تبیان، دستیار زندگی
پسرک سنی نداشت اما خوب می فهمید چرا فضای خانه سرد و یخزده است. مادرش ناراحت بود و اشک می ریخت؛ به یاد جوانی از دست رفته اش، روزهایی که به پای همسرش مانده بود و سخت تر از همه پنج بچه ای که حالا با تمام وجود نگران آینده شان بود. اما پدر نه؛ به تنها چیزی که
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

معتاد شدم چون دوست نداشتم بچه ننه باشم!!

پسرک سنی نداشت اما خوب می فهمید چرا فضای خانه سرد و یخزده است. مادرش ناراحت بود و اشک می ریخت؛ به یاد جوانی از دست رفته اش، روزهایی که به پای همسرش مانده بود و سخت تر از همه پنج بچه ای که حالا با تمام وجود نگران آینده شان بود. اما پدر نه؛ به تنها چیزی که فکر نمی کرد، نگرانی های مادر بود. آخرش هم رفت. یعنی آمده بود که برای همیشه برود.

فرآوری: فاطمه ناظم زاده - بخش اجتماعی تبیان
معتاد

این مقدمه ای است در رابطه با خاطرات پسربچه ای که از کودکی اش، ذهنیت های تلخی را به یادگار دارد و او حالا بزرگ شده. امین، حالا مردی 34 ساله است که قرار است از زندگی اش بگوید و اعتیادی که پانزده سال است گرفتار آن شده است.
با اینکه برای مرد جوان بسیار سخت است اما با جملاتی کوتاه و بریده بریده در مورد آن روزها صحبت می کند: «مادرم با کنجکاوی زنانه اش فهمیده بود که پدرم تجدید فراش کرده است. او تنوع طلب بود و حس مسئولیت پذیری نداشت. ما بچه ها هم رغبتی به ادامه زندگی با پدرم نداشتیم و با مادرم ماندیم. با این شرایط دیگر نمی توانستم درس بخوانم و برای همین ترک تحصیل کردم.»

«امین از این می گوید که بعد از جدایی پدر و مادرش برای تامین هزینه های زندگی مشغول به کار می شود. گویا برای اولین بار در همین مکان با مواد اشنا می شود.
 امین می گوید: «بله؛ زمانی رفتم سراغ مواد که حتی لب به سیگار هم نمی زدم. آنجا چند دوست همسن و سال خودم داشتم که سیگار می کشیدند اما من نه. نمی دانم چرا اما هیچ جذابیتی برایم نداشت. یک روز که داشتیم کار می کردیم، دیدم بچه ها دور یکی از کارگرها که سن بیشتری داشت، جمع شده اند. آن کارگر سیگاری را خالی و داخلش را پر از حشیش کرد. تعارف کرد و گفت بیا بکش. گفتم نمی کشم اما بقیه بچه ها کشیدند. آن موقع کشیدن یک جور ارزش بود. آدم های بزهکاری که دور و برمان بودند، الگویمان بودند. البته آدم موفق هم زیاد داشتیم اما چون توی کوچه و خیابان بودیم، بزهکاران را بیشتر الگوی خودمان قرار می دادیم. طی چند روز آن کارگر با دوستانم خیلی صمیمی شده بود و با هم مواد مصرف می کردند. حدود یک هفته بعد یک ترسی سراغم آمد که نکند بچه ها به خاطر اینکه مواد نمی کشم، به من برچسب «ترسو» یا «بچه ننه» بزنند. چون شخصیت ضعیفی در من شکل گرفته بود و دوست نداشتم از اینجور برچسب ها بخورم. از ترس همین برچسب ها شروع به مصرف مواد کردم. آن موقع 14 سالم بود. بعد از مصرف هیچ حسی هم نداشتم. هیچ لذتی در کار نبود. اما یک هفته بعد و برای اولین بار نشئگی را تجربه کردم..»
«بدبختی ام از همینجا شروع شد. ابتدای مصرف، مواد مخدر «وام هایی» می دهد که با آنها حس می کنی اعتماد به نفست زیاد می شود. اغلب بچه هایی که حشیش می کشیدند، می گفتند با مصرف حشیش فکر می کنیم خیلی «باهوش» می شویم و از بقیه «سرتر» هستیم.
یک هفته تا 10 روز بعد مواد باعث شد تا از برادر و خانواده ام فاصله بگیرم. با اینکه سنم پایین بود اما می فهمیدم مصرف مواد چه عواقبی دارد و چه آتشی به جان اعضای خانواده ام می اندازد. یک شب پسرخاله ام تا مرا دید گفت تو حشیش می کشی. چون خودش مصرف کننده بود، زود فهمید. انکار کردم. گفت اگر راست می گویی برو آب دهانت را در ظرفشویی بینداز. می دانستم معنی این حرف چیست. کسانی که حشیش می کشند، بزاق دهانشان خوب ترشح نمی شود. آن شب هر چه تلاش کردم بزاقم ترشح نشد و دستم رو شد. خواهرم که شاهد ماجرا بود زد زیر گریه. بعد از آن دیگر خانه نرفتم و محل کارم را هم عوض کردم تا کسی نتواند پیدایم کند. دوباره رفتم سراغ جمعی که با هم مواد مصرف می کردیم. خیلی حال می داد. همه تاییدم می کردند و کسی نبود نصیحت و ارشادم کند. از طرفی محل کارم را هم مدام عوض می کردم چون آدم مسئولیت پذیری نبودم. در چنین محیط هایی اولین تاثیری که آدم می گیرد، پرخاشگری است. با اینکه ضد ارزش است اما برای ما ارزش بود. چند سال بعد از مصرف حشیش، یک شب بچه ها پیک نیکی آوردند و سیاه (تریاک) کشیدند. گفتند بیا بکش، گفتم نه. گفتند تو که حشیش می زنی، بیا یک بست سیاه هم بزن تا دو برابر کار کنی. نشستم پای مواد و دیدم بله، قدرتم زیاد شد. کار که می کردم، کمتر خسته می شدم. آن موقع هفده هجده سالم بیشتر نبود. 18 سالم که شد، یکی از دوستان دلسوزم گفت حداقل برو سربازی. نروی با کارهایی که می کنی، یا حبس سنگین می گیری، یا می میری یا آخر و عاقبت خوشی پیدا نمی کنی. دیدم درست می گوید، قبول کردم و رفتم. تریاک روزهای سختی برایم رقم زد. بعد از مدتی تصمیم گرفتم ترک کنم. اما مگر می شد؟ هیچ راهی برای ترک نداشتم و کسی را هم سراغ نداشتم که تریاک را ترک کرده باشد. جمله معروفی بود که می گفتند: «لبی که خورد به وافور؛ می شورنش با کافور» یعنی اینکه ترک ندارد و به عبارنی ناممکن است...

