ تاریخ دربردارنده تجربه هاى افراد و جامعه هایى است كه در گذشته زندگى كرده و تجربه هاى تلخ و شیرینى كسب نموده اند. اكنون مىتوان از آنها سود جست. چنین كسى، آن را ماند كه به درازاى تاریخ عمر كرده است. حضرت على علیه السلام مى فرماید:
«اىْ بُنَىَّ انّى وَ انْ لَمْ اكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كانَ قَبْلى فَقَدْ نَظَرْتُ فى اعْمالِهِمْ وَ فَكَّرْتُ فى اخْبارِهِمْ وَ سِرْتُ فى اثارِهِمْ حَتّى عُدْتُ كَاحَدِهِمْ بَلْ كَانّى بِمَا انْتَهى الَىَّ مِنْ امُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ اوَّلِهِمْ الى اخِرِهِمْ فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذلِكَ مِنْ كَدَرِهِ وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ»
پسرم! اگر چه من به اندازه همه كسانى كه پیش از من بوده اند نزیسته ام اما در كردار آنان بدقت نگریستم و در اخبارشان تفكّر نمودم و در آثار آنها به سیر و سیاحت پرداختم تا همچون یكى از آنان شدم؛ بلكه گویا در اثر آنچه از تاریخ آنها به من رسیده با همه آنان از اول تا آخر بودهام من قسمت زلال زندگى آنان را از قسمت تاریك و آلوده باز شناختم و سود و زیانش را دانستم.
ب- تاریخ احیاگر دلهاى فرد و جامعه:
سیل حوادث بر پیكره دل هجوم برده و آنرا در معرض تیرهاى شیطانى قرارمى دهد.
و سرانجام به دست مرگ و هلاكت مىسپرد. چنانكه نهادهاى انسانى همچون؛ «مذهب»، «علم»، «فلسفه» و «هنر» به احیاگر نیاز دارند، كانون آنها یعنى دل نیز احتیاج به احیاكننده اى دارد كه زنگار از چهره آن بزداید. قلب جامعه و وجدان عمومى نیز از این
حالت مستثنى نیست یعنى به نیروى محركى نیاز دارد كه پیوسته آن را از ركود و سكون و آلودگیها و مرگ و میرها نجات دهد و به سوى، «تحرك»، «پاكى»، و «بیدارى» فراخواند و این كار از دیدگاه نهج البلاغه از علم تاریخ ساخته است. یا دستكم مى توان گفت تاریخ در احیاى دل فرد و جامعه نقش عمدهاى دارد. حضرت على علیه السلام خطاب به فرزندش امام حسن علیه السلام مى فرماید:
«قلبت را با موعظه و اندرز زنده كن ... و با نشان دادن فجایع و مصائب دنیا آن را بصیر گردان و از حملات روزگار و زشتیهاى گردش شب و روز برحذرش دار! اخبار گذشتگان را بر او عرضه كن و آنچه را كه به پیشینیان رسیده است یادآوریش كن. در دیار و آثار مخروبه آنها گردش نما و درست بنگر كه آنها چه كردهاند.»
تاریخ در نهج البلاغه، به مثابه شخص دلسوز و آگاه معرفى شده است كه در مراحل مختلف زندگى به انسان هوشمند، رهنمود مى دهد:
«الْفِكْرُ مِرْاةٌ صافِیَةٌ وَ الْاعْتِبارُ مُنْذِرٌ ناصِحٌ»
تفكر آیینه زندگى و عبرتگرفتن (از تحولات تاریخى) بیم دهنده اى خیرخواه است.
نهج البلاغه افزون بر اینكه ما را به مطالعه و سیر و تحقیق در تاریخ ترغیب مىكند خود در نقل حوادث و وقایع مهم و حساس تاریخى پیشگام است و بیش از هر كتاب سخن از تاریخ به میان آورده است؛ در نخستین خطبه آن، مقاطع مهمى از تاریخ عنوان شدهاست. همانند تاریخ پیدایش جهان و مراحل طبیعى آن، آفرینش انسان نخستین (حضرت آدم علیه السلام)، خلقت فرشتگان و بعثت انبیا علیهم السلام كه همه اینها نشانگر اهمیت تاریخ در نهج البلاغه است.
