تبیان، دستیار زندگی
۲۶ خردادماه عملیات آزادسازی دهلاویه آغاز شد و سی و یکم همان ماه دهلاویه میعادگاه شهید چمران با معشوق اصلی اش شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از دهلاویه تا ابوجمال

26 خردادماه عملیات آزادسازی دهلاویه آغاز شد و سی و یکم همان ماه دهلاویه میعادگاه شهید چمران با معشوق اصلی اش شد.

فرآوری: سامیه امینی- بخش فرهنگ پایداری تبیان
شهید چمران

قصه دهلاویه

حدود 2 ماه از حمله رژیم بعث به میهن اسلامی گذشته بود که عراقی ها قصد کردند سوسنگرد را اشغال کنند و دهلاویه شد خط مقدم این حمله. مدافعان دهلاویه تعدادشان کم بود و علاوه بر این، نه مهمات کافی داشتند و نه آب و غذای کافی. در همین حین شهید علی تجلایی به همراه 50 رزمنده تبریزی از راه رسیدند و قوت قلبی شدند برای مدافعان دهلاویه. باران آتش بود که از سوی دشمن روانه دهلاویه می شد؛ از گلوله خمپاره گرفته تا توپ و کاتیوشا.
مقاومت ها ادامه داشت، اما بعثی ها صبح روز 23 آبان برای اشغال سوسنگرد با کمک 40 دستگاه تانک و از طرف دهلاویه به سمت سوسنگرد پیش آمدند. مدافعان دهلاویه که بسیاری از آن آن ها شهید شده بودند و توان و مهمات کافی در اختیار نداشتند، عصر آن روز دهلاویه را برای کمک به سوسنگرد ترک کردند و دهلاویه به دست دشمن افتاد. سوسنگرد از سه طرف در محاصره قرار گرفت.
در این وضعیت شهید چمران و ستاد جنگ های نامنظم وارد عمل شدند و با همکاری سپاه، ارتش و نیروهای مردمی و نظارت مقام معظم رهبری که آن زمان عضو شورای عالی دفاع بودند، بافرمان حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر این که سوسنگرد تا فردا بایستی آزاد شود حصر سوسنگرد در 26 آبان 59، شکسته شد.
سپس رزمندگان ایرانی با رهاسازی آب کارون در دشت های خوزستان، رژیم بعث عراق زمین گیر کردند. پس ازاین بود که طرح آزادی دهلاویه در دستور کار قرار گرفت. پیش از آن چند عملیات دیگر هم انجام شده بود تا آزادسازی این روستا میسر شود.
نبرد نهایی برای آزادسازی دهلاویه از بامداد 26 خرداد 1360 از 2 محور آغاز شد؛ اما دشمن دست بردار نبود و پاتک هایش ادامه داشت. در همین اثنا، مصطفی چمران که برای بررسی وضعیت به خط مقدم نبرد رفته بود با اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.
بعد از دو عملیات، دشمن علی رغم در اختیار داشتن روستای دهلاویه، از آن عقب نشست و سرانجام در 27 شهریور 1360 دهلاویه با عملیات مشترک ارتش و سپاه بانام عملیات شهید مدنی آزاد شد.
امروز یادمانی به نام شهید دکتر چمران در محل شهادتش بناشده و پیکر شهید گمنامی نیز در آن دفن شده است.

دهلاویه میعادگاه ابوجمال شد

دهلاویه روستای کوچکی است در استان خوزستان و در منطقه دشت آزادگان. این روستا در شمال غرب سوسنگرد و در کنار جاده اصلی سوسنگرد    بستان قرار دارد.
دهلاویه که تا پیش از جنگ تحمیلی روستای کوچک و گمنامی بود، امروز بانام «مصطفی چمران» گره خورده است. او که فارغ التحصیل رشته فیزیک پلاسما و الکترونیک از دانشگاه کالیفرنیا برکلی آمریکا بود و در موسسات پژوهشی بزرگ آمریکایی به نام بل استخدام شده بود، اما همه آن ها را رها کرد و به کمک شیعیان جنوب لبنان شتافت و با پیروزی انقلاب اسلامی به وطنش برگشت و در کسوت نماینده مجلس و وزیر دفاع به خدمت در جمهوری اسلامی پرداخت.
شهید که در ساعاتی قبل از شهادت دست نوشته هایی تکان دهنده را از خود به جا گذاشته است می دانسته دیدار یار نزدیک است.

