تبیان، دستیار زندگی
در جهان امروز شاهد دنیایی ماشینی هستیم ، دنیایی که شهرهای آن استفاده چندانی از فضای مشترک و دموکراتیک ندارد، از جمله فضاهای مشترک مصرفی آن مراکز خرید و خیابانها هستند. همین امر لزوم توجه بیشتر به معماری شهری را دوچندان می کند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

معماری فردا در جهان دموکراسی

در جهان امروز شاهد دنیایی ماشینی هستیم ، دنیایی که شهرهای آن استفاده چندانی از فضای مشترک و دموکراتیک ندارد، از جمله فضاهای مشترک مصرفی آن  مراکز خرید و خیابانها هستند. همین امر لزوم توجه بیشتر به معماری شهری را دوچندان می کند.

فراوری:سمیه فروغی-بخش هنری تبیان
معماری

ارتباط میان فضای عمومی و دموکراسی، قاطعانه پابرجاست. دموکراسی به فضایی برای گردهمایی شهروندان نیاز دارد تا درباره مسائل روزمره و حل آنها گفت وگو کنند. در گذشته، معماران این موضوع را دریافته و میادین را برای ملاقات های عمومی  شهروندان مهیا می کردند. در روزگارِ باستان، فعالیت های اجتماعی در آگورا (فضای شهری یونانیان با تلفیقِ تجارت و سیاست) متمرکز می شد. در خاورمیانه و کشورهای جهان اسلام نیز تعاملات مدنی در ساختمان های مذهبی و مساجد شکل می گرفت. هرچه شهرها به سمت انقلاب صنعتی و مدرنیزاسیون پیش رفتند، مناسبات اجتماعی و تحرکات مدنی، شکل تازه ای به خود گرفتند. دراین میان رسانه ها نیز در کاهش فضای معماری و شهری و انتقال به محیطی مجازی نقش مهمی ایفا کردند. در تاریخ آمریکا طراحان، بلوک های اشتراکی، فضای سبز مرکزی و میادین عمومی را با هدف تسهیل تقابل های مدنی شکل دادند. فضای عمومی قصد داشت فعالیت های دموکراتیک را گالوانیزه کند؛ به ویژه گردهمایی های غیررسمی که منجر به مباحثه و سنجش های سیاسی می شد را تولید می کرد. در سال های اخیر، تعامل فضای عمومی و مدنی اساسا کاهش یافته است.
این موضوع در حاشیه شهرها، جایی که امروزه اکثرِ شهرنشینان ساکن اند، بیشتر دیده می شود. طراحان منظر و معماران، حومه شهر را برای یک اصل مرکزی و نیروی محرکه اش طراحی کرده اند:
به جای فضایی برای پیاده روها، خیابان ها معمولا فاقدِ پیاده رو هستند و صرفا مجرایی برای گذر ماشین ها شده اند، بیشترِ حاشیه نشین ها در قلمروهایی به شکلی حباب گسترده شده اند که به نظر هیچ گاه تمامی ندارد. هنگامی که ساکنانِ حاشیه شهرها در خودروهای شان نیستند، در خانه های شان آرام می گیرند. آنچه در حومه شهرها به تعاملِ شهروندی تعبیر می شود، در قابِ شیشه جلویی ماشین است؛ بنابر گزارش های اخیر از خشونت های جاده ای، این تعاملاتِ اندک معمولا منجر به اعتماد مدنی برای زندگی جمعی سالم نمی شود. این دوری از تعاملات اجتماعی در فضاهای بلندمرتبه نیز به چشم می آید و به گونه ای همان مناطق حاشیه ای در راستای عمودی گسترده شده اند، درحالی که کمترین میزان التقاط و تعامل را پدید می آورند.