خلاصه:
قرآن، برخلاف بعضى تفكرات، به تاریخ ارزش مىدهد چه در نظر و چه در عمل و از راههاى مختلف نسبت به آن اهتمام مى ورزد كه نامگذارى برخى از سوره ها كه پیام تاریخى دارند، از جمله آنهاست.
قرآن، مخاطبان خود را به مطالعه دقیق در آثار گذشتگان فرامى خواند و با عبارات مختلف به آن امر مىكند و از آنها مىخواهد كه به تاریخ امم گذشته بى تفاوت نباشند و در زندگى آنها خوب بیندیشند و عبرت گیرند. افزون بر آن، بخشى از آیات قرآن در خصوص تاریخ اقوام، اشخاص و جریانات است و از نظر شأن نزول و تفسیر نیز با تاریخ آمیخته است و تعبیراتى همانند «عبرت»، «نظر»، «سیر»، «كَیْف» و «آیت» نشان دیگرى از ارزش تاریخ است. اگر تاریخ باارزش نبود این همه تأكیدها و تعبیرها و نقل وقایع مهم تاریخى در قرآن بى معنا بود.
از دیدگاه نهج البلاغه نیز تاریخ پدیده ارزشمند، منبع شناخت، وسیله اى براى كسب تجربه و احیاگر افراد و جامعه ها معرفى شده است و از آن به عنوان، آینه صاف و پندآموز با اخلاص، یاد شده است درحدى كه حضرت على علیه السلام بخشى از وصیت مهم و جامع خود را به تاریخ و عبرتآموزى از آن اختصاص مى دهد.
منبع: مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت علیهم السلام- جعفر وفا/ «تاریخ از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه»، ص: 21
اهتمام قرآن به تاریخ
قرآن به تاریخ اهمیت و ارزش فراوانى داده است كه آن را از راههاى مختلفى مى توان به دست آورد از جمله:
1- نام سوره ها
نامهاى بخشى از سورهها نشان دهنده اهتمام قرآن به تاریخ است. زیرا بیش از یك پنجم سوره هاى قرآن؛ یعنى 25 سوره با نامهایى مشخص شدهاند كه هر كدام كلید واژهاى است براى مقطعى از تاریخ و پیام تاریخى دارد همانند «كهف»، «قصص»، «لقمان»، «انبیاء»، «جاثیه»، «احقاف» و «احزاب» و ....
نام سوره هاى قرآن ... از راه وحى تعیین نشده و جزو قرآن هم محسوب نمىشود، بلكه برگرفته از محتوا و برخى از آیات همان سورههاست ولى از آنجا كه این نامگذاریها در زمان امامان معصوم علیهم السلام انجام گرفته و به تأیید آنان رسیده است مى تواند الهام بخش چنین برداشتى باشد.
2- فراخوانى به مطالعه تاریخ
قرآن پیروان خود را به مطالعه تاریخ گذشتگان فرامى خواند و با تكرار و تأكید زیاد به پیروانش دستورمى دهد به سیر و سفر بپردازند و از نزدیك نشانه هاى تاریخى را مشاهده نمایند تا اندیشه آنها بارور شود و سطح فكر و فرهنگشان ارتقا یابد؛ دستور مطالعه آثار تاریخى با تعبیرات مختلفى آمده است:
الف- به صورت امر مستقیم همانند:«قُلْ سیروُا فِى الْارْضِ ...» (پیامبر به مردم) بگو در زمین بگردید ....
