نقد سی و سه پل، چهار و نیم اکتاو
درباره مجموعه داستان «سی و سه پل، چهار و نیم اکتاو» نوشته سلمان باهنر با جمعی از نویسندگان.
یکی از کتابهای قابلتامل که همزمان با نمایشگاه کتاب تهران منتشر شد و مورد توجه علاقهمندان به داستان ایرانی قرار گرفت، مجموعه داستان «سی و سه پل چهار و نیم اکتاو» نوشته سلمان باهنر است. اغلب این داستانها در مجله همشهری داستان منتشر شده بودند و در زمان انتشارشان مورد توجه قرار گرفتهاند، به گونهای که دو داستان از همین مجموعه توجه سینماگران را به خود جلب کرده و مورد اقتباس سینمایی قرار گرفتهاند.
این کتاب نخستین مجموعه داستان سلمان باهنر است که به گفته این نویسنده، او برای انتشار این داستانها نزدیک به ۲۰ سال انتظار کشیده است. باهنر گفته: مجموعه داستان «سی و سه پل، چهار و نیم اکتاو» گزیده داستانهایی است که من در سالهای اخیر در مجلات مختلف مانند همشهری داستان، راوی و به سوی فردا منتشر کرده بودم. این داستانها پنج سال قبل برای انتشار در اختیار نشر چشمه قرار گرفت که از سوی اداره کتاب غیر قابل چاپ تشخیص داده شد و پس از آن نیز نشر چشمه با مشکل ادامه فعالیت روبرو شد. پس از آن نیز این سعی کردم در نشر افق آن را منتشر کنم که میسر نشد و در نهایت نشر نگاه متقبل انتشار آن شد با این تفاوت که بسیاری از داستان هایش تغییر کرد و جابجا شد. آنچه در این مجموعه منتشر شده گزیده کارهایی است که به طور عمده در طول بیست سال نوشته ام.
داستانهای این مجموعه با همدیگر هیچ ارتباط محتوایی ندارند و می توانم بگویم که این آثار همگی مستقل از یکدیگر بوده و هر یک تجربه ای تازه در داستان نویسی به شمار می روند. مضمون این داستانها نیز عشق، جنگ، و مسائل اجتماعی و معنوی است.
مجموعه داستان «سی وسهپل، چهارو نیم اُکتاو» نوشته سلمان باهنر، 13 داستان کوتاه دارد، بافضاهایی بکر و تازه، که نثر شیوای باهنر در قالب داستان هایی به یاد ماندنی پرداختشان کرده است. سوژهها ضمن داشتن تنوع زمانی و مکانی، با جهانبینی مشترکی به یکدیگر مربوط هستند. «رسول خیوهای»،«جلال الدین افضل اصفهانی» و«رضا رزم» شخصیت های این داستان هستند.
سلمان باهنر دانشآموخته دانشکده سینماتئاتر است و در کارنامه کاری خود ساخت چندین انیمیشن هم دارد. او هماکنون رئیس یکی از دفترهای سینمای جوان است.
این مجموعهداستان از سوی نویسندگان مورد جمعخوانی قرار گرفته است که در ادامه بخشهایی از این جمعخوانی را میخوانید.