بدون اینکه از امین سوال بپرسیم، خودش با کلامی روان همه چیز را تعریف می کند و مثل اول مصاحبه استرس ندارد: «کم کم با کراک و شیشه هم آشنا شدم. سال 85    84 تازه به بازار آمده بودند. آن موقع شیشه سوتی 130    120 و کراک 80    70 هزار تومان بود. در ایران که تولید نمی شد و بعدها که آشپزخانه زدند، شیشه را گرمی 20 هزار تومان هم می شد خرید. اواخر خدمتم بود که کراک زدم. یک روز که کراک زده بودم، از شدت چرت زدن، دیدم صورتم به لبه نیمکت رسیده است. تقریبا دو سال طول کشید تا اجبار به مصرف پیدا کنم. شیشه هم خیلی کم کشیدم. اتاقکی در یک خانه نیمه کاره بود که کاسب ها هم به آنجا می آمدند. بارها به خاطر شیشه دچار توهم شدم. فکر می کردم در کوچه دزد است. با لباس نامناسبی چوب دستم می گرفتم و می افتادم دنبال دزدها.» می خندد و می گوید: کل دزدهای محل از دستم عاصی شده بودند. یک بار به خاطر این توهم، دزدی که شیشه ماشین یکی از همسایه ها را پایین آورده بود، فراری دادم. مصرف مواد خسته ام کرده بود و بارها برای ترک اقدام کردم و کمپ رفتم اما نشد.

تاثیر متقابل خانواده با موضوع اعتیاد

آمار نشان می دهد که اعتیاد یک بیماری موروثی است که از نسلی به نسل بعدی منتقل می شود. با آنکه عوامل ژنتیکی نقش مهمی در مبتلا شدن به بیماری اعتیاد ایفا می کنند، اما فرزند یک معتاد قاعدتا الگوهای عاطفی، روانی و رفتاری والدین خود را در زندگی دنبال می کند و به همین دلیل احتمال معتاد شدن وی نیز بیشتر از سایر افراد است. از طرف دیگر موضوع مهمتری هم وجود دارد و آن مربوط به فضای حاکم بر خانواده است و تاثیری که بر روند رشد شخصیت و افکار کودک دارد.
گزارش ها و تحقیقات زیادی وجود دارد که نشان میدهد وجود رابطه ای مهر آمیز میان والدین و فضای گرم و صمیمی خانواده، میزان آسیب و خطر ابتلا به اعتیاد را در سنین نوجوانی کاهش می دهد.
چنانچه در مصاحبه مذکور ملاحظه کردید که فضای متشنج مربوط به دوران کودکی این فرد، اثرات مخربی بر ذهن و شخصیت وی به دنبال داشته و همین عوامل موجب رشد کمبودهای اساسی در وی شده که همه این عوامل در تمایل این فرد به اعتیاد، تاثیر داشته است. همه این ها نشان می دهند که نقش خانواده در ابتلا به اعتیاد از جایگاه مهمی برخوردار است.


منبع: ایسنا، تابناک