ب- به صورت استفهام كه در معناى امر، همراه با نكوهش ترك سیر و مطالعه تاریخ است؛ چون:
«افَلَمْ یَسیروُا فِى الْارْضِ فَیَنْظُرُوا كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»
آیا (مخالفان دعوت تو) در زمین سیر نكردند تا ببینند عاقبت كسانىكه پیشاز آنها بودند چه شد؟
گاهى این دستورات با تعبیراتى همانند: «تعقّل»، «نظر»، «لبّ»، «تَفكّر»، «موعظه»، «عبرت» و «تذكّر» مورد تأكید قرارگرفته و در اكثر این موارد، كلمات به صورت جمع آمده است همانند: «انْظُرُوا» (: بنگرید)، «لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّروُنَ» (: شاید بیندیشند)، «افَلا تَعْقِلُونَ» (: آیا نمى اندیشید؟) و «لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»: براى گروهى كه مىدانند و ... تا روشن شود كه تاریخ در انحصار عدّه اى انگشت شمار و قشر خاصّى چون «مورّخان»، «سیاستمداران» و «جامعه شناسان» نیست و نباید باشد؛ بلكه بینش تاریخى فراگیر است و همگان باید دراین امر شركت داده شوند وهیچ ملّتى نباید از تاریخ خود بىخبر باشد. زیرا بخش اعظمى از حیات معنوى، اجتماعى و سیاسى ما مسلمانان بر تاریخ گذشتگان استوار است و اكنون بر نردبانى در حركتیم كه پلّه هاى آن را پیشینیان ساخته اند در حدّى كه اگر انسان، گذشته خود را فراموش كند سر از نیستى بیرون مى آورد:
سرگذشت او اگر یادش رود باز اندر نیستى گم مى شود
بدین جهت است كه رهبران دینى و شخصیتهاى برجسته اسلامى چون «امام خمینى»، «سیّد جمال اسدآبادى»، «شیخ محمد عبده» و «اقبال لاهورى» در سخنرانیها، پیامها و بیانیّه هاى سیاسى خود، مردم را به گذشته خود توجه مى دادند و توصیه مى كردند كه مسلمانان و مشرق زمین باید گذشته خود را بازیابند و عظمت پیشین خود را به فراموشى نسپارند.
3- مقاطع مهم تاریخى در قرآن
بیش از نصف قرآن مربوط به تاریخ و تبیین فلسفه تاریخ است؛ حتى بخش عظیمى از آیات در موضوعات فقهى، كلامى و اجتماعى و ... از نظر شأن نزول و تطبیق و تعیین مصداق با تاریخ درآمیخته است. از سوى دیگر، برخى از سوره ها چون سوره حمد كه به ظاهر جنبه تاریخى ندارد ولى به سه جریان مهمّ تاریخى اشاره دارد:
الف- هدایت یافتگان «مُهتدین».
ب- گروهى كه مورد خشم خداوند قرار گرفتند: «مغضوبین».
ج- گمراهان و «ضالّین».
قرآن گاهى به نقل حوادث تاریخى تصریح مى كند و مى فرماید:
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْكَ احْسَنَ الْقَصَصِ»
ما بهترین سرگذشتها را از طریق این قرآن بر تو بازگو مى كنیم.
و نیز مىفرماید:
«كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَیْكَ مِنْ انْباءِ ما قَدْ سَبَقَ»»
اینگونه بخشى از اخبار پیشین را براى تو بازگو مى كنیم.
قرآن گاهى علاوه بر نقل تاریخ، تعبیراتى بكارمى برد تا شنونده را به دریافت فلسفه تاریخ برانگیزد از جمله آنها كلمه «آیت» است. و در مواردى هم تاریخ را از آیات الهى مى شمرد و میان طبیعت و تاریخ رابطه نزدیكى برقرار مى كند تا مؤمنان و هوشمندان را با روح آن آشنا سازد:
«انَّ فى ذلِكَ لَایاتٍ لِلْمُتَوَسِّمینَ»
در این (سرگذشت عبرت انگیز) نشانه هایى است براى هوشیاران.
