تبیان، دستیار زندگی
کار یک هنرمند وقتی اصیل و بدیع باشد اثری هنری محسوب می شود اما وقتی به شکل انبوه از آن تولید شود بازتولیدی از آن اثر هنری است که دیگر ارزش اولیه خود را ندارد؛ در حال حاضر با وجود رشد تکنولوژی بازتولید در آثار هنری به یک امر عادی تبدیل شده.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بازتولید آثار هنری

نگاهی به "بازتولید اثر هنری" در نظریه والتر بنیامین



کار یک هنرمند وقتی اصیل و بدیع باشد اثری هنری محسوب می شود اما وقتی به شکل انبوه از آن تولید شد بازتولیدی از آن اثر هنری است که دیگر ارزش اولیه خود را ندارد؛ در حال حاضر با وجود رشد تکنولوژی بازتولید در آثار هنری به یک امر عادی تبدیل شده.

بازتولید آثار هنری

والتر بنیامین از اعضای مکتب فرانکفورت در مقاله ای با عنوان "اثر هنری در عصر بازتولید مکانیکی" این ایده را مطرح می کند که بر اساس آن با بازتولید و تکثیر مکانیکی آثار هنری و مصرف انبوه آن ها، ویژگی خاص و منحصر به فرد خود را از دست می دهند و دیگر به شکل یک محصول خاص و ویژه جلوه نمی کنند. تولید و مصرف انبوه محصولات فرهنگی و هنری، ارزش «آیینی» آن را از بین می برد.
آن چه در عصر بازتولید مکانیکیِ اثر هنری می شود، هاله اثر هنری است. به این معنا که تکنیکِ باز تولید، اثر باز تولید شده را از سنت جدا می کند و با افزودن به شمارِ باز تولیدها، تولیدات انبوهی جانشین اصل یک اثر می شود.
بنیامین معتقد است با از میان رفتنِ عنصر اصیل هنر یعنی «هاله»، اثر هنری به جای تکیه بر مهمترین کارکردی که تاکنون داشت یعنی کارکرد آیینی؛ به عامل دیگری چون سیاست وابسته می شود. سیاسی شدن زیبایی شناسی، منش گریزناپذیر دوران بازتولید و تکثیر مکانیکی است.
هاله ی اثر هنری سه ویژگی دارد: اثر یکه و خاص است؛ با ما فاصله دارد؛ و جاودانی به نظر می رسد. نظر بنیامین درباره ی «هاله» مبتنی بر این ادعاست که وجودِ اثر هنری با ارجاع به هاله ی آن، از کارکردِ آیینی آن جدا نیست. در مقابل، اثر هنریِ تکثیر شده به وسیله ی فناوری های رسانه ای مانند تلویزیون و مجلات، کارکرد نمایشی دارد.
برای مثال، نقاشیِ لبخند ژوکوند اثر لئوناردو داوینچی، روزی والا بود، یعنی تجلی و ارزش آیینی داشت: با ما فاصله داشت، در موزه ی لوور بود و باید به زیارتش می رفتیم، یکی بیشتر نبود، همان که به دیواری از لوور آویزان بود و در آن حالتِ مقدس و رمزآلود، جاودانه می نمود؛ اما امروز چنین نیست، بلکه پوستری چاپی با کیفیتی عالی است که هر کس با بهایی اندک آن را می خرد و به دیوار خانه آویزان می کند.
در واقع بنیامین از دو ارزش آیینی و نمایشی نام می برد و در تفکیک این دو می نویسد: «دریافتِ آثار هنری با تأکیداتِ مختلفی صورت می گیرد که در این میان، دو جنبه در مقام قطب های مخالف سر بر می آورند. یکی از این دو تأکید بر ارزشِ آیینی است و دیگری تأکید بر ارزشِ نمایشی. فرایند تولیدِ هنری با اصولی آغاز می شود که در خدمت کیش و آیین هستند. می توان پذیرفت که آن چه در مورد این اصول اهمیت داشت، بیشتر وجود داشتنِ آن ها بود تا دیده شدنِ شان.
همپای رهایی یافتنِ ممارست های هنری از قید و بندِ آیین، مجالی برای به نمایش گذاردنِ محصولات هنری به وجود آمد... امروز لاجرم اثرِ هنری از رهگذر وزن و بهای مطلقی که ارزش نمایشی دارد، بدل به تولیدی می شود واجدِ کارکردهایی سراسر نو».

وقتی یک اثر هنری به دفعات بازتولید شد به مرور ارزش آیینی و اصیل خود را از دست می دهد، اما بنیامین هیچ افسوسی برای از میان رفتنِ ارزشِ آیینیِ هنر نمی خورد. او می گوید با این دگرگونی، هنر از انحصار نخبگان جامعه و نظارت سرمایه خارج می شود و به میان مردم عادی یعنی «توده ها» راه می یابد

