تبیان، دستیار زندگی
حضرت آیت الله نوری همدانی: بخیل، نادان، ستمکار، تضییع کننده اموال عمومی، رشوه خوار و تعطیل کننده سنت پیامبر صلی الله علیه و آله سزاوار اداره زمام امور مسلمانان نیستند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

صفات سلبی حاکم اسلامی

حضرت آیت الله نوری همدانی: بخیل، نادان، ستمکار، تضییع کننده اموال عمومی، رشوه خوار و تعطیل کننده سنت پیامبر صلی الله علیه و آله سزاوار اداره زمام امور مسلمانان نیستند.

بخش نهج البلاغه تبیان

نوری همدانی

به گزارش تبیان به نقل از سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا و پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حضرت آیت الله حسین نوری همدانی، از مراجع تقلید، در جلسه ٥٦ درس خارج ولایت فقیه (کتاب البیع) در مسجد اعظم قم، با بیان این که در نهج البلاغه موارد فراوانی در اثبات ولایت فقیه وجود دارد، گفت: امام علی علیه السلام در نهج البلاغه کلام ١٣١ بحث مفصلی در این باره دارند که در جلسه قبل برای اهداف حکومت اسلامی مورد استناد قرار گرفت.

وی با یاد آوری کلام ١٣١ امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه که می فرمایند کسانی که دارای این اوصاف ششگانه باشند، هیچ کدام لایق  مقام ولایت و سرپرستی مسلمانان نیستند، ادامه داد: آن کس که بر نوامیس، خون ها، غنایم، احکام و امامت مسلمانان حکومت می کند، نباید بخیل باشد تا در جمع آوری اموال آنان برای خویش حرص ورزد.  نباید جاهل و نادان باشد که با جهلش آنان را گمراه کند، و نه جفاکار تا پیوندهای آنها را از هم بگسلد و به نیازهای آنها پاسخ نگوید، و نه ستمکار که در اموال و ثروت  آنان حیف و میل نماید و گروهی را بر گروه دیگر مقدم دارد و نه رشوه گیر در قضاوت  تا حقوق را از بین ببرد و در رساندن حق به صاحبانش کوتاهی ورزد. و نه آن کس که  سنت پیامبر صلی الله علیه و آله را تعطیل کند و بدین سبب امت را به هلاکت  بیفکند.

«اسلام دشمنان فراوانی دارد لذا باید کسی که در رأس جامعه اسلامی قرار می گیرد شجاع باشد، نیز چون که بیت المال در اختیارش است باشد سخاوتمندترین مردم باشد.  و چون که مبیِّن و مجری احکام اسلام است باید أعلم الناس باشد.»

این فقیه صاحبنظر در عرصه فقه حکومتی بر اساس کلام مذکور از امام اول شیعیان علیه السلام، عدم صفت بخل، نادانی، ستمکاری، تضییع کردن اموال عمومی، رشوه خواری و تعطیلی سنت پیامبر صلی الله علیه و آله را در حاکم و سرپرست امت اسلامی ضروری دانست.

وی درباره اهمیت جان، مال و آبروی مردم در فقه اظهار داشت: در شبهات بدویه چه موضوعیه (مثلا نمی دانیم که این مایع، خمر است یا سرکه) یا حکمیه (مثلا نمی دانیم سیگار کشیدن حرام است یا حلال) احتیاط واجب نیست؛ مگر در این سه مورد؛ فروج، دماء و اموال.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم با ذکر مثال درباره شبهات بدویه موضوعیه، یاد آور شد: اگر شک کند که این زن، زوجه خودش است یا نه؛ یا شک کند که این مال خودش است یا نه، یا شک کند که این مهدور الدم است یا نه باید اجتناب کند.