در خصوص فرعون نیز این تعبیر را بكار برده و خود او را به عنوان كسى كه منشأ پیدایش بخشى از تاریخ گشته است «آیت» مى داند و مى فرماید:
«فَالْیَوْمَ نُنَجّیكَ بِبَدَنِكَ لِتَكوُنَ لِمَنْ خَلْفَكَ ایَةً وَ انَّ كَثیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ ایاتِنا لَغافِلوُنَ»
ولى امروز بدنت را (ازآب) نجات مىدهیم، تا عبرتى براى آیندگان باشى و بسیارى از مردم، از آیات ما غافلند.
همچنانكه هر یك از پدیده هاى طبیعى چون ماه و خورشید و كوه و دشت وسیله اى است براى تفحّص در وجود خداوند و شناخت وى، هر كدام از مقاطع تاریخى و حوزه هاى گذشته، روزنه اى است براى دریافت حقایق سیاسى اجتماعى و كسب تجربه و دانش. پس تاریخ از دیدگاه قرآن منبع شناخت است و مى تواند آینده را نشان دهد:
«فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلًا لِلْاخِرینَ»
و آنها را پیشگامان (در عذاب) و عبرتى براى دیگران قرار دادیم.
با این شرط كه انسان تاریخ را صرف روایت و در حال سكون نبیند؛ بلكه به عنوان مدل و نمونه زنده اى از گذشته دریابد و تاریخ را از حصار گذشته به زمان حال بیاورد و بلكه آن را به زمان آینده نیز تعمیم دهد. كسى كه تاریخ مى نویسد و كسى كه تاریخ را مطالعه مى كند باید «سَلَف» و «مَثَل» بودن تاریخ را همواره در نظر گیرد تا از آن درس بیاموزد.
ارزش تاریخ در نهج البلاغه
الف- تاریخ محصول تجربیات گذشتگان:
هر كسى در زندگى خود احتیاج به تجربه دارد اما عمر یك شخص براى كسب همه تجربه ها كافى نیست. تنها از راه تاریخ مىتوان از تجربه هاى گذشتگان بهره گرفت؛ تاریخ دربردارنده تجربه هاى افراد و جامعه هایى است كه در گذشته زندگى كرده و تجربه هاى تلخ و شیرینى كسب نموده اند. اكنون مىتوان از آنها سود جست. چنین كسى، آن را ماند كه به درازاى تاریخ عمر كرده است. حضرت على علیه السلام مى فرماید:
«اىْ بُنَىَّ انّى وَ انْ لَمْ اكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كانَ قَبْلى فَقَدْ نَظَرْتُ فى اعْمالِهِمْ وَ فَكَّرْتُ فى اخْبارِهِمْ وَ سِرْتُ فى اثارِهِمْ حَتّى عُدْتُ كَاحَدِهِمْ بَلْ كَانّى بِمَا انْتَهى الَىَّ مِنْ امُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ اوَّلِهِمْ الى اخِرِهِمْ فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذلِكَ مِنْ كَدَرِهِ وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ»
پسرم! اگر چه من به اندازه همه كسانى كه پیش از من بوده اند نزیسته ام اما در كردار آنان بدقت نگریستم و در اخبارشان تفكّر نمودم و در آثار آنها به سیر و سیاحت پرداختم تا همچون یكى از آنان شدم؛ بلكه گویا در اثر آنچه از تاریخ آنها به من رسیده با همه آنان از اول تا آخر بودهام من قسمت زلال زندگى آنان را از قسمت تاریك و آلوده باز شناختم و سود و زیانش را دانستم.
ب- تاریخ احیاگر دلهاى فرد و جامعه:
سیل حوادث بر پیكره دل هجوم برده و آنرا در معرض تیرهاى شیطانى قرارمى دهد.