شهید چمران

وداع با حیات

ای حیات با تو وداع می کنم با همه زیبایی هایت، با همه مظاهر جلال و جبروت، با همه کوه ها و آسمان ها و دریاها و صحراها، با همه وجود وداع می کنم. با قلبی سوزان و غم آلود به سوی خدای خود می روم و از همه چیز چشم می پوشم. ای پاهای من، می دانم شما چابکید، می دانم که در همه مسابقه ها گوی سبقت از رقیبان ربوده اید، می دانم فداکارید، می دانم که به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه وار به حرکت درمی آیید، اما من آرزویی بزرگ تر دارم، من می خواهم که شما به بلندی طبع بلندم، به حرکت درآیید، به قدرت اراده آهنینم محکم باشید، به سرعت تصمیمات و طرح هایم سریع باشید. این پیکر کوچک ولی سنگین از آرزوها و نقشه ها و امیدها و مسئولیت ها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید. ای پاهای من در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید.

لحظه وداع با یاران

حدود 2 ماه از حمله رژیم بعث به میهن اسلامی گذشته بود که عراقی ها قصد کردند سوسنگرد را اشغال کنند و دهلاویه شد خط مقدم این حمله

سخنش تمام شده، با همه رزمندگان خداحافظی و دیده بوسی کرد، به همه سنگرها سرکشی نمود و در خط مقدم، در نزدیک ترین نقطه به دشمن پشت خاک ریزی ایستاده بود و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه که او هست دیگرکسی جلوتر نرود. چون در همان جا دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده می شده و مطمئناً دشمن هم آن ها را می دید. آتش خمپاره از اولین ساعات بامداد شروع شده بود، دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند و از هم فاصله بگیرند. یارانش از او فاصله گرفتند که خمپاره ها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی از خمپاره های صدامیان یکی از نمونه های کامل انسانی که مایه مباهات خداوند است، به ملکوت اعلی پیوست.

مصطفی زنده است

غاده همسر لبنانی شهید می نویسد: اینکه خواب مجسمه چمران را دیدم این است که گاهی فکر می کنم اگر تمام ایران را به اسم چمران می کردند این دلم را خوش می کند؟ آیا این، یک لحظه از لبخند مصطفی از دست محبت مصطفی را جبران می کند؟ هرگز! اما وقتی دانشگاه شهید چمران مثل چمران را بپروراند، چرا.
مصطفی کسی نیست که مجسمه اش را بسازند و بگذرند. این یک چیز مرده است و مصطفی زنده است. در فطرت آدم ها، در قلب آن ها است. آدم ها بین خیر و شر درگیرند و باید کسی دستشان را بگیرد، همان طور که خدا این مرد را فرستاد تا مرا دستگیری کند.
...می شد که من دور از جبل عامل و در کشور کفر باشم، در آمریکا، مثل خواهران و برادرهایم. گاه گاه که از ایران برای دیدوبازدید می رفتم لبنان به من می خندیدند، می گفتند: ایرانی ها هم صف ایستاده اند برای گیرین کارت، تو که تابعیت داری چرا از دست می دهی؟ به آن ها گفتم: بزرگ ترین گیرین کارت که من دارم کسی ندارد و آن این پارچه سبزی است که از روی حرم امام رضا علیه السلام است و من در گردنم گذاشته ام. با همه وجودم این نعمت را احساس می کنم و اگر همه عمرم را، چه گذشته چه مانده، در سجده گذاشتم نمی توانم شکر خدا را بکنم. با مصطفی یک عالم بزرگ را گذراندم از ماده به معنا، از مجاز به حقیقت و از خدا می خواهم که متوقف نشوم در مصطفی...

شهید چمران

در غیاب پدربزرگ

دختری آمریکایی با زبانی ساده و صمیمی ولی آکنده از درد، نوشته می خواهد بداند پدربزرگش کیست. سارا دختر روشن و نوه دکتر مصطفی چمران بود. همسر اول شهید چمران پروانه (تامسن ه.) در سال 2009 درگذشته بود. روشن، رحیم و داریوش فرزندان دکتر مصطفی هرکدام در شهری در کناره غربی آمریکا زندگی می کردند.
دو نکته درباره فرزندان شهید توجه را به خود جلب می کند: نخست، تلاش محسوسی که در ناشناخته ماندن آنان دیده می شد و حتی در شیوه نگارش نامشان محسوس بود. دوم، سطح تحصیلات و شغل فرزندان دکتر چمران. پسران چمران در آتش نشانی و شرکت صنایع چوب مشغول به کارند. نوشته های سارا نشان می داد که دایی هایش حاضر نیستند درباره پدرشان صحبت کنند؛ و با مرگ مادربزرگ راز بزرگی از دسترس او پنهان مانده است.

