تبیان، دستیار زندگی
در سینمای ایران فیلم های زیادی با موضوع دختران ساخته شده و هر کدام بر بخشی از دغدغه های این قشر انگشت گذاشته اند. رضا میرکریمی در فیلم «دختر» رابطه یک جوان و پدرش را دستمایه قرار داده است و در این راه نقبی هم به تفاوت نسل ها می زند. با او درباره این فیلم
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : احمد رنجبر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

«دختر» تلنگری بر شکاف نسل ها(مصاحبه)

گفت و گو با سید رضا میرکریمی که این روزها فیلم «دختر» را بر اکران سینماها دارد

در سینمای ایران فیلم های زیادی با موضوع دختران ساخته شده و هر کدام بر بخشی از دغدغه های این قشر انگشت گذاشته اند. رضا میرکریمی در فیلم «دختر» رابطه یک جوان و پدرش را دستمایه قرار داده است و در این راه نقبی هم به تفاوت نسل ها می زند. با او درباره این فیلم گفت و گو کرده ایم که می خوانید:

مصاحبه : احمد رنجبر-بخش سینما و تلویزیون تبیان
فیلم «دختر»

 چالش با مرام، اندیشه و مسایل تثبیت شده مشخصه فیلم های شما است. تا در یک حبه قند، دغدغه فیلم ها خیلی از جنس رضا میر کریمی است، در امروز و دختر این دغدغه کمتر احساس می شود. شاید می روید عقب تر می ایستید و ردی از خودتان در کاراکترها نمی بینیم.  
نمی توانم خیلی واضح جوابی برای این سوال داشته باشم، ضمن اینکه دریافتی که شما دارید اینقدر محترم است که نمی خواهم در آن ورود داشته باشم. اما فکر می کنم، اولویت های من تغییر نکرده است. اگر اولویت من انسان، ظرفیت هاش و تواناهی های اصلاحگرش بوده، سعی کرده ام در تمام فیلم هایم این توجه را داشته باشم. به نیمه پر لیوان و ظرفیت خاموش عواطف انسان و تاثیر آن بر روابط اجتماعی توجه داشته ام و این نكته به اندازه فیلم های قبلی در فیلم دختر و امروز هم بوده است. در امروز می بینیم قهرمان قصه بر تردیدش غلبه می کند و قدمی رو به جلو بر می دارد. در دختر هم همین طور است ، همچنان معتقدم انسان در بدترین شرایط جبر اجتماعی می تواند موقعیت مستقل خودش را داشته باشد و به فشارهای بیرونی نه بگوید. به هر میزان که توانایی این کار را داشته باشد این رفتار قهرمانانه است. این حرف هم در امروز بود هم در دختر. حالا ممکن است به لحاظ شکلی یک تفاوت هایی وجود داشته باشد. به هر حال شخصیت فیلم امروز شخصیت با ثبات تری است نسبت به شخصیت مرکزی فیلم یک حبه قند؛ یا فیلم دختر موضوع بسیار جدیدتری دارد از لحاظ ترمیم فاصله بین پدر و دختر. اما بازیگر اصلی قصه ها که انسان ها هستند واجد آن کرامتی هستند که می توانند خودشان را تغییر بدهند.
سوال را به شکلی دیگر مطرح کنم؛ در فیلم های شما، یک نفر تمام فشار را بر دوش می کشد، به همین سادگی كاراكتر هنگامه قاضیانی، یک حبه قند فرهاد اصلانی، اما در فیلم دختر یک فاصله گذاری ایجاد می کنید و ما را به خلوت قهرمان داستان وارد نمی کند. آیا این برداشت درست است و تعمدی در آن بوده؟ در باقی فیلم ها خودمان را می توانیم به جای شخصیت اصلی بگذاریم، اما در دختر انگار فاصله ای وجود دارد و این همذات پنداری کمتر رخ می دهد.