و سرانجام به دست مرگ و هلاكت مىسپرد. چنانكه نهادهاى انسانى همچون؛ «مذهب»، «علم»، «فلسفه» و «هنر» به احیاگر نیاز دارند، كانون آنها یعنى دل نیز احتیاج به احیاكننده اى دارد كه زنگار از چهره آن بزداید. قلب جامعه و وجدان عمومى نیز از این
حالت مستثنى نیست یعنى به نیروى محركى نیاز دارد كه پیوسته آن را از ركود و سكون و آلودگیها و مرگ و میرها نجات دهد و به سوى، «تحرك»، «پاكى»، و «بیدارى» فراخواند و این كار از دیدگاه نهج البلاغه از علم تاریخ ساخته است. یا دستكم مى توان گفت تاریخ در احیاى دل فرد و جامعه نقش عمدهاى دارد. حضرت على علیه السلام خطاب به فرزندش امام حسن علیه السلام مى فرماید:
«قلبت را با موعظه و اندرز زنده كن ... و با نشان دادن فجایع و مصائب دنیا آن را بصیر گردان و از حملات روزگار و زشتیهاى گردش شب و روز برحذرش دار! اخبار گذشتگان را بر او عرضه كن و آنچه را كه به پیشینیان رسیده است یادآوریش كن. در دیار و آثار مخروبه آنها گردش نما و درست بنگر كه آنها چه كردهاند.»
تاریخ در نهج البلاغه، به مثابه شخص دلسوز و آگاه معرفى شده است كه در مراحل مختلف زندگى به انسان هوشمند، رهنمود مى دهد:
«الْفِكْرُ مِرْاةٌ صافِیَةٌ وَ الْاعْتِبارُ مُنْذِرٌ ناصِحٌ»
تفكر آیینه زندگى و عبرتگرفتن (از تحولات تاریخى) بیم دهنده اى خیرخواه است.
نهج البلاغه افزون بر اینكه ما را به مطالعه و سیر و تحقیق در تاریخ ترغیب مىكند خود در نقل حوادث و وقایع مهم و حساس تاریخى پیشگام است و بیش از هر كتاب سخن از تاریخ به میان آورده است؛ در نخستین خطبه آن، مقاطع مهمى از تاریخ عنوان شدهاست. همانند تاریخ پیدایش جهان و مراحل طبیعى آن، آفرینش انسان نخستین (حضرت آدم علیه السلام)، خلقت فرشتگان و بعثت انبیا علیهم السلام كه همه اینها نشانگر اهمیت تاریخ در نهج البلاغه است.
خلاصه:
قرآن، برخلاف بعضى تفكرات، به تاریخ ارزش مىدهد چه در نظر و چه در عمل و از راههاى مختلف نسبت به آن اهتمام مى ورزد كه نامگذارى برخى از سوره ها كه پیام تاریخى دارند، از جمله آنهاست.
قرآن، مخاطبان خود را به مطالعه دقیق در آثار گذشتگان فرامى خواند و با عبارات مختلف به آن امر مىكند و از آنها مىخواهد كه به تاریخ امم گذشته بى تفاوت نباشند و در زندگى آنها خوب بیندیشند و عبرت گیرند. افزون بر آن، بخشى از آیات قرآن در خصوص تاریخ اقوام، اشخاص و جریانات است و از نظر شأن نزول و تفسیر نیز با تاریخ آمیخته است و تعبیراتى همانند «عبرت»، «نظر»، «سیر»، «كَیْف» و «آیت» نشان دیگرى از ارزش تاریخ است. اگر تاریخ باارزش نبود این همه تأكیدها و تعبیرها و نقل وقایع مهم تاریخى در قرآن بى معنا بود.
از دیدگاه نهج البلاغه نیز تاریخ پدیده ارزشمند، منبع شناخت، وسیله اى براى كسب تجربه و احیاگر افراد و جامعه ها معرفى شده است و از آن به عنوان، آینه صاف و پندآموز با اخلاص، یاد شده است درحدى كه حضرت على علیه السلام بخشى از وصیت مهم و جامع خود را به تاریخ و عبرتآموزى از آن اختصاص مى دهد.
منبع: مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت علیهم السلام- جعفر وفا/ «تاریخ از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه»، ص: 21