تبیان، دستیار زندگی
 جلال الدین رومی بلخی ، مشهور به مولوی،604-672 ه. ق، شاعر و عارف و حكیم ایرانی مقیم آسیای صغیر (و بهمن سبب معروف به رومی)، كه همه ی آثارش به زبان فارسی است و طریقه ی مولویه را كه دنباله ی آن هنوز در تركیه ی امروز موجو...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مولانا ، جلال الدین رومی


 جلال الدین رومی بلخی ، مشهور به مولوی،604-672 ه. ق، شاعر و عارف و حكیم ایرانی مقیم آسیای صغیر (و بهمن سبب معروف به رومی)، كه همه ی آثارش به زبان فارسی است و طریقه ی مولویه را كه دنباله ی آن هنوز در تركیه ی امروز موجود است تاسیس كرده است .

زندگی نامه

مولوی در بلخ بدنیا آمد. پدرش بهاءالدین ولد، كه در آن شهر مسند تدریس و فتوی داشت، بسبب رنجش خاطر سلطان محمد خوارزمشاه هنگامی كه جلال الدین كودك بود، از بلخ بیرون آمد  و سرانجام رخت به قونیه هجرت كرد  و آنجا ماند تا وفات یافت (628 ه. ق). هنگام وفات پدر، جلال الدین 24 ساله بود، و بر جای پدر به وعظ و فتوی پرداخت. چندی بعد برهان محقق ترمذی از خراسان به قونیه آمد و جلال الدین جوان را تحت ارشاد و تربیت خویش گرفت و او را یك چند به حلب و دمشق فرستاد، و تدریجاً با معارف صوفیه آشنائی تمام داد. تا چند سال ی بعد از وفات (638 ه . ق) برهان محقق، جلال الدین همچنان در مسند تدریش مستقر بود تا آنكه شمس انقلابی روحانی در وجود او پدید آورد كه ترك مسند تدریس و فتوی گفت و این امر سبب نارضائی و خشم شاگردان  مولانا شده ،  مرید و مراد را سرزنشها كردند، و عاقبت شمس تحت فشار مریدان مولانا، بعد از آنكه به دمشق سفر كرد (643 ه . ق) ، كوشید یك چند خود را از مولانا دور نگهدارد و ممكن نشد و عاقبت به قونیه بازگشت (644 ه. ق)، اما چندی بعد به ناگاه ناپدید شد (645 ه.ق)  و افسانه ای شایع گشت كه بدست مریدان مولانا كشته شده است. این شایعه ، بی شك ، در عهد حیات مولوی وجود نداشته است، و بعدها به وجود آمده ؛ زیرا بعد از غیبت شمس ، چندین بار مولوی به جستوی او به دمشق سفر كرد، اما از آن گمشده نشانی نیافت. بعد از آن، مولانا مسند تدریس و فتوی را ترك گفته به تربیت صوفیه و مراقبت باطن پرداخت. ارتباط و اتصال او با شیخ صلاح الدین فریدون زركوب و سپس تعلق و ارتباط با حسام الدین چلبی در این دوره از عمر (647 – 672 ه .ق) یك چند او را سخت مشغول داشت، و در واقع مقداری از غزلیات دیوان شمس بنام همین صلاح الدین زركوب گفته شده و مثنوی هم كه مهمترین اثر عرفانی ادب فارسی است به خواهش و تشویق حسام الدین چلبی بوجود آمده است.

وفات مولانا در جمادی الاخر سال 672 ه . ق در قونیه و در پایان بیماریی كه ظاهراً تب محرقه بوده است روی داد. شیخ صدرالدین قونوی بر جنازه ی وی نماز خواند، و جسد او را در نزد تربت پدرش كه موسوم به باغ سلطان یا ارم باغچه بود دفن كردند. و بنائی هم بنام قبه ی خضرا ، به نفقه ی بزرگان عصر و مریدان ، بر تربت او پدید آوردند، كه آنجا مدفن خانوادگی احفاد وی شد، و تاكنون قریب 50 تن ا زاحفاد وی در آنجا دفن شده اند، و آنجا هم اكنون در شهر قونیه دایر و مزار و مطاف دوستداران عرفان و آثار مولاناست.