تاثیر زمان در یک اثر هنری

بنیامین در مقاله خود تاریخ تولید آثار هنری را با توجه به تاریخ گسترش تکنولوژی مورد توجه قرار می دهد و اینکه هر هنری در دوره زمانی خود چه اندازه قدرت و نفوذ داشته.
در تولید آثار هنری زمینه های تاریخی و اجتماعی تاثیر دارد؛ در واقع هنر در تجربه ی روزمره و اجتماعی دوره های مختلف با تغییراتی همراه می شود که مرتبط با تجربه در همان عصر است و هر اثر هنری باید براساس شرایط زمانی که در آن قرار دارد مورد برسی قرار گیرد.
وقتی یک اثر هنری به دفعات بازتولید شد به مرور ارزش آیینی و اصیل خود را از دست می دهد، اما بنیامین هیچ افسوسی برای از میان رفتنِ ارزشِ آیینیِ هنر نمی خورد. او می گوید با این دگرگونی، هنر از انحصار نخبگان جامعه و نظارت سرمایه خارج می شود و به میان مردم عادی یعنی «توده ها» راه می یابد. در واقع داوری از محدوده ی زیبایی شناسی خارج و به قلمرو سخن سیاسی و اجتماعی کشیده می شود.
بنیامین در این باره می نویسد: «هنر هنگامی می تواند از عهده ی دشوارترین و مهم ترین وظایف خود برآید که بتواند توده ها را بسیج کند. در حالِ حاضر، هنر این وظیفه را در فیلم به انجام می رساند.»
دو نگاه در این باره وجود دارد: گروهی همچون بنیامین شیوه های تازه ی دریافت و پذیرش اثر هنری از سوی توده ها را ستایش می کنند و معتقدند توده ها دیگر به آن دقت و تمرکزی که برای فهم اثر هنریِ اصیل و دارای ارزش آیینی لازم بود نیاز ندارند؛ در اینجا سرعت درک آثار هنری اتفاق نمی افتد که رویدادی مثبت است.
در مقابل عده ای دیگر مانند آدورنو و هورکهایمر تولید و مصرف انبوه تولیدات فرهنگی و هنری در عصر جدید را تحت عنوان فرهنگ سطحی، غیرخود جوش و توده ای نقد و نفی می کنند.
به طور کلی بنیامین با اشاره به عامل سیاسی و کاراکتر انقلابی رسانه هایی چون سینما و عکاسی، رویکردی نسبتاً خوش بینانه نسبت به فناوری های رسانه ای اتخاذ می کند.

بازتولید آثار هنری

بازتولید به بهانه کسب موفقیت

هرچه جلوتر می رویم با توجه به رشد تکنولوژی بازتولید آثار هنری کاری ساده تر و دم دستی تر به نظر می رسد.
زمانی عکاسی حرفه ای محسوب می شد که تنها در اختیار متخصصان این حرفه بود اما به مرور با آمدن دوربین های دیجیتال عکاسی به یک کار ساده تبدیل شد و در حال حاضر تمام گوشی های هوشمند موبایل با داشتن دوربین های با کیفیت امکان عکاسی را برای هر دارنده موبایلی فراهم کردند. هرچند به زعم صاحب نظران عکاسی این امر تهدیدی برای حرفه آنها محسوب می شود اما دیگر در اختیار عده ای محدود نیست.
این باز تولید در فیلم های سینمایی هم وجود دارد؛ فیلمی که به عنوان یک کار شاخص ساخته می شود و مورد توجه قرار می گیرد در واقع سازندگان آن اثر به عنوان مولفین آن کار محسوب می شوند  در صورتی که بعد از آن به خاطر موفقیت، فیلم های مشابهی ساخته شود تا شاید به همان مقبولیت برسد به نوعی بازتولیدی از آن اثر هنری شکل گرفته که تنها در پی تکرار و رسیدن به همان موفقیت است در حالیکه هیچ نوآوری از خود ندارد.
اگر در سینمای ایران بخواهیم موردی نام ببریم "جدایی نادر از سیمین" ساخته اصغر فرهادی که موفق به دریافت جایزه اسکار شد از بارز ترین نمونه هاست که به سبب موفقیت هایی که کسب کرد هنرمندان زیادی به ویژه جوانان را برای ساخت نمونه های مشابه ترغیب کرد؛ همانطور که در سایر رشته های هنری معمولا کارهای مشابه به هدف مطلوب نمی رسد در اینجا هم این فیلم ها چندان موفق نبودند.
و یا در مثالی دیگر در مورد برنامه های تلویزیونی؛ به محض موفقیت در یک برنامه بعد از مدتی سایر تولیدات هم رگه هایی از آن را می گیرند که این اتفاق منجر به یکرنگ شدن برنامه ها و عدم تنوع می شود و به مرور از جذابیت و تنوع کم می کند؛ در نتیجه مخاطب رفته رفته کم شده و این رسانه را پس می زند. برنامه گفتگو محور ماه عسل و دعوت از عامه مردم نمونه ای است که بعد از موفقیت این برنامه روال بسیاری از برنامه ها شد.
با توجه به مواردی که بیان شد اگر بخواهیم نظر بنیامین را به طور مطلق تایید کنیم این ابهام به وجود می آید که تنها صرف اینکه تولید آثار هنری در اختیار عده ای محدود نباشد و عامه مردم هم از این امکان برخوردار شوند پس بازتولید آثار هنری شکل بگیرد؛ اما این تهدید وجود دارد که به مرور آثار هنری به کارهای سطحی و کم ارزش تنزل پیدا کنند و هنرمند دیگر شخصی مستقل و خلاق محسوب نشود.
در حالتی دیگر در تایید نظر بنیامین می توان گفت در صورتیکه بخواهیم از بازتولید آثار هنری حمایت کنیم، حداقل در رابطه با ورود عامه مردم به این فرآیند باید آموزش ها و امکانات لازم وجود داشته باشد تا ارزش هنری یک کار محفوظ بماند و صرف داشتن تکنولوژی و امکانات تولید، یک اثر هنری خلق نشود.

زهرا فرآورده

بخش ارتباطات  تبیان


منابع: نظریه‌های رسانه،‌ اندیشه‌های رایج و دیدگاه‌های انتقادی/ سید محمد مهدی زاده
والتر بنیامین و هنر بازتولید پذیر/ زهرا کمالی