وی با اشاره به مناظره هشام با طرفداران حکومت عباسیان در زمان خلافت هارون، منشا این مناظره را همین خطبه دانست و  بیان داشت: در این جلسه هشام گفت کسی که می خواهد امام مسلمانان باشد باید أشجع الناس و أعلم الناس و أسخی الناس باشد؛ زیرا اسلام دشمنان فراوانی دارد و باید کسی که در رأس جامعه اسلامی قرار می گیرد شجاع باشد؛ چون که بیت المال در اختیارش است باشد سخاوتمندترین مردم باشد و چون که مبیِّن و مجری احکام اسلام است باید عالم ترین مردم باشد.     حضرت آیت الله نوری همدانی در انتها درباره اثبات حقانیت مولای متقیان امام علی علیه السلام برای امامت مسلمانان، به حکمت ١٩٠ نهج البلاغه استناد کرد.

صفات حاکم در کلام ١٣١ نهج البلاغه

امیرالمومنین علیه السلام در کلام ١٣١ نهج البلاغه (طبق شماره گذاری مرحوم دشتی) که دیروز مقداری از آن را خواندیم، شش صفت برای والی ذکر می کند:"وَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لاَ یَنْبَغِی أَنْ یَکُونَ الْوَالِی عَلَى الْفُرُوجِ وَالدِّمَاءِ وَالْمَغَانِمِ وَالاحْکَامِ وَإِمَامَةِ الْمُسْلِمِینَ الْبَخِیلُ:     1):فَتَکُونَ فِی أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ     2):وَلاَ الْجَاهِلُ فَیُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ     3):وَلاَ الْجَافِی فَیَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ     4):وَلاَ الْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَیَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْم     5):وَلاَ الْمُرْتَشِی فِی الْحُکْمِ فَیَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ وَیَقِفَ بِهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ     6):وَلاَ الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَیُهْلِکَ الامَّةَ"[1] .

آن کس که بر نوامیس، خون ها، غنایم، احکام و امامت مسلمانان حکومت می کند، نباید بخیل باشد تا در جمع آوری اموال آنان برای خویش حرص ورزد.

ترجمه: و همانا شما دانستید که سزاوار نیست بخیل بر ناموس و جان و غنیمت ها و احکام مسلمین، ولایت و رهبرى یابد، و امامت مسلمین را عهده دار شود، تا در اموال آنها حریص گردد، و نادان نیز لیاقت رهبرى ندارد تا با نادانى خود مسلمانان را به گمراهى کشاند، و ستمکار نیز نمى تواند رهبر مردم باشد، که با ستم حق مردم را غصب و عطایاى آنان را قطع کند، و نه کسى که در تقسیم بیت المال عدالت ندارد زیرا در اموال و ثروت آنان حیف و میل داشته و گروهى را بر گروهى مقدّم مى دارد، و رشوه خوار در قضاوت نمى تواند امام باشد زیرا که براى حکم کردن با رشوه گرفتن حقوق مردم را پایمال مى کند، و حق را به صاحبان آن نرساند، و آن کس که سنّت پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم را ضایع مى کند لیاقت رهبرى ندارد، زیرا امّت اسلامى را به هلاکت مى کشاند.

اهمیت جان، مال و آبروی مردم در فقه

فروج و جان و مال مردم در فقه ما نیز خیلی مهم می باشند، در علم اصول خوانده ایم که در شبهات بدویه [2] چه موضوعیه  [3] (مثلا نمی دانیم که این خمر است یا خل) باشد و چه حکمیه [4] (مثلا نمی دانیم شرب تتن حرام است یا حلال) احتیاط واجب نیست إلا در این سه مورد یعنی فروج و دماء و اموال.     مثلا اگر شک کند که این زوجه خودش است یا نه؛ یا شک کند که این مال خودش است یا نه، یا شک کند که این مهدور الدم است یا نه باید اجتناب کند.

بنابراین حضرت می فرماید والی بر فروج و جان و مال مردم باید این شش ویژگی را داشته باشد.

مناظره هشام با یحیی بن خالد برمکی بر اساس کلام فوق

بحث امروز ما خیلی ارتباط دارد با بحثی که بین هشام بن حکم با طرفداران دولت عباسی در زمان هارون صورت گرفته است.

حاج شیخ عباس قمی در سفینة البحار این قضیه را از چند کتاب نقل کرده است.

