تبیان، دستیار زندگی
امیر سرتیپ دوم آزاده جانباز حسین یاسینی راوی شاخص کشورمان محسوب می شود. به دلیل مقاومت های سرافرازانه در برابر بعثی ها و درنتیجه تحمل روزهای متعدد بازداشت انفرادی در اسارت، عراقی ها به وی «یاسین سجن» می گفتند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یاسین سجن کیست؟


امیر سرتیپ دوم آزاده جانباز حسین یاسینی راوی شاخص کشورمان محسوب می شود. به دلیل مقاومت های سرافرازانه در برابر بعثی ها و درنتیجه تحمل روزهای متعدد بازداشت انفرادی در اسارت، عراقی ها به وی «یاسین سجن» می گفتند.

بخش فرهنگ پایداری تبیان
حسین یاسینی

«سجن» در زبان عربی به معنای «زندان، محبس، حبس، زندانی شدن و حبس بودن» است.
وی در 31 تیرماه 1367 به اسارت نیروهای عراقی درآمد، با 27 ماه سابقه اسارت در عراق که جانشین معاون دفتر ارتباطات مردمی فرماندهی کل ارتش هم است، همیشه با روی گشاده و لبخند با شما مواجهه خواهد شد. در ادامه گفت وگوی ما با وی را می خوانید:

مهمانان ناخوانده همیشگی

دریکی از مأموریت ها قرار شد که به شناسایی و کاوش پیکر شهدا بپردازیم. این گونه مأموریت ها همواره برایم خیلی مهم بود و از عمق جانم و با شوق زیادی به این عملیات ها می رفتم. برگرداندن پیکر پاک شهدا به وطن و خانواده های چشم به راهشان بسیار مهم بود. چون بارها و بارها شاهد بودم که صدامیان خبیث چه برخورد غیرانسانی با پیکر این شهدا داشتند. برای همین برای برگرداندن پیکر شهدا از هیچ کوششی دریغ نمی کردم. دریکی از این مأموریت ها بعد از شناسایی دشمن، به شدت زیر آتش خمپاره دشمن و بهتر بگویم بار دیگر مورد اصابت ترکش های خمپاره شصت قرار گرفتیم. انگار ترکش های خمپاره شصت مهمان همیشگی من بود. با اعزام به اورژانس با مداوای اولیه به ادامه خدمت پرداختم. نمی توانستم گردان را رها کنم. چراکه فرمانده گردان هم در مرخصی به سر می برد.

دوران سخت اسارت

درد و رنج ناشی از این مجروحیت ها برایم خیلی قابل تحمل تر از دوران سخت اسارت بود. شکنجه های روحی و جسمی که دشمن روی اسرا انجام می داد-به ویژه اسرایی که به نوعی مغایر با تدابیر و تصمیم های آنان رفتار می کردند- به مراتب سخت تر از جراحات زمان رزم بود. همین امر باعث شد تا شکنجه هایی مثل ایستادن در برابر تیغه آفتاب، بستن درب های آسایشگاه ها به مدت طولانی و عدم دسترسی به سرویس های بهداشتی تا روز بعد توسط اسرا تحمل شود. عموماً این شکنجه ها موجب بروز بیماری های گوارشی، ایجاد سنگ کلیه و مثانه می شد و این برای اسرایی که با کهولت سن مواجه بودند، سخت تر بود.

بستن دست ها و آویزان کردن که با ضرب و شتم و تهدید و تحقیر همراه بود، باعث شد تا عمده درصد جانبازی ام مربوط به همین دوران اسارت باشد. با انتقال من به زندان انفرادی به عنوان یک عنصر مخالف، بارها و بارها مورد ضرب و شتم قرار گرفتم و گاهی تحقیرها به حدی بود که از گفتن آن ها شرم دارم.

حسین یاسینی

یاسین زندانی

همه این ها از عواملی بود که بعد از بازگشت به ایران طبق نظر پزشکان ازنظر اعصاب و روان دچار آسیب های جدی شده بودم. ضربات ناشی از نواختن سیلی به گوش و آویزان شدن های پی در پی باعث شد از جانب گوش و کتف راست دچار آسیب شوم و هر مرحله به دلیل مقاومت در برابر دستورات نابجای عراقی ها و عدم پذیرش خواسته های دشمن، به زندان انفرادی منتقل می شدم که این مسئله دست کم ماهی یک تا دو بار رخ می داد. به همین دلیل به «یاسین سجن» یا همان «یاسین زندانی» معروف شده بودم.


مأمن تنهایی هایم

زندان انفرادی مأمن تنهایی هایم بود. تنها با توکل به خدا و توسل به ائمه باعث توانستم در برابر فشارهای دشمن تاب و تحمل داشته باشم. یکی از شب های دوران انفرادی با شب ضربت خوردن حضرت علی (ع) در ماه مبارک رمضان مصادف شده بود. این بار دوران انفرادی هفده روز طول کشیده بود. هرروز شکنجه ها شدیدتر می شد. تحمل این همه شکنجه طاقت فرسا بود. تصمیم گرفتم که با تکرار اشعار مذهبی و ادعیه ای که حفظ بودم، به خودم روحیه بدهم. این ایده موثر واقع شد. پیش از این بارها در مراسم مختلف مداحی ائمه را انجام داده بودم و دیگران را تحت تأثیر قرار دادم. این بار برای دل خودم مداحی کردم. ذکر مصیبت حضرت علی (ع) روحیه بخش بود. عجیب اینکه ائمه ما همیشه به داد ما رسیدند و تنهایمان نگذاشتند.