آشنازدایی از وضعیتهای روزمره
نسیبه فضلاللهی: به گمانم برگبرنده سلمان باهنر در آشنازدایی از وضعیتهای روزمره است. همین ریختزدایی از کلیشههای آشناست که باعث میشود او در مقام نویسنده، فضاهای بسیار آشنا را از مفاهیم یا اتمسفر همیشگیشان خالی کند و دوباره، خشت به خشت بنای نوتری بسازد. باهنر به سیاق خلفش، بهرام صادقی از زبان آرکاییک حذر میکند و به زبانی گاه خنثی پناه میبرد. زبانی که با آن قرار نیست در مراثی اشخاص داستانی گریه یا همدلی کرد. باهنر فاصله زیباشناختی بین اثر و مخاطبش ایجاد میکند و آگاهی مخاطب را واسطهای بین داستان و جهان بیرون قرار میدهد. این آگاهی گاهی شامل اشارههای بینامتنی میشود که اغلب هم شامل اشاراتی به داستانهای بهرام صادقی هستند. مثلا جایی در داستان «معلوم نیست کجاست» میخوانیم: «معمول این وضعیتها، همه قمقمههای سالم و سوراخ، خالیاند». «معلوم نیست کجاست» مانند «سنگر و قمقمههای خالی» موقعیت واقعی جنگ را تخیل میکند، یکی در اتاق دیگری، در جایی که معلوم نیست کجاست. داستانهای باهنر ابزاری برای مخاطب هستند تا در هستی غور کنند. به گمانم طنز پنهان هر داستان حربه اندیشه شده است تا مخاطب از هجوم آگاهی به زهرخندی طولانی پناه ببرد. جنس داستانهای باهنر متفاوت از داستانهای مرسوم و کلاسیک است. پس غریب است اگر بخواهیم انتظارات شایع و معمولی از آنها داشته باشیم. مثلا انتظار داشته باشیم فرآیند شخصیتپردازی مثل باقی داستانهایی که از دیگران میخوانیم، پیش برود. نویسنده به علت انتخاب زبان خنثی، کنار گذاشتن شخصیتپردازیهای مرسوم، طنز و از همه مهمتر ارجاعات به بیرون از متن داستان، در حال ایجاد فاصلهگذاری آگاهانه است.
نویسنده تکنیکی، فرمگرا و مضمونپرداز
بابک بیات: سلمان باهنر در مجموعه «سی و سه پل، چهار و نیم اکتاو» نشان داده است که نویسنده تکنیکی، فرمگرا و در عین حال مضمونپردازی است. این اتفاق توامان با تلاشی برای پرداخت دقیق و جزئینگارانه داستانها رخ میدهد، که البته باید گفت در بعضی داستانها مثل «شبی از سیسال پیش» و «الیاس» چندان به بار نمینشیند. اما در داستانهای «جلالالدین افضل اصفهانی»، «انگشت گمشده» و «آقای مذکور اَرَضی» و «بانو عابربانک سماوات» و «معلوم نیست کجاست»، به شکل درستی رخ میدهد و در داستانهای «دکتر رسول خیوهای» و «رضا رزم» و «پیرزنِ مرگ» و «بستنی داشآکل» به نظر بیشتر سعی نویسنده را در ساخت فضای بدیع میبینیم. ویژگی عمده این مجموعهداستان در زبان آن است که کتاب و نویسندهاش را برایم مهم کرد. نویسنده با زبان، داستانهایش را ساخته تا عناصر دیگر. مضمون داستانها؛ جنگ و شرایط اجتماعی، انسانی قبل، حین و بعد از آن را شامل میشوند. درگیری شخصیتهای اغلب محافظهکار و در سایه داستانها با پول و شغل و خرافه و خاطرات و مواجهه با شرایط تازه و بیشتر نامنتظره نیز از دیگر مضامین این داستانهاست. اما آنچه از آدمهای بیشتر داستانها میبینیم چندان وضعیت را دستکاری نمیکنند و کنار میآیند و میگذارند ما در سکون و آرامش تماشایشان کنیم. البته داستان «بستنی داشآکل» از این قاعده مستثنی است. نویسنده در سه داستان اول با ایده جانبخشی به اشیا داستانهایش را ساخته است، که به نظر در داستان «جلالالدین اصفهانی» این ایده بهدرستی به بار نشسته است. او در انتخاب اسامی داستانها وقت مجزا و مشخصی صرف کرده تا آنجا که اسمهای داستانها سعی دارند هویت مستقل و تابلوگونهای در کنار داستانها بیابند. بعضی از عنوانهایی که برای داستانها ساخته شده، بیشتر به پیشپردههای سینمایی میمانند تا نام داستان. خصوصا منظورم نامهایی مثل: عزیز الوندی، در: «بستنی داش آکل» و اسمهایی که از این ساختار تبعیت کردهاند، است. اینها به نظر بازیهای فرمی صرفند تا زاییده و تراویده از داستان و مضمون آنها. اما بهطور مثال در «جلالالدین افضل اصفهانی»، اسم بسیار در خدمت داستان و ماوقع آن است و لحظهای نمیتوان آن را از داستان کَند و جدا به آن نگاه کرد. در داستانهای شخصیتمحور مجموعه، مثل «جلالالدین افضل اصفهانی» یا «دکتر رسول خیوهای» یا «رضا رزم» میبینیم که راوی، بهخصوص، تمنای جای دیگری بودن را دارد. این دیگری بتی است که داستان حول حضور او شکل میگیرد.
