تبیان، دستیار زندگی
هفت جدید آمده بود تا ناجی سینما شود! بهروز افخمی خود را در کسوت یک سوپرمن می دید که قرار است منجی باشد نه مجری. اگرچه او این ادعا را یک شوخی و نمک مجری گرانه عنوان کرد اما گرداندگان هفت و سیاست گذارانش واقعا سودای منجی گرانه برای هفت قائل بودند!
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هفت را نجات دهید!

هفت جدید آمده بود تا ناجی سینما شود! بهروز افخمی خود را در کسوت یک سوپرمن می دید که قرار است منجی باشد نه مجری. اگرچه او این ادعا را یک شوخی و نمک مجری گرانه عنوان کرد اما گرداندگان هفت و سیاست گذارانش واقعا سودای منجی گرانه برای هفت قائل بودند!

سید رضا صائمی -بخش سینما و تلویزیون تبیان
برنامه هفت

دست کم اگر قرار نبود که هفت سینمای ایران را نجات دهد  خود هفت را می خواست نجات دهد که بعد از رفتن فریدون جیرانی به حاشیه رانده شد. برنامه اول خوب بود حرف های خوبی زده شده بود جیرانی در مقام مهمان برنامه حرف هایی زد که در زمان مجری گری خودش هم نمی توانست آن ها را بیان کند! رضا میرکریمی هم تحلیل های جذابی ارائه داد  و در  مخاطب روزنه ای از امید ایجاد شد که انگار هفت در سری سوم و با حضور بهروز افخمی دارد حرفهای تازه ای می زند، از گفتگوهای خنثی سری قبل فاصله گرفته و نقد می کند، چالش برمی انگیزد و می توان هر هفته، جمعه شب ها دست کم به جای سینما از برنامه ای درباره سینما لذت برد.

نق زدن جای نقد کردن قرار گرفت اما در برنامه های اخیر دیگر به فحاشی رسید و این اعتبار فرهنگی و سویه فاخر بودن برنامه را زیر سوال برد. باکس نقد فیلم ها به شدت بی نظم و شلخته و بی هویت شد و بیشتر به یک دور همی سینمایی بدل گشت.

سه برنامه اول پیش شماره محسوب می شدند و مخاطب خود را قانع می کرد که حالا این دست گرمی است که دوران تمرین کردن و گرم شدن را تجربه می کند و نباید زود قضاوت کرد. افخمی از دل یک بحران و حاشیه و جنجال به صندلی هفت رسیده بود و خب از قبل هم مخالفانی داشت. حرف و حدیث ها پشت سر او کم نبود. اینکه مثلا افخمی دست و پا زده تا از سکوی هفت صبح به صندلی هفت شب برسد،اینکه تنها بر مدار منفعت خویش می چرخد، اینکه او مجری نیست یا ادعای منجی بودن سینمای ایران را دارد و .... 
پیش از آنکه هفت به عنوان یک برنامه نقد شود سردبیر آن در مقام متهم، نفی می شد.اما هرچقدر که برنامه جلوتر رفت کم کم برای بسیاری از نقدهای پیشین، مصداق و دلیل فراهم شد. بدتر از همه خود افخمی هم زبان گزنده را با زبان نقد اشتباه گرفت و انگار ازهمنشینی با مسعود فراستی، زبان تند و تیزش را به ارث برده بود. میدان دادن دوباره به مسعود فراستی و پرچمداری نقد برنامه به دست او از همان اول البته مورد انتقاد بسیاری از منتقدان و مردم بود اما ظاهرا افخمی که با نقد هم چندان میانه خوشی نداشت، جنجال آفرینی های او را می پسندید.
نق زدن جای نقد کردن قرار گرفت اما در برنامه های اخیر دیگر به فحاشی رسید و این اعتبار فرهنگی و سویه فاخر بودن برنامه را زیر سوال برد. باکس نقد فیلم ها به شدت بی نظم و شلخته و بی هویت شد و بیشتر به یک دور همی سینمایی بدل گشت. افخمی خواست با اضافه کردن شوخی به برنامه آن را جذاب تر کند و با اضافه کردن بخشی که با اتفاقات یا شخصیت های سینمایی را دست می انداخت و خیلی هم خود را بانمک می دانست به تدریج هفت به یک شوخی سینمایی بدل شد تا شوخی کردن با سینما و از پس آن حرفهای جدی زدن!

برنامه هفت

هر برنامه ای کم و کاستی های دارد و ممکن است مخاطب بخش هایی از آن را نپسندد اما آنچه که اکنون هفت را به ضد خود بدل می کند این است که خود هفت مهم شد نه هدف آن. خود هفت باید جذاب باشد نه اینکه سینما را جذاب کند. همه سرمایه های فکری و ایده ای به سمت این رفت که چه کنیم که  تعداد بیشتری از مخاطب پای برنامه بنشیند نه اینکه تعداد بیشتری مخاطب به سینما برود و فیلم ببیند. هفت خودش به فیلم بدل شد.هفت برخلاف ذهنیت جدیدش که قصد داشت سینما را به عنوان یک سرگرمی و صنعت سرگرمی ساز معرفی کند خودش در دام سرگرمی افتاد!
با این حال هنوز هم حرفهای خوبی در هفت زده می شود اما انگار نمی توان آن را جدی گرفت. متولی خود حرمت امامزاده را نگه نداشته و مخاطب اکنون به جای اینکه با تماشای هفت به مخاطب جدی سینما بدل شود به مخاطب شوخی ها و مشنگی ها برنامه تبدیل شد. به نظر می رسد با ادامه این روند هفت به جای اینکه سینما را نجات دهد باید خود را نجات دهد!