افتخار من تلخ ترین روز است

تلخ ترین روز از این هفده روز، روزی بود که منتهی به شب ضربت خوردن حضرت علی (ع) بود. افسر شکنجه گر عراقی که گویی با امام علی (ع) مشکل داشت، در حالی شکنجه ام می کرد که زیر لب برای حضرت علی (ع) ذکر مصیبت می کردم.

هرسال با فرارسیدن ماه مبارک رمضان و شب ضربت خوردن مولایم به یاد آن روز تلخ می افتم و سپس خرسند از اینکه با توسل به این امام همام، دشمن به مقصودش نرسید و توانستم در برابر تمام شکنجه های آنان ایستادگی کنم. نمی دانم نظامیان عراقی که شکنجه ام می کردند، اکنون کجا هستند. شاید از جنگ های بعدی که بعثیان عهده دار آن بودند آسیب دیدند و یا کشته شدند. به هر حال هر جا که هستند، مطمئنم به آن روزها افتخار نمی کنند. به روزهایی که اسیر بی دفاعی را شکنجه کردند و از آن شکنجه ها لذت می بردند؛ اما من به روزهایی که شکنجه شدم ولی تسلیم نشدم افتخار می کنم.


امان از فراق آن هم در عراق

صدام به ظاهر با رژیم صهیونیستی دشمنی داشت. به همین خاطر تبلیغات دروغین ضدصهیونیستی در روزنامه های عراقی به چشم می خورد؛ اما در حقیقت صدام با حمله به ایران، بزرگ ترین خدمت را به آمریکا و رژیم صهیونیستی و بزرگ ترین خیانت به جهان اسلام را انجام داد. دریکی از روزنامه های عراقی تصویری از دخترک مظلوم فلسطینی در پشت میله های زندان صهیونیست ها منتشرشده بود. تصویر دخترک مظلوم فلسطینی را از روزنامه جدا کردم. از روی آن ژس در ابعاد چند بار بزرگ تر نقاشی کشیدم و زیر آن نوشتم «امان از فراق». نقاشی را در تابلو اعلانات نصب کردم. یکی دیگر از اسرای خوش ذوق عبارت «آن هم در عراق» را ادامه آن نوشت. حاصل این عمل 48 ساعت بازداشت انفرادی من بود.

سارق الحجر

در ایام اسارت یکی از سرگرمی های اسرا استفاده از سنگ ها و حکاکی بر روی آن ها بود. ابتدا سنگ را به وسیله کشاندن بر روی سطح زمین صیقل داده و بعد حکاکی های زیبا بر روی آن انجام می دادند. برخی از اسرا تصویر ایران و برخی دیگر نام ائمه اطهار (ع) و برخی دیگر نام اعضای خانواده خود را بر روی سنگ حکاکی می کردند. برابر قوانین داخلی اردوگاه حکاکی نام «ایران»، پرچم «ایران»، نام «امام خمینی (ره)» و... ممنوع بود. یکی از سربازان بعثی هم که احمد نام داشت اقدام به دزدیدن سنگ های حکاکی شده اسرای ایرانی می کرد. قدکوتاهی داشت و در تفتیش اسرای ایرانی مهارت خاصی داشت. بارها اقدام به سرقت از اسرای ایرانی کرده بود. به دوستان اسیرم پیشنهاد دادم که نام آن سرباز عراقی را «احمد سارق الحجر» بگذارند. کم کم و بعد از مدتی متوجه شدم که همه اسرای اردوگاه او را به همین نام می شناسند.


کاشت سبزی به یادگاری

هر وقت که اسرا در حیاط اردوگاه، سبزی و صیفی جات ?نظیر خیار و گوجه- می کاشتند، بعثی ها بدون در نظر گرفتن حق الناس اقدام به سرقت سبزیجات و صیفی جات می کردند. در روزهای آخر اسارت تصمیم گرفتم که درس به یادماندنی به آن ها بدهم. شروع به کاشت سبزی در حیاط اردوگاه کردم. عده ای از اسرا می گفتند تا این سبزی ها بزرگ شود، دیگر ما اینجا نیستیم و عراقی ها از این سبزیجات خواهند خورد. به زندانبانان خود گفتم که این سبزی ها را برای آن ها کاشتم تا پس از آزادی اسرای ایرانی از آن تناول کنند. چند نفر از نظامیان عراقی ازجمله «احمد سارق الحجر» در آبیاری سبزی ها کمک می کردند. بیچاره عراقی ها نمی دانستند که من آرم جمهوری اسلامی ایران را به وسیله تخم سبزی کاشته ام و آن ها برای رشد آرم جمهوری اسلامی ایران در خاک کشورشان، ساعت ها تخم سبزیجات را آبیاری می کردند.


منبع: دفاع پرس (با تلخیص)