مهران كاشانی این فیلمنامه را چندین سال قبل به من داده بود ولی اصلا آن را دوست نداشتم، و فیلم امروز را ساختم. بعد از چند سال با یكسری تغییرات دوباره فیلمنامه را برایم فرستاد و دیدم چقدر خوب این پدر را درك می كنم.حتی همسن شخصیت اول فیلم نامه شده بودم و این خیلی من را مشتاق كرد برای ساخت.

بخشی از این تفاوت بر می گردد به اینکه، فیلمنامه آماده ای که خودم آن را ننوشته بودم ساختم برای همین جنس شخصیت پردازی آن تفاوت هایی دارد. ولی در باید بگویم که ما در این داستان سه ضلع مثلث داریم که یکی از اضلاع آن از اواسط قصه وارد داستان می شود،به ناگزیر حتی قصه ها و داستانک های کوچکی که در مسیر قصه اصلی بود، برای شکل گرفتن قصه اصلی فدا شدند. این کمی تفاوت وجود می آورد بین این قصه و فیلم های قبلی؛ در فیلم های گذشته این داستانک ها کمک می کرد تا به درونیات شخصیت اصلی فیلم بیشتر پی ببریم، اما اینجا آن شاخه و برگ ها کم شده است برای اینکه فیلم وقتی به شخصیت سوم می رسد دو پاره نشود. یعنی منطق خود قصه ایجاب می کرد که این کار را بکنیم، اما تا آنجایی که به من مربوط می شد، با ایجاز در جای جای فیلم ویژگی های شخصیت های داستان را مشخص كرده ام که مثلا پدر چه میزان از تمامیت خواهی دارد، چه میزان کنترل گری دارد و ... یا اینکه دختر چه سودایی در ذهن دارد و پس ظاهر مطیعش چه عصیانی نهفته است. البته شخصا از وضوح بیش از حد شخصیت هایم در همه فیلم هایم پرهیز می کنم، این را ممکن است بعضی ها بگذارند به حساب اینکه شخصیت های من در بیان خودشان دچار لکنت هستند، اما اینجور نیست. شما بیش از اینکه برای شناخت همدیگر به اطلاعات احتیاج داشته باشد باید همدیگر را لمس کنید. لمس کردن و درک کردن یک مقدار فراتر از اطلاعات دادن است. باید با كمترین اطلاعات و امساك از پرحرفی و نشان دادن بك گراندهای طولانی و كشف لحظه ها و آن هایی كه می تواند آدرس های دقیقی از شخصیت بدهد بدون اینكه چیزی گفته شود، كاراكتر را شناساند. از این جهت من فكر می كنم درباره پدر فیلم دختر به اندازه كافی و آن چیزی كه می خواستم اتفاق بیافتد در فیلم افتاده است.
 نوع نگاه پدر به دخترش خیلی در شهر تهران موضوعیت ندارد. الان دغدغه های پدر و دختر در كلان شهر تهران با شهرستان ها متفاوت است. چه اصرای بود قصه را در خوزستان روایت نكنید؟
نه اینطوری نیست، شما بر روی رفتار دارید تمركز می كنید اما من می گویم كه رفتار ممكن است در موقعیت های مختلف آدمها با پیشینه های فرهنگی، سوادشان و نوع نگاه برخوردشان با مسائل فرق كند. اما اگر از لایه رفتار رد شویم متوجه می شویم كه احساس ناتوانی در برقراری ارتباط خوب، بین نسل قدیم و نسل جدید یك اپیدمی است كه مشكل اكثر افراد جامعه شده . حالا مقدارش ممكن است متغیر باشد. این احساس پدرانه هم توسط جمع زیادی از پدران درك می شود، حالا در هر جغرافیایی. من در جشنواره مسكو كه با مخاطبین حرف می زدم انگار این مشكل آنها هم است و ربطی به شهر و شهرستان و محل خاصی ندارد.