یحیی بن خالد برمکی که از علمای وابسته به دربار هارون الرشید بود نزد او رفت و از علمیت هشام بن حکم و خطر او برای دربار هارون گفت و هارون دستور داد تا در منزل یحیی بن خالد جلسه ای تشکیل شود و در آن بحث علمی شود و خودش نیز در پشت پرده نشست و بحثهای آنها را گوش داد.

در این جلسه هشام بحثهای فراوانی در مورد امامت انجام داد و گفت کسی که می خواهد امام مسلمانان باشد باید أشجع الناس و أعلم الناس و أسخی الناس باشد؛

زیرا اولاً اسلام دشمنان فراوانی دارد لذا باید کسی که در رأس جامعه اسلامی قرار می گیرد شجاع باشد،

ثانیاً چون که بیت المال در اختیارش است باشد سخاوتمندترین مردم باشد.

ثالثاً چون که مبیِّن و مجری احکام اسلام است باید أعلم الناس باشد.

یحی بن خالد برمکی از هشام پرسید الان چه کسی را دارای چنین ویژگی هائی می دانی؟ هشام گفت موسی بن جعفر علیهما السلام، هارون الرشید در پشت پرده لبهای خود را با دندان گزید و گفت این زنده است و من دارم حکومت می کنم. لسان این از صد هزار شمشیر نسبت به من بدتر است و اشاره کرد تا هشام را دستگیر کنند اما یحیی بن خالد نخواست که هشام در منزل او دستگیر شود.

«نادان نیز لیاقت رهبرى ندارد تا با نادانى خود مسلمانان را به گمراهى کشاند، و ستمکار نیز نمى تواند رهبر مردم باشد، که با ستم حق مردم را غصب و عطایاى آنان را قطع کند»

لذا به هشام اشاره کرد که از منزل بیرون برود و هشام که بسیار زیرک بود به یک بهانه ای از منزل خارج شد و از بغداد مستقیم به کوفه که شیعیان زیادی داشت آمد. هارون دستور داد پدر و خانواده او را دستگیر کنند تا بفهمند به کجا رفته، هشام مستقیم آمد به کوفه و به منزل بشیر نبال که یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام بود وارد شد و گفت به کسی چیزی نگوئید.هشام در آنجا مریض شد و بشیر خواست طبیب بیاورد که هشام ممانعت کرد و گفت اگر طبیب بیاوری ممکن است بفهمند که من اینجا هستم و برای شما مشکل بوجود بیاید. بعد گفت من فوت می کنم و وقتی فوت کردم جنازه من را غسل بده و کفن کن و سر چهار راه بگذار و به خانه ات برگرد که نفهمند من در خانه تو بوده ام. فقط من یک نوشته ای می نویسم و به تو می دهم آن را روی سینه من بگذار. فردا که مردم بیرون آمدند و جنازه هشام را دیدند چون که او را می شناختند با احترام فراوان تشییع و دفنش کردند.

خلاصه اینکه مناظره هشام با یحیی بن خالد برمکی از همین خطبه های حضرت امیر علیه السلام سرچشمه گرفته بود.

اثبات حقانیت مولای متقیان در حکمت ١٩٠ نهج البلاغه

حضرت امیر علیه السلام در جای جای نهج البلاغه حقانیت خودشان را بیان می کردند مِن جمله در حکمت ١٩٠ (طبق شماره گزاری مرحوم دشتی) می فرمایند: «وَقَالَ علیه السلام:وَاعَجَبَاهُ! أَتَکُونُ الْخِلاَفَةُ بِالصَّحَابَةِ وَلا تَکُونُ بِالصَّحابَةِ وَالْقَرَابَةِ؟ وروی له شعر فی هذا المعنى :

فَإِنْ کُنْتَ بِالشُّورَى مَلَکْتَ أُمُورَهُمْ *** فَکَیْفَ بِهذا وَ الْمُشِیرُونَ غُیَّبُ؟

وَإِنْ کُنْتُ بِالْقُربَى حَجَجْتَ خَصِیمَهُمْ *** فَغَیْرُکَ أَوْلَى بِالنَّبِیِّ وَ أَقْرَبُ?[5] .