جمال یکی از پسران دکتر چمران پس از جدایی از پدر و زمانی که هنوز وی در لبنان بود، در استخر خانه پدربزرگ در امریکا غرق می شود؛  و پیش از آن که خبر به پدر برسد،  وی از طریق رابطه ای روحی آن را درمی یابد

با خواندن این مطالب ذهن به این پرسش اساسی می رسد که آیا مصطفی چمران  ?فارغ از تمام وجوه علوی و علمی و عملی در مقام شهید و دانشمند و مجاهد- پدر خوبی برای فرزندان خود بود؟ یا به تعبیر دیگری، چرا شهید چمران یتیمان مدرسه عاملیه صور را بر چهار فرزند خود ترجیح داد؟ داستان های متعددی از شور و شوق دکتر چمران و احساس پدری نسبت به یتیمان شیعه جنوب لبنان را خوانده بودیم؛ و می دانستیم چگونه خود را پس از بوسیدن جمال در برابر این کودکان یتیم بازخواست کرده است. نیز می دانستیم که استدلال غالب این است که این جدایی به رغم خواست و تلاش دکتر چمران صورت گرفته است؛ و او تلاش کرده با استقرار خانواده اش در لبنان، در کنار این کودکان یتیم، بین خانواده کوچک خود و خانواده بزرگ مدرسه عاملیه جمع کند؛ اما گروهی نخواسته اند و با ایجاد مزاحمت هایی برای او و همسرش اسباب رنجش را فراهم کنند؛ و همسرش با یقین به عشق شمع به پروانه،  تصمیم به بازگشت به امریکا بگیرد؛ و این تصور در خیال همسر او نمی گنجید که این بار شمع چمران برگرد پروانه نگردد! ولی چنان شد. این ضربه عاطفی ظاهراً برخلاف تصور دکتر چمران که استدلال اصلی او برخورداری فرزندانش در امریکا از بهترین مواهب زندگی و امکانات آموزشی در کنار مادر و خاندان مادری استوار بود، این فرزندان که از بهره هوشی پدر و مادر باید بهره ای داشته باشند به جایگاه اقرانشان نرسیدند؛ از تحصیلات عالی محروم شدند و مکانت اجتماعی درخور خود را نیافتند.
در این میان بار چنین مسوولیتی را نباید در تعهد چمران به مدرسه عاملیه و کودکان یتیم آن خلاصه کرد؛ چراکه جدایی فیزیکی چمران از همسر و فرزندان دست کم دو سال پیش از آن و با آغاز دوره های آموزش نظامی اعضای نهضت آزادی ایران در مصر، پدید آمده بود. متأسفانه از این مقطع اطلاعات روشنی در دست نیست. می دانیم که در این دوره ها افرادی از فتح نیز شرکت داشته اند و همراه و معاون و محافظ بعدی وی ابویاسر نیز از همراهی با ابوجمال در این دوره ها خبر داده است.

شهید چمران

ابوجمال در سوگ فرزند

جمال یکی از پسران دکتر چمران پس از جدایی از پدر و زمانی که هنوز وی در لبنان بود، در استخر خانه پدربزرگ در امریکا غرق می شود؛  و پیش از آن که خبر به پدر برسد،  وی از طریق رابطه ای روحی آن را درمی یابد. نوشته های ابوجمال در سوگ فرزند، نمونه ای نادر از نثر حزین چمران است؛ که عشق به خدا و رضای او و تضحیه برای او را با عشق به فرزند پیوند می زند و کلید فهم رفتار او را به دست می دهد.
وی در سوگ فرزند می نویسد:
ای فرزندم!  در این دنیا نتوانستم به تو کمکی کنم.
اما آنجا در آسمان ها، لحظه ای از تو جدا نخواهم شد؛
و دیگر قدرتی نیست که همبستگی ما را از هم بگسلد.
بُنَیَّ  ...!
مَعَک، مَعَک، لا أفارقک  ...!
فرزندم با تو خواهم بود از تو جدا نمی شوم!
...


منابع: خبرگزاری دفاع مقدس، سایت: فرهنگ ایثار و شهادت/تسخیر/امام موسی صدر