تبیان، دستیار زندگی
یک جنگل بود که خیلی زیبا بود پر از درختان قشنگ و گل رنگارنگ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فیل و قورباغه

یک جنگل بود که خیلی زیبا بود پر از درختان قشنگ و گل رنگارنگ.

فیل و قورباغه

در این جنگل حیوانات زیادی زندگی می کردند که برای خودشان قصه هایی داشتند.

قصه ما در مورد یک بچه فیل است. فیل کوچولو تشنه بود به رودخانه رفت تا آب بخورد.

نگاهش به آب که افتاد دید سه تا حیوان کوچولو عجیب در آب شنا می کنند. 

فیل خرطومش را بالا گرفت و شالاپی به آب زد پرسید: شما کی هستید؟
یکی از آن ها گفت: من آقا قورباغه هستم. اسمم قور قورک است. این ها همه دوستانم هستند. تو کی هستی؟

فیل پاسخ داد: من فیل کوچولو ام. بچه ی آقا فیلو.

قور قورک خندید و گفت: تو با این هیکلت واقعا بچه ای. پس مامان و بابات چه قدر گنده اند؟ ها ها ها

فیل کوچولو گفت: تو با این ریزی بابا هستی؟ آن قدر ریزی که باید عینک بزنم تا ببینمت. بچه هایتان را پس باید با ذره بین ببینم. ها ها ها

قورباغه سومی گفت: ما می توانیم زیاد تو آب بمونیم اما تو اصلا نمی توانی.

فیل گفت: در عوض با خرطومم می توانم همه آب ها را بخورم. حتی شما را قورت بدهم.

قورباغه ها ناراحت شدند . قورباغه دومی گفت: برو بچه فیل. ما کوچکیم. اما صدایمان بلند تر از بقیه حیوانات است گوش کن. قور...قور...

یک دفعه فیل با خرطوم بلندش صدای وحشتناکی در آورد. قورباغه ها ترسیدند. و داد زدند: زلزله... زلزله... زلزله...
با این حرف ها دعوایشان شد. یکی این می گفت و یکی آن می گفت.

یک دفعه خرگوش که اسمش هوشی بود از راه رسید پرسید: وای وای وای

جنگل و حرف و دعوا. آقا قورباغه شما چرا؟ آقا فیل شما چرا؟

قورقورک گفت: این بچه فیل خیلی مغرور است. 
فیل کوچولو گفت: این قورباغه ها خیلی پر رو هستند.

هوشی گفت: این طوری نمی شود. ماجرا را تعریف کنید ببینم چی شده؟

فیل و قورباغه ماجرا را تعریف کردند هوشی با شنیدن ماجرا به آن ها گفت: شما هر کدام چیز هایی که دارید دیگران ندارند.نباید به خاطر این چیزها مغرور شد.

مهم این است که با هم دوست باشیم بعد کمی دور خودش چرخید و گفت: حالا بیایم قایم موشک بازی کنیم. همه گفتند: باشه بازی بازی.


کانال کودک و نوجوان تبیان

koodak@tebyan.com
شهرزاد فراهانی- اکرم بهراد


مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.