دونالدمک دونالد گفته است «همه مردم حق دارند خانه داشته باشند، باید به فکر بی خانمان ها بود ... مردم باید توانایی (دانش، فرهنگ و اقتصاد) ساخت محیط زندگی خود را داشته باشند و بتوانند برای توسعه آن، تقسیم فضاها یا حتی تغییر نماها به راحتی و با هزینه کم مشارکت کنند و محیط زیست را تخریب نکنند ...»

در توصیف شهرها، معمولا از صفاتی مانند «قابل زندگی»، «پایدار»، «سبز»، «منعطف» و این اواخر «هوشمند» استفاده می کنیم تا نشان دهیم نمونه شهرسازی ایده آل برای ساکنان چگونه است. ما رؤیاهای مان را برای آرمان شهری که تصویر کرده ایم، با خودآگاهی، خودکفایی، خودترمیمی، هم ساز با اقلیم و شهری عادلانه برای همگان، گسترش می دهیم؛ اما این شهرِ قابل زندگی، پایدار، سبز و هوشمند، دقیقا برای چه کسانی؟ و به چه قیمتی؟ و متعلق به که؟ اگر شهرِ آینده، زندگی بهتری برای نیازمندان -بی خانمان ها- به ارمغان نیاورد، بنابراین چگونه می توان موفقیتش در رسیدن به هدف را سنجید؟ با وجود پیش بینی هایی از پیشرفت های «کیفیت زندگی» در طراحی شهری، زیرساخت های جداگانه ای در فضا قرار داده می شود که به صراحت زندگی افراد کم درآمد را به سطوح پایین تر تنزل می دهد و شهر را به شکلی ناامیدکننده به سوی برآورده کردن نیازهای ابتدایی سوق می دهد؛ پوسته معماری همواره در حال انتقال این پیام هاست.
معماری، منشوری برای تعمق بیشتر درباره طراحی است. راه حلی برتر، که دورنماهای انسانی برای زندگی اجتماعی، به آن قالب بخشیده اند. ما گونه ای از موجودات اجتماعی هستیم، اما احتمالا بیش ازآن، ما موجوداتی وابسته به فضای اطراف هستیم و در نهایت، به دلیل این روابطِ فضامحور، سیاسی هم محسوب می شویم؛ درحالی که معماری خط اتصال ما با زمین محسوب می شود، بُعدی از ابعاد ارتباطی نیز به شمار می رود که از طریق آن ما با یکدیگر تعامل داریم و سامانه گسترده تری از سیاست، قانون و ساختار اقتصادی را سازماندهی می کنیم (و همچنین سازماندهی می شویم).
از آنجا که افراد کمی در شکل گیری شهر و قوانین محدودکننده آن دست دارند، بیشترِ ساکنان، محبوس در فضاهای سکونت شان و موضوعاتی در محدوده قدرت و تمایل شان هستند. بسیاری دیگر از مردم، حتی به سختی، از مشارکت در آنچه شهر را می سازد، محروم اند.  معماری هرگز به تنهایی نمی تواند جامعه ای با تساوی کامل و حقیقی پدید بیاورد و احتمالا هیچ گاه بدون باز پیمایش ابعادِ فضا به این یکسانی دست نخواهد یافت.
بعضی قاطعانه معتقدند این تجربیات، گسترش تفکر مدنی استثنائاتی در قانون هستند. متأسفانه درست است. برای بیشترِ بخش ها، توسعه برون شهری از سوی کسانی هدایت شده که تأثیرات اجتماعی کارهای شان دیده نمی شود. درعوض، آنها با سختی روی به جلو دارند و ریز به ریز حرکت می کنند؛ حتی اگر لزوما از نظر مالی موفقیتی نیابند.
آنان فضاهایی زشت می سازند که بیشترِ مردم از آنها متنفرند. سرمایه گذاران، بیش از حدِ معمول محتاط عمل می کنند، فرمول یکسان مراکز خرید نواری را با پارکینگ های زیاد می پذیرند و خیابان شبیه به مجرای عبوری عمل می کند و به ندرت خود را با آنچه تأثیر برنامه گسترده سازی شان بر جامعه اطراف شان است، نگران می کنند.