فیلم «دختر»

یعنی آنها این نوع رابطه پدر با دخترش را محكوم می كردند؟
نه، می گفتند اتفاقا خوبی قصه به این است كه پدر محكوم نمی شود و پایان قصه به نحوی است كه انگار پدر بدمن قصه است. آنها مشكل شان این عدم ارتباط است، نه آنها كه این یك مشكل عمومی است به نظر من هرجا كه بروید به یك نسبت با این قضیه سر و كار دارند. حالا در جامعه هایی به نسبت سنتی مثل ما یك مقدار این موضوع حادتر است.
پدر فیلم دختر از ابتدا خوزستانی بود یا تغییر اسپانسر به شركت سازمان منطقه آزاد اروند باعث شد داستان چرخش پیدا كند؟
فیلمنامه برای اهواز نوشته شده شده بود. مهران كاشانی اهل اهواز است و فیلمنامه برای آنجا نوشته شده بود. بعد از یك دوره ای كه یك اسپانسر كه قرار بود بیاید و نشد ما توسط آقای ز.م به سمت منطقه آزاد كشیده شدیم. منطقه آزاد اروند هم چون آبادان و خرمشهر را  شامل می شود طبعا تمایل داشتند كه لوكیشن از اهواز به آبادان تغییر كند. اول این تغییر سفارشی بود هرچند كه برای من خیلی تفاوت آشكاری نداشت. بعد كه رفتیم دیدم اصلا باید قصه به خاطر پالایشگاه در آبادان نوشته می شد .
شاهرخ فروتنیان یك ‌پدر مهربان است كه در مقابل فرهاد اصلانی قرار می گیرد؛ جانباز جنگ است با دخترانش خیلی خوب رفتار می كند و سخت نمی گیرد. شادی و بگو بخند او را تعمدی اینقدر رو نشان دادید؟

احساس ناتوانی در برقراری ارتباط خوب، بین نسل قدیم و نسل جدید یك اپیدمی است كه مشكل اكثر افراد جامعه شده . این احساس پدرانه هم توسط جمع زیادی از پدران درك می شود، حالا در هر جغرافیایی. من در جشنواره مسكو كه با مخاطبین حرف می زدم انگار این مشكل آنها هم است و ربطی به شهر و شهرستان و محل خاصی ندارد.

اتفاقا تفاوت درباره دو دیدگاه كه ظاهرا گذشته مشترك دارند است. شاید اینكه احساس می كنید كمی این آدم در شخصیت پردازی درشت شده است به خاطر اینكه زمان كمی در فیلمنامه به آن اختصاص پیدا كرده بود و بیشتر از این نمی شد آن را پهن كرد، مجبور بودیم آن را خلاصه مطرح كنیم. اما در عین حال شخصیت بجایی است، از طرفی در فیلم می فهمیم كه پلیس هم بوده است و در كلانتری او را می شناسند . ضمن این كه رفتار سرخوشانه اش از روی خوش بینی و ساده لوحی نیست شاید به خاطر پلیس بودنش شرایط و معضلات اجتماعی را می شناسد و راه حل را در رفتاری قهری با فرزندانش نمی داند.
شما در فیلم یك حبه قند خیلی توقعات را بالا بردید. چه برای مخاطبان و چه منتقدان و حتی همكاران فیلمساز خودتان. پیش از فیلمبرداری كلی تمرین داشتید، با بازیگران تئاتر یك بار فیلم را ساختید ، دكور زدید و ... . اما در فیلم دختر انگار یك دغدغه داشتید و آن را بیان كردید. رضا میركریمی قبلا داستان ها را در قالب یك رمان نود دقیقه ای برای مخاطب بیان می كرد، اما حالا انگار داستان كوتاه تعریف می كند. بی حوصله شده اید؟  
درباره  یك حبه قند باید بگویم روزی كه فیلم در جشنواره اكران شد، استقبال وی‍ژه ای از آن نشد. من جلوی در ایستاده بودم و شاید مجموعا ده نفر آمدند و خسته نباشید گفتند، هیچ كس نگفت: « عالیه، شگفت زده شدیم ... » هیچی. حتی دو سه تا پالس منفی گرفتم كه باعث شد یك صحنه را حذف كنم و خیلی هم پشیمانم. بعدا در اكران این فیلم مشتری های خودش را پیدا كرد. در مورد به همین سادگی هم همین طور بود. زمان جشنواره گفتند كه خوب چی؟ اما در اكران مشتری هایی پیدا كرد. الان باز كسانی كه نسبت به كارهای جدید من نقد دارند، فیلم های قدیمی را مثال می زنند. اما باشد سعی می كنم از این به بعد بیشتر دقت كنم.