ترجمه: اگر تو با شورا امور مردم را به دست گرفته اى، پس چگونه است که اهل نظر و مشاوره در آن جلسه غایب بودند؟ و اگر از راه خویشاوندى پیامبر با آنان به احتجاج برمى خیزى، بدان که غیر از تو، دیگرى به پیامبر شایسته تر و نزدیک تر است.


پی نوشتها:
[1] نهج البلاغه، تنظیم مرحوم دشتی، صفحه 122، کلام 131.
هم چنین خطبه در شروح نهج البلاغه: شرح خوئی جلد8 صفحه 254، شرح ابن أبی الحدید جلد 8 صفحه 263، شرح بحرانی جلد 3 صفحه 147، شرح فی ظلال جلد 2 صفحه 268.
[2] شبهه بدوى : شکّ مکلّف در توجّه تکلیف شبهه بدوى، مقابل شبهه مقرون به علم اجمالى بوده و به این معنا است که مکلف در توجه تکلیف شرعى به خود شک مى کند و نمى داند آیا الزامى بر او هست یا خیر و علم اجمالى به ثبوت تکلیف نیز ندارد، مانند: شک در حرمت استعمال دخانیات. مشهور اصولى ها اعتقاد دارند شک بدوى در تکلیف بعد از جست وجو و بررسى در مظان دلیل مجراى اصل برائت است؛ به خلاف اخبارى ها که به تفصیل معتقد شده و در شبهه بدوى وجوبى، برائت و در شبهه بدوى تحریمى، اصل احتیاط جارى مى نمایند؛ ولى هر دو گروه در شبهه بدوى، قبل از جست وجو و بررسى در مظان دلیل، احتیاط جارى مى کنند. نکته: منشا شک در شبهه بدوى، یا اجمال نص، یا فقدان نص، یا تعارض دو خبر و یا اشتباه در امور خارجى مى باشد. مرکز اطلاعات و مدارک اسلامى، فرهنگ نامه اصول فقه - قم، چاپ: اول، 1389 ش، ص 499.
[3] شبهه موضوعى : شک در موضوع حکم شرعى کلّى شبهه موضوعى، مقابل شبهه حکمى، و به معناى شک در موضوع حکم شرعى کلى (مجعول) است مقابل شک در جعل که شبهه حکمى است به سبب اشتباه در مصداق خارجى آن، یا شک در حکم شرعى جزئى موضوع، درحالى که منشأ شبهه، اشتباه در امور خارجى مى باشد، مانند آنکه مکلف شک کند مایع موجود شراب است یا سرکه، درحالى که مفهوم شراب و سرکه را مى داند و از حکم هریک نیز آگاه است، اما در مصداق خارجى شک دارد، و یا آنکه مکلف حکم کلى موضوع خمر را مى داند، یعنى مى داند شرب خمر حرام است، اما شک مى کند که آیا خمر موجود در این ظرف تبدیل به سرکه شده است تا پاک شده باشد یا هنوز خمر است- تا نجس و حرام باشد یعنى در حکم جزئى (این مایع) شک مى کند، به دلیل شک در امور خارجى که عبارت است از تبدیل یا عدم تبدیل خمر به سرکه. همان، ص 504.
[4] شبهه حکمى : شک در جعل حکم شرعى کلّى شبهه حکمى، مقابل شبهه موضوعى و به معناى شک در جعل حکم شرعى کلى است، مانند شک در اینکه آیا مسواک زدن در اسلام واجب است یا مستحب (شبهه وجوبى) و یا حکم شرعى استعمال دخانیات حرمت است یا اباحه (شبهه تحریمى)؛ به خلاف شبهه موضوعى که در آن نسبت به جعل حکم علم وجود دارد و در مجعول تحقق موضوع شک مى باشد. همان، ص 500.
[5] نهج البلاغه، تنظیم مرحوم دشتی، ص344، حکمت 190.

منبع: رسانیوز

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.