تبیان، دستیار زندگی
وب سایت فرهنگی اطلاع رسانی تبیان در مقاله ای تاریخی به بررسی زندگی و سیره عملی «شیخ محمدحسین زاهد در یک نگاه» پرداخت.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شیخ محمدحسین زاهد در یک نگاه

وب سایت فرهنگی اطلاع رسانی تبیان در مقاله ای تاریخی به بررسی زندگی و سیره عملی «شیخ محمدحسین زاهد در یک نگاه» پرداخت.

هومن بهلولی- روابط عمومی

شیخ محمدحسین زاهد

به گزارش روابط عمومی، بخش حوزه علمیه موسسه فرهنگی اطلاع رسانی تبیان این گزارش را تهیه و منتشر کرده است.

محسن تهرانی در این مقاله می نویسد:«او را به نام شیخ محمدحسین نفتی، بعدها زاهد، می شناختم. قد متوسطی داشت، با ظاهری ساده و قیافه ای جذاب و کلامی دل نشین. چشمان ضعیفی داشت و به همین خاطر وقتی حرکت می کرد، دست او را می گرفتم. چنان جذبم کرده بود که از پرسیدن نام خانوادگی ایشان غفلت کرده بودم. از دیگر دوستان هم وقتی سوال کردم، آنها هم مثل من بودند؛ در جواب می گفتند: ماهم فقط ایشان را به نام شیخ محمدحسین زاهد می شناسیم. اطلاع از نشانی محل و سال تولد ایشان هم دست کمی از نام خانوادگی شان نداشت. در منزل مردی به نام حاج آقا کلاهدوز روبروی حمام نقلی مستأجر بود و هرماه، رأس موعود مقرر اجاره بها را پرداخت می کرد. هرچه آقای کلاهدوز می گفت: آقا! من خانه را بعنوان اجاره به شما نداده ام، شما نمی خواهد اجاره بدهید؛ آقا توجهی نمی کرد و ماه به ماه اجاره را پرداخت می کرد و می فرمود: اگر از من اجاره نگیری، از این جا می روم و اگر این مقدار اجاره کم است، از این جا بروم. چون بیشتر از این، توان پرداخت ندارم.
آقای کلاهدوز می گفت: حالا که اصرار می فرمایید، لااقل در طبقه بالا [که] تمیزتر است ساکن شوید. ولی در جواب می شنید: پول اجاره طبقه بالا را ندارم و جایی که نتوانم اجاره اش را بدهم، نمی نشینم. وضع زندگی ایشان بسیار ساده بود واز زرق و برق دنیا در آن خبری نبود. ایشان در دو اتاق زندگی می کرد. یکی از آنها برای مراجعات بود؛ این همان جایی بود که من و عاشقان ایشان برای ملاقات می رفتیم که فقط نصفش با گلیم مفروش بود و بقیه اتاق خالی. به ایشان می گفتم که اجازه بفرمایید تا نصف اتاق را چیزی شبیه همان گلیم، فرش کنم اما قبول نمی کرد.برخلاف تصوری که مردم از زهد و زاهد دارند، در زندگی شخصی بسیار منظم بود. وقتی با ایشان به منزل برمی گشتیم، ابتدا عبا و قبا را درمی آورد و در گوشه اتاق، خیلی مرتب تا می کرد؛ بعد عمامه را روی آنها می گذاشت. سپس دستمالی روی همه شان می کشید تا کثیف نشوند. پیش می آمد که مدتها عمامه را عوض نمی کرد ولی با این حال از تمیزی برق می زد.
ایشان برای تحصیل علوم حوزوی، ابتدا مشهد مقدس را انتخاب کرد، اما اقامت در مشهد فقط یک سال و نیم به طول انجامید. پس از آن، برای ادامه تحصیل به تهران هجرت کرد.
در تهران، افتخار شاگردی حضرت آیت الله سیدعلی حائری رحمة الله علیه، معروف به مفسر (صاحب تفسیر مقتنیات الدرر) نصیبش شد و از محضر آن عالم وارسته کسب فیض کرد. فقه را هم، از باب طهارت تا دیات، در محضر حاج آقا عیسی فراگرفت.در زمانی که مشغول تحصیل بود، برای گذران زندگی، به اتفاق برادر در تهران به نفت فروشی پرداخت و این کار ادامه داشت تا زمانی که... منزل ما در خیابان خیام، روبروی پاچنار بازار تهران بود. آقا هم در کوچه جنب منزل ما نفت فروشی می کرد. محصل بودم. هر وقت برای خرید نفت، خدمت ایشان می رسیدم، ایشان را غرق در مطالعه می دیدم. اما یک روز که برای خرید نفت رفتم، دیدم ایشان لوازم را جمع می کند. تعجب کردم؛ پرسیدم: آقا چه شده؟فرمود تا حال درس خواندن برای من مستحب بود، ولی الآن که عمامه ها را از سر علماء برمی دارند، بر من واجب است که مقابله کنم و مشغول هماهنگی شوم. از آن به بعد در مسجد جامع بازار تهران، حجره بالا سر مسجد چهل ستون مشغول تدریس شد. در تدریس ادبیات متبحر بود. اگر کسی در ادبیات عرب مشکلی داشت، خدمت ایشان می رسید و حل مشکل می کرد. خودم شاهد بودم که بعضی از فضلا در درس شرح نظّام ایشان شرکت داشتند.»

علاقه مندان می توانند متن کامل این مقاله را در اینجا مشاهده کنند.