معماری

اما دلیلی وجود دارد تا باور کنیم گسترش تفکرات مدنی می تواند پاسخ گو باشد. برای مراکز خرید جدید در حال ساخت، نرخ ساخت وساز بسیار کمتر از رشد مراکز خرید بزرگ در دهه های پیشین است. مراکز خرید موجود هر روز با مشکلات بیشتری در جذب تعداد کافی از بازدیدکنندگان دست و پنجه نرم می کنند. شرایطی مانند خستگی از مرکز خرید پیش آمده و بسیاری از حومه نشین ها تجربیاتی در برخورد با مراکز خرید متروکه یافتند. در آمریکا در سال ۱۹۸۷، شانزده درصد  از جامعه آماری گزینه «خیلی اوقات» را برای مراجعه به مراکز خرید پاسخ دادند، این آمار تا سال ۱۹۹۴ به ١٠ درصد کاهش یافت و ٢٤ درصد عنوان کردند دیگر به این مراکز رجوع نخواهند کرد. با وجوداین ما امروز شاهد رشد و گسترش مراکز بزرگ خرید در شهرها و به ویژه تهران هستیم. مراکزی که نه تنها مکانی برای گردهمایی محسوب نمی شوند، بلکه با حضور و احاطه فضایی غیرقابل درک و خارج از مقیاس انسانی، سرگشتگی را در چهره ناظران مشاهده می کنیم. افرادی که اصطلاحا پرسه زن می نامیم و در این فضای خارج از دموکراسی و گفتمان و تعامل، در مسیرهای خطی بی سرانجام عبور می کنند.
همچنین در بررسی معماری داخلی دموکراتیک، در جهان امروز، از یک سو تنوع مصالح و سازه و از سوی دیگر تنوع دیدگاهها و سلیقه ها به ویژه به سبب تبادلات فرهنگی در سطحی گسترده و جهانی از طریق انواع رسانه های تصویری ، شرایط ویژه ای را پدید آورده است که ممکن است هر کس هویت خاص و سلیقه ای ویژه داشته باشد و این پدیده ای است که در عرصه معماری به صورت جامع نمی توان پاسخگوی آن بود ، در صورتی که در حوزه معماری به مقدار بسیار زیادی می توان به این پدیده نزدیک شد و نه تنها به سلیقه گروههای اجتماعی و برخی از واحد های اجتماعی مانند یک خانواده توجه کرد بلکه زمینه برای پاسخگویی به سلیقه هر فرد آماده شده است ، به این ترتیب که در بسیاری خانوارهای کم جمعیت امروز می توان اتاق شخصی هر فرد را متناسب با سلیقه و روحیه او طراحی کرد و به این شکل امکان شکل گیری نوعی دموکراسی در معماری داخلی پدید آمده است به گونه ای که هر کس در حریم خصوصی و شخصی خود بتواند - متناسب با امکانات خود - فضایی با طرح دلخواه داشته باشد .
دونالد مک دونالد معتقد است: «معماری و شهر به مردم مدیون است؛ باید شرایط مناسب برای مشارکت مردم در ساخت محیط زندگی شان فراهم آورد ... همه مردم حق دارند خانه داشته باشند، باید به فکر بی خانمان ها بود ... مردم باید توانایی (دانش، فرهنگ و اقتصاد) ساخت محیط زندگی خود را داشته باشند و بتوانند برای توسعه آن، تقسیم فضاها یا حتی تغییر نماها به راحتی و با هزینه کم مشارکت کنند و محیط زیست را تخریب نکنند ... و نهایتا این که طرز سکونت و زندگی مردم باید بیان کننده نحوه مشارکت و مداخله اجتماعی مردم باشد و نه صرفا بیان کننده ایدئولوژی های ایده آل و سیاست زده».


منابع:
- شرق
- انجمن مفاخر معماری ایران