تبیان، دستیار زندگی
هادی شوشتری از رزمندگان تخریب چی دوران دفاع مقدس درباره چگونگی شهادت دو تن از همرزمانش می گوید: مأموریت ما پاکسازی میدان مین روی دامنه قله «گامو» بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بر فراز قله «گامو»

هادی شوشتری از رزمندگان تخریب چی دوران دفاع مقدس درباره چگونگی شهادت دو تن از همرزمانش می گوید: مأموریت ما پاکسازی میدان مین روی دامنه قله «گامو» بود.

بخش فرهنگ پایداری تبیان
هادی شوشتری


به این علت که دشمن بر منطقه دید داشت و در تیرس او بود حرکت بسیار سخت بود. «حاج قاسم اصغری» نیز به دلیل مجروحیت پایش راحت نمی توانست بالای قله بیاید و با ما وارد میدان مین بشود. البته یکبار آمد و حاج آقا روح افزا که مسئول پاکسازی میدان مین بود به شکل دستوری به حاج قاسم گفت: «دیگه وارد میدان نمیشی» و جالب این که حاج قاسم با تواضع پذیرفت.
شب 9 آبانماه سال 66 یعنی که مصادف با شهادت حاج قاسم اصغری و حاج رسول فیروز بخت بود هر دو حال عجیبی داشتند. نماز مغرب و عشاء اقامه کردیم و به سنت هرشب بچه های تخریب، سوره واقعه خوانده شد. حاجی روح افزا هم راجع به مأموریت و اقدامات فردا حرف زد. در این حین حاج قاسم و حاج رسول بین خودشان نجوایی داشتند. بعد از صحبت های حاج آقا روح افزا، حاج قاسم شروع به صحبت کرد. سنگر تقریباً کوچکی داشتیم و کنار هم بودیم. اول همه را با هم برادر کرد و صیغه برادری خواند. خودش هم آن شب با حاج رسول صیغه برادری خواند. من هم با برادر گوهری صیغه برادری خواندم. کسی نفهمید حاج رسول و حاج قاسم در پچ پچی که داشتند چه رد و بدل کردند. فقط مشخص بود عهدی با هم داشتند که فردای آن روز با هم به شهادت برسند.

بعد از حاج آقا روح افزا نوبت به صحبت های حاج قاسم رسید. او مقداری درباره سوره انبیاء صحبت کرد. آنقدر حرف هاش شیرین بود که هیچ وقت یادم نمی رود. ابتدا جمله معروف شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده شهید گردان تخریب لشکر 10 سیدالشهداء (ع) را که می گفت: «به داد خود برسید که وقت تنگ است.» را بیان کرد و بعد این آیه را تلاوت کرد: «اقترب للناس حسابهم وهم فی غفله معرضون (انبیاء آیه 21)» (مردم رسیدگی به حسابشان نزدیک شده در حالی که آنها در غفلت بسر می برند و روگردانند) و آیه را توضیح داد.
 صبح که شد ما برای انجام مأموریت حرکت کردیم و وارد میدان مین شدیم. بچه ها مشغول خنثی سازی مین ها شدند. دشمن دامنه قله گامو را با چند نوار مین «والمری» ناامن کرده بود و ما باید این منطقه را که محل تردد بود از مین پاک می کردیم. حاج قاسم همراه ما آمده بود و کار ما که شروع شد خداحافظی کرد و به سمت مقر برگشت. حاج قاسم که رفت خیالم راحت شد که حاجی از منطقه خطر دور شد و ما هم با احتیاط از سر نوار مین های والمر به پاکسازی ادامه دادیم. حاج قاسم و حاج رسول به مقرمان رفتند و در آن جا هم مشغول خنثی سازی مین های والمری شدند که بچه ها نتوانسته بودند خنثی کنند.

تعدادی از مین های والمرا که چاشنی هایشان گیرکرده بود و خنثی کردن آن ها تخصص ویژه می خواست را هر دو باهم شروع به خنثی سازی می کنند. در حال انجام این کار بودند که یکی از مین ها منفجر می شود. حاج قاسم صورتش نزدیک مین بوده و با اصابت با استوانه مین والمر و انفجار کاملاً سرش متلاشی می شود و پا و دست های او هم براثر انفجار آسیب می بیند و با اقتداء به سرور و مولایمان امام حسین (ع) بی سر می شود. حاج رسول هم یک دستش قطع می شود و به شهادت می رسد و سلیمان آقایی هم مجروح می شود.
یادم می آید وقتی اولین بار که به همراه شهید حاج رسول فیروزبخت وارد منطقه عملیاتی شدیم حاج رسول گفت: «من در عملیات نصر 4 که در همین منطقه بود باید شهید می شدم که نشد ولی مجروح شدم.» اینجا قتلگاه من است و این بار شهید خواهم شد. حاج رسول این مطلب را خیلی بلند و واضح درون مینی بوس و زمان ورودمان به منطقه گفت و همه شنیدند. من اول فکر می کردم شوخی می کند اما حاج رسول خیلی وقت ها حرف های جدی را هم به شوخی بیان می کرد.


منبع: ایسنا