آثار

آثار مولوی شامل نظم و نثر است ، و در آنها تعداد اندكی ابیات عربی و تركی و یونانی نیز هست. اما عموماً آثار وی  به زبان فارسی است. آثار منظومش عبارتند از (1) مثنوی مشهور به مثنوی مولوی و مثنوی معنوی؛ (2) دیوان غزلیات معروف به دیوان كبیر یا كلیات شمس؛ (3) مجموعه ی رباعیات منسوب به مولانا (چاپ اسلامبول ؛ 1312 ه . ق )، شامل 1659 رباعی ، كه بعضی از آنها بظن قوی از او نیست. آثار منثورش عبارتند از فیه ما فیه؛ مجالس سبعه؛ و مكتوبات.

عقاید و آراء

تعلیم جلال الدین كه در مثنوی از زبان نی بیان می شود، در حوصله ی تلخیص نمی گنجد. به اعتقاد وی انسان مبدا و اصلی دارد كه ، منشا وحدت و اتحاد است، اما دور افتاده و جدا مانده است، و هدف تمام مساعی و مجاهدات وی آن است كه بار دیگر به "اصل" خویش راجع شود. این طلب "وصل" كه جز طلب "اصل" نیست، راه نیل بدان تمسك به شریعت و گذر از طریقت است، تا نیل به حقیقت، كه هدف وصل همان است، حاصل آید. ازین رو مولوی به شرعیت، كه وسیله ی تهذیب و ریاضت نفس است، اهمیت خاص می دهد؛ نه ترك شریعت و تسلیم به شطحیات صوفیه را توصیه می كند، و نه گرایش به فقر و عزلت و رهبانیت را تبلیغ می نماید. مرد كامل را كسی می داند كه جامع صورت و معنی باشد، و وجود زن و فرزند را نیز حجاب را ه نمی شناسد، و درست مثل یك متكلم، اما به كمك قیاسات تمثیلی و تشبیهات شاعرانه، در تایید و اثبات عقاید و مبانی قرآن و اهل شریعت اهتمام می ورزد، و قضایائی مانند حقیقت توحید، واقعیت روح، كیفیت حشر و نشر، و حدود جبر و اختیار را موافق مذاق اهل شریعت تبیین می كند. با اینهمه، لب و مغز شریعت را عبارت از عشق می داند، و محبت را ، كه سبب تزكیه و تربیت دل است، موثرترین عامل در تهذیب نفس می شمرد، و مهمترین وسیله برای نیل به معراج روح كه وصول بدان ، غایت سیر اهل طریقت و مودی به كشف و اخذ حقیقت است، می خواند و جذبه ی حق را برای این راه شرط اصلی می شناسد. با اینهمه، عشق را ، خواه "این سری" (یعنی مبنی بر مجاهده ) باشد و خواه "آن سری" (یعنی مبنی بر جذبه)، رهبر و مودی به حقیقت، كه در آن رنگ و دورنگی و نزاع و اختلاف لفظی را جایی نیست، می شمارد، و این معانی را به كمك حكایات و تمثیلات در مثنوی با بیانی قوی روشن می كند.

در باب اخلاق و تربیت نیز نكته سنجیهای بدیع دارد. سرچشمه ی خوشیها را جان می شمارد، و لذات معنوی را كه قابل سلب و انتزاع نیست و برذات جسمانی، كه فانی است، ترجیح می دهد ، و در طریقت ، ریا و خود پرستی را به مثابه ی بند و زنجیر آهنی می شناسد، و حتی علم و دانش را، اگر سبب مزید عجب و پندار شود، فضیلت نمی شمارد و حجاب راه می داند . بنابراین، اخلاص و پاكی نیت را هم در علم و هم در عمل ، لازم می داند، و تاكید می كند كه انسان باید در اعمال خود جز به خدا نظر نداشته باشد، و معتقد است تا وقتی نظر انسان از غبار هوی و شهوات نفسانی زدوده نشود، به حقیقت كه در واقع روشن و آشكار است، نایل نخواهد شد. بدینگونه، اخلاق نیز در تعلیم مولوی وسیله ای است برای تهذیب صوفیانه، و وی بدین ترتیب ، شریعت و اخلاق و طریقت را برای نیل به حقیقت كه غایت مطلوب و اصل و مبدا وجود است به منزله ی وسیله می شمارد.