تبیان، دستیار زندگی
من و علی سرگروه می شویم و شروع به بازی می کنیم. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پیتزای خوشمزه!

من و علی سرگروه می شویم و شروع به بازی می کنیم.

پیتزای خوشمزه!

من خیلی تلاش می کنم توپ را گل کنم اما احسان که دروازه بان است مانع ورود توپم به دروازه می شود. چند دقیقه بعد محسن به طرفم می آید. توپ را از زیر پایم درمی آورد و پا می اندازد. من اعتراض می کنم اما داور به اعتراضم توجهی نشان نمی دهد.
ما بازی را می بازیم و من ناراحت به خانه برمی گردم. آن جا «عزیز» را می بینم. او می گوید یک شب میهمان ماست. مامان هم با لبخند خبر می دهد برای شام پیتزا درست کرده است. کاویان از خوشحالی به هوا می پرد و دست هایش را تکان می دهد. من هم پیتزا دوست دارم اما نه به اندازه برادرم کاویان که چاق و شکمو است.
هنوز شب نشده از خستگی خوابم می گیرد. با چشم های نیم بسته و شکم گرسنه صدای مامان را می شنوم: «پیتزای تو را در یخچال نگه می دارم. وقتی بیدار شدی بخور.»
از خواب بیدار می شوم و نگاهی به تخت کاویان می اندازم. سر جایش نیست. یاد پیتزا می افتم و گرسنه ام می شود. در یخچال را باز می کنم و داخلش را نگاه می کنم.
پیتزایم نیست!
«عزیز» روی سجاده نشسته و ذکر می گوید. با سر جواب سلامم را می دهد. می روم توی بالکن. آن جا کاویان را می بینم. مرا که می بیند بشقاب پیتزا را زمین می گذارد و فرار می کند. نصف بیشترش را خورده. بشقاب را برمی دارم و داد می کشم: «کاویان دزدکی پیتزای خوشمزه مرا برداشته و به آن ناخنک زده. این سهم پیتزای من است و او نباید بی اجازه به پیتزای من دست درازی می کرد.»

از سروصدایم مامان و بابا هم از اتاق بیرون می آیند.کاویان از ترس کار بدش خودش را قایم کرده. صدای ما را که می شنود خودش را آفتابی می کند. بابا و مامان اخم می کنند. من اعتراض می کنم و با بغض می گویم آن پیتزای ناخنک زده را نمی خورم.
مامان: «فردا برایت یک پیتزای درسته و آبدار می پزم.»
«عزیز» کاویان را کنارش روی سجاده می نشاند و با مهربانی به او می گوید: «اگر هم خیلی گرسنه باشی نباید به سهم پیتزای برادرت دست بزنی.»
کاویان با خجالت می گوید: «چه کار کنم، پیتزایش خیلی خوشمزه بود.»
«عزیز» می گوید: «پسرم! تو دیگر به سن نماز رسیده ای و امسال نماز می خوانی. آدم نمازخوان نباید چشم طمع به چیزهای دیگران داشته باشد حتی اگر آن چیز پیتزای خوشمزه برادرش باشد. ما با نماز خواندن به خدا قول می دهیم گناه نکنیم و کارهای  زشت و بد انجام ندهیم و به حق دیگران احترام بگذاریم.»
کاویان سرش را پایین می اندازد. من هم که از دست ناخنک زدن کاویان به سهم پیتزای خوشمزه ام حسابی ناراحتم به حرف های «عزیز» فکر می کنم. با خودم تصمیم می گیرم از کارهای بد و زشت دوری کنم و هیچ وقت به خوراکی های خوشمزه برادرم و دوستانم دست درازی نکنم و چشم طمع نداشته باشم.          

تهیه: مینو خرازی_ نویسنده: رفیع افتخار


مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.