فیلم «دختر»

 زمان اكران یه حبه قند در جشنواره صدا مشكل داشت و خود من در زمان اكران عمومی تازه با فیلم ارتباط برقرار كردم. از طرفی خودتان در جایی گفته بودید كه برای انتخاب نقش اول زن به همین سادگی كلی استرس داشتید. امیدوارم به عنوان یكی از طرفداران رضا میركریمی،چند سال بعد متوجه اشتباهاتم درباره «دختر» بشوم!   
هیچ اصل تضمین كننده ای برای اینكه ثابت كند شما باید حتما فیلم درجه یك بسازید و تعداد زیادی فیلم شما را دوست داشته باشند وجود ندارد. به هر حال فیلم ها زائده حال آن روز سازنده است ، ممكن است در یك روزهایی آلوده سیاست باشد، ممكن است دچار خمودگی شود و بسیاری از خاستگاه هایش دست نیافتنی شود و اثر همه اینها در آثار فیلم ساز دیده می شود. اما واقعیت این است كه من همیشه موقع فیلم سازی سعی می كنم به فیلم قبلی ام فكر نكنم و سعی می كنم كار خودم را بكنم. تجربه فیلمسازی برایم اولویت دارد تا اینكه مخاطبان فیلم قبلی از من چه می خواهند. در جایی هم مثال زدم كه وقتی یك فیلم موفق می سازی مشكل بعد از تمام شدن آن فیلم شروع می شود كه تماشاچی ها از سالن نمی روند بیرون و انتظار دارند تو فیلم بعدیت را هم نمایش دهی ! اما فیلم قبلی را تو با كسی نساختی برای همین برای فیلم بعدی هم باید تنها باشی. اگر اسیر توقع مخاطبت باشید به سرعت نابود می شوید، چون اینقدر خودت را تكرار می كنی كه دیگر نمی توانی برگردی. البته بعضی از همكاران ما اینطوری شده اند و در یك چارچوب اینقدر خودشان را تكرار كرده اند كه دیگر نمی توانند از آن بیرون بیایند. اگر بخواهی همه محاسبات مخاطبان قبلی و بعدی را روی كاغذ بیاوری نمی توانی كار كنی.
یعنی  وسواس و حساسیت رضا میركریمی كمتر نشده؟
خوب زیادش می كنم. من كه دارم تلاشم را می كنم كه همه انرژی را بگذارم تا كارم پر از جزییات باشد. شاید اینكه مسایل را دارم با ایجاز در فیلم ها پنهان می كنم، زیادی شده است. خودم اگر بخواهم فیلم را كالبد شكافی كنم به شما می گویم كه چقدر در آن جا به جا جزییات بهم پیوسته ای كه كمك می كند داستان پیش برود نهفته است و اینقدر ساده است.
اینكه خودتان یك دختر حدودا بیست ساله دارید چقدر در ساخت فیلم تاثیر داشت؟
خیلی. مهران كاشانی این فیلمنامه را چندین سال قبل به من داده بود ولی اصلا آن را دوست نداشتم، و فیلم امروز را ساختم. بعد از چند سال با یكسری تغییرات دوباره فیلمنامه را برایم فرستاد و دیدم چقدر خوب این پدر را درك می كنم.حتی همسن شخصیت اول فیلم نامه شده بودم و این خیلی من را مشتاق كرد برای ساخت.