زندگی آلوده به راز
ناصر نخزریمقدم: آنچه در این نوشتار میآید نه به معنای نقد بل به مثابه یک ارزیابی کلی از یک مجموعه داستان و نگاه کلی به تم اصلی آن است. نگاهی گذرا به قصههایی که نویسنده آن سعی و کوشش میکند راهی متفاوت در داستاننویسی پیدا کند و اثر انگشت خودش را پای اثرش داشته باشد. او در این راه دست به تجربه و آزمون میزند، نوعی جسارت در بیان یک مضمون که حتی ممکن است تکراری باشد، اما زبان داستان و نوع روایت آنها را متمایز میسازد. نویسنده با انتخاب نام مجموعه داستان و تکتک داستانها این تمایز را آشکار میکند که میخواهد از جنمی دیگر باشد. سیزده داستان گرد آمده یک مجموعه را شکل دادند و از رازها سخن میگویند.
داستانهایی که طنزی تلخ و ناپیدا در برخی و آشکار در بعضی از داستانهای دیگر دارند. از داستانهای این مجموعه دو داستان مضمون تکراری دارند با آثار برخی از نویسندگان دیگر. مثلا «نگهبان ساعت یک».
زبان و نوع راویای که نویسنده برگزیده در وهله اول یک فاصلهگذاری بین خواننده و شخصیتهای داستانی ایجاد میکند. از منظر بالایی به داستان نگریستهمیشود.شخصیتها بسان بازیگران شطرنجی جلوی ما در حال عمل هستند و هیچ قضاوتی درباره آنها نمیکنیم.
داستانی با زاویهدید اول شخص در این مجموعه دیده نمیشود. راوی انتخابشده بیطرف روایت میکند و هیچ کلامی حاکی از دلسوزی ندارد.
نویسنده به خوبی با عناصر داستانیاش آشنا است و میداند میخواهد چه کار کند. «رضا رزم» و «الیاس» دو داستان خوبی بودند که مولفههای گفتهشده در سطور این نوشتار را دارند. تمامی داستانها بنمایههایی از هراس و راز و ترس دارند و به شیوه مدرن روایت میشوند. غیرمستقیمگویی در بیشتر داستانها خوب جواب میدهد.
اما در داستان «الیاس» که داستان پایانی آن است جملات پایانی بهطور مستقیم از زبان نویسنده و نه راوی بیرون میآید و اشاره مستقیمی به بافت مجموعهداستان میکند. زندگی در روستاهای مرکزی ایران مثل همه روستاهای دیگر آن آلوده به راز است و...
مجموعه «سی و سه پل، چهار و نیم اکتاو» مجموعهای زیبا و خواندنی با نقاط قوت زیاد و نقطهضعفهای کم است و این مجموعه بهعنوان اولین اثر سلمان باهنر، نشانهای از موفقیت میتواند باشد. از داستانهایی با پایانبندی وهمی میتوان «جلالالدین افضل اصفهانی» و «دکتر رسول خیوهای» را نام برد.
نویسنده ماکسیمالیست
آرش آذرپناه: داستانهای مجموعه «سی و سه پل، چهار و نیم اکتاو» روایت سر حوصلهای دارند و نشان از یک نویسنده ماکسیمالیست میدهند.به گمان من بهترین داستان مجموعه «جلالالدین افضلاصفهانی» است. این داستان روایت شگفتانگیزی دارد و پایانی تاثیرگذار. امر شگرف را با کمدی و فانتزی نمیآمیزد و از اینرو تاثیر عاطفی نیز میگذارد.داستان اول به گمانم خلاف این داستان حرکت میکند و برای همین موفقنیست.چون کمدی باورناپذیرش جلوی حرکت و گسترش طرح را میگیرد. باهنر در این مجموعه، داستانی از جنگ هم دارد که داستان موفقی است و تاثیر مخوف جنگ بر انسان را نشان میدهد. نویسنده در این جا میخواهد بگوید دست آخر هیچ نخواهد ماند...
منابع:
فرهیختگان